معرفی و دانلود کتاب سرخ مثل دریا
برای دانلود قانونی کتاب سرخ مثل دریا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب سرخ مثل دریا
کتاب سرخ مثل دریا نوشتهی لیلا امیری، داستان زندگی پسری نوجوان از اهالی جنوب است که ناگهان درگیر اتفاقات عجیب و غیرمنتظرهای میشود و مسیر زندگیاش تغییر میکند. عامر از وقتی که میفهمد پدرش در حال یادگیری علوم غریبه است دچار ترس میشود و حس میکند نحسی کارهای اوست که دامن زندگی آنها را گرفته و به ورطهی نابودی کشانده است.
دربارهی کتاب سرخ مثل دریا
عامر پسر نوجوانی از اهالی جنوب است. پدر او، کریم، شغل کارمندی را رها میکند و به بهانهی کار و درآمد بیشتر به دبی میرود. اما سعی میکند در آنجا علوم غریبه را بیاموزد و در محضر افراد سرشناس، دعا و جادو را یاد بگیرد. عامر و سه خواهر و برادرش در کنار مادرشان بهسختی زندگی میکنند. بعد از اخراج کریم، آنها را از خانهی سازمانی بیرون میکنند و مادر مجبور میشود برای ادامهی زندگی خانهای اجاره کند. عامر پسری خیالباف است. در شهر آنها کولیهایی هستند که با کفبینی روزگار میگذرانند. عامر از آنها میترسد و فکر میکند آنها عامل بدیمنی هستند. وقتی کریم بعد از مدتی به ایران میآید، عامر میبیند که کولیها همیشه دور پدرش هستند و روزهایش را با آنها میگذراند. ضمن اینکه رفتار کریم هم تغییر کرده و تندمزاج و عصبی شده. عامر باور میکند که پدرش جنی شده و با خود نحسی آورده. تنهایی و ترس باعث میشود تا عامر کمکم به یکی از پسرهای جوان و خلافکار شهر نزدیک شود؛ سعید. جوانی که از هیچ کاری، حتی آدمکشی، ابایی ندارد. اینچنین مسیر زندگی عامر تغییر میکند و بهمرور درگیر اتفاقات غیرمنتظرهای میشود. اتفاقاتی که نمیتواند از آنها رها شود و زندگی او را به ورطهی تباهی میکشاند...
رمان سرخ مثل دریا اولین اثر منتشرشدهی لیلا امیری، رویکردی اجتماعی و انتقادی دارد. امیری بهخوبی موفق میشود حال و هوا و فضای شهرهای جنوبی کشور را در داستانش تداعی کند. این فضاسازی در وهلهی اول در دیالوگها و کلام جاری است. برای مثال نویسنده بهکرات از لغات بومی در روایت خود بهره میبرد تا تأکید کند که قصه در کجا اتفاق میافتد. عنصر دیگری که امیری از آن به شکلی حرفهای بهره میبرد نشانههای فرهنگی و جغرافیایی این منطقه است. این بخش از کشور به خاطر ارتباط مستمر با کشورهای عرب و همینطور حضور مهاجران خارجی، فضایی متکثر دارد. جنوب همیشه پذیرای فرهنگهای متفاوتی بوده و آدمها و زندگیهای متنوعی داشته. از سوی دیگر، از مختصات زیستمحیطی منحصربهفردی برخوردار است؛ مثل نزدیکی به دریا، جزایر متروک، نخلهای فراوان، آبوهوای گرم و شرجی. مجموع این عوامل باعث شده تا آنجا فرهنگی وهمآلود و پررمزوراز پیدا کند. فولکلور این منطقه همیشه پر از داستانهایی از زار و جن و آل بوده. نویسنده این وهم و معما را به شیوهای درخشان به تصویر میکشد. حضور کولیهایی که دائماً در خیابان پرسه میزنند و آینده را میبینند و به عامر میگویند نحسی در کمین اوست، نمونهای از همین محیط هراسانگیز و جادویی است.
داستان کتاب سرخ مثل دریا چندین لایه دارد. لایهی ابتدایی، راوی سرگذشت پسر نوجوان رؤیاپردازی است که فکر میکند اسیر نیروهای شرور ماوراءالطبیعه شده است. لیلا امیری این خیالها را با فولکلور جنوب و عقاید و خرافهی مردم آنجا ترکیب میکند و عامدانه به آن دامن میزند. گو اینکه واقعاً عامر دچار سرنوشت شومی شده و خود هیچ اختیاری در آن ندارد. داستان در اینجا وارد لایهی دیگری میشود؛ فقر، بیکاری و تبعیض اجتماعی. امیری نشان میدهد که بسیاری از جوانان از روی ناچاری به قاچاق روی میآورند و به خاطر مشکلات اقتصادی درگیر گروههای خلافکار میشوند. عامر، قهرمان داستان، نمونهای از همین جوانان است که دچار اشتباه میشود و تاوان آن را به بدترین شکل میپردازد. صحنهی اول داستان جایی است که عامر زخمی، اسلحه به دست، در گوشهای خود را پنهان کرده. در این حین عامر گذشتهاش را به یاد میآورد و زندگیاش را از نوجوانی مرور میکند. امیری با این تکنیک روایی، کوشیده مسیر زندگی، تلاشهای بیهوده و فرجام تلخ عامر، سرنوشت ناگزیر، یا آنچنانکه خودش اصرار دارد، نحسیای را که هرگز رهایش نمیکند، بهتصویر بکشد.
رمان سرخ مثل دریا را نشر مروارید منتشر کرده است.
کتاب سرخ مثل دریا برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به رمانهای ایرانی با درونمایهی اجتماعی علاقه دارید، این کتاب میتواند انتخاب مناسبی برای مطالعه باشد.
در بخشی از کتاب سرخ مثل دریا میخوانیم
شهلا بلند شد و رفت توی آشپزخانه. کریم دست برد توی چمدان، نگاهی به عامر انداخت و یک جعبه داد دستش. عامر درِ آن را باز کرد، واکمن بود. اما بیشتر از واکمن دلش یک سوسمار بالدار بزرگ میخواست که حرف بزند و پرواز کند و حسابی بقیه را از او بترساند. شنیده بود بیابانهای امارات پر از سوسمار است. عامر نگاهی به کریم انداخت و بدون اینکه بتواند حتی تشکر کوچکی بکند، رفت توی اتاقش. کاستی گذاشت و صدای آواز از صبای ناصر پیچید توی گوشش و با صدای دومپکدومپک غلام یکی شد.
«همهی این سوغاتیها رو با پول جادوجنبل گرفته. ما رو گذاشته اینجا تنها و رفته دنبال چی.»
به یاد آن روزی افتاد که بچاری و چند نفر دیگر کتکش زده بودند، به نیش و کنایههای فامیل که میگفتند ولتون کرده رفته. به نگاههای سنگین همسایهها و قلدری بچههای محل. خشمی که مدتها بود توی وجودش بود، پررنگتر شد. مشتش را به زمین کوبید. همینطور که واکمن دستش بود، برگشت توی پذیرایی. پردههای پنجره با باد خنک کولر تکان میخوردند. پردههای توری سفید. دیوار دورنگ بود. از وسط نصف شده بود، بالا سفید و پایین کِرِم. دوتا پنکه از سقف آویزان بود. بعدازظهر که کولر را خاموش میکردند، پنکهها دو سه ساعتی روشن میشد. عامر سایهی غولمانندی را دید که توی خانه میچرخید. حتماً با کریم آمده بود. کولیها را دید که از غولها میترسند و گوشهای کز کردهاند. عامر ساکت گوشهای نشست.
کریم سوغاتی رؤیا را هم داد. یک انگشتر بزرگ با نگین قرمز و چندتا کتاب کوچک به زبان انگلیسی. انگشتر، عامر را یاد فیلمهای پادشاهها میانداخت. انگشتری بزرگ با نگین قرمز. بهنظرش انگشتر عادی نبود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب سرخ مثل دریا |
نویسنده | لیلا امیری |
ناشر چاپی | انتشارات مروارید |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 176 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-191-975-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |