معرفی و دانلود کتاب دزد جادوگر - کتاب اول

معرفی کتاب دزد جادوگر - کتاب اول

کانور دزد کوچولوی تر و فرزی است که در یک شب سرد و سیاه، سنگ جادوی یک جادوگر را می‌دزدد و به این ترتیب با دنیای جادویی جاری در زیر پوست شهر ولمت پا می‌گذارد. کتاب دزد جادوگر - کتاب اول به قلم سارا پرینیز شما را به قلب داستان هیجان‌انگیز کانور می‌برد و با شگفتی‌ها و جادوهای باورنکردنی آشنا می‌کند. گفتنی است که این کتاب نامزد جوایز بسیاری از جمله جایزه‌ی کتاب خوانندگان نوجوان ربکا کودیل شده است.

درباره‌ی کتاب دزد جادوگر - کتاب اول

«دزدها خیلی شبیه جادوگرها هستند». این را که می‌دانستید؟ اگر این جمله را قبول ندارید، کتاب دزد جادوگر - کتاب اول (The Magic Thief: Book 1) اثری از سارا پرینیز (Sarah Prineas) را بخوانید تا به همراه دزد کوچولویی به نام کانور به دنیایی پر از طلسم و جادو و شگفتی بروید و نه تنها متقاعد شوید که چطور یک دزد می‌تواند جادوگر باشد، بلکه ببینید وقتی دست او به یک سنگ جادویی برسد، دیگر چه واویلایی برپا می‌شود!

کانور پسر زبر و زرنگی است و داستان از زبان او روایت می‌شود. او یک‌راست می‌رود سر اصل مطلب. بله، اصل مطلب این است که او در یک شب تاریک و مه‌آلود یک سنگ جادویی دزدید. در آن شب سرد، او مثل یک سایه در خیابان‌های خیس ولمت این طرف و آن طرف می‌رفت تا چیزی گیر بیاورد و با آن شکمش را سیر کند. آخر او یک دزد تنها و کوچک بود و تنها راهش برای ادامه‌ی زندگی، پرسه زدن و کش رفتن. بنابراین آن شب هم مثل همیشه پرسه می‌زد و به دنبال لقمه‌ای نان بود که ناغافل سنگ یک جادوگر را دزدید. با این دزدی قدم به ماجرایی پر رمز و راز گذاشت و فهمید که هرگز نباید از یک جادوگر چیزی می‌دزدید.

داستان از این قرار بود که جادو در شهر ولمت رو به خاموشی می‌رفت و نِوری بعد از سال‌ها برای نجات آن بازگشته بود. یک نفر یا شاید هم افرادی جادوی جادوگران این شهر را می‌دزدیدند -که البته به هیچ وجه زیر سر دزد کوچک قصه‌ی ما نبود- و به این ترتیب عن‌قریب بود که کار این شهر به ویرانی بکشد. جادوگری که کانور سنگ را از او دزدید، نِوری نام دارد. او به دلایلی که در کتاب دزد جادوگر - کتاب اول می‌خوانید، از پسرک خوشش می‌آید، بنابراین پای او را به دنیای تاریک جادوگرها و کشمکش‌های مرگبار آن‌ها باز می‌کند و از همین جاست که می‌بینیم کانور هم برای خودش رازهایی باورنکردنی و گذشته‌ای مرموز دارد!

کتاب دزد جادوگر - کتاب اول نخستین رمان سارا پرینیز است و جلد اول از مجموعه‌ی جذاب و خواندنی دزد جادوگر به حساب می‌آید. او این کتاب را در سال 2008 منتشر کرد و جلدهای دوم تا چهارم را تا سال 2014 به انتشار رساند. این کتاب به محض انتشار با استقبال منتقدین مواجه شد. کتاب دزد جادوگر - کتاب اول از زبان کانور و نوری جادوگر، در سی و شش فصل روایت می‌شود. این داستان با نثر طنزآمیز و صمیمیِ نویسنده و فضای خیال‌انگیزش، قوه‌ی تخیل کودکان و نوجوانان را به پرواز در آسمان جادو وا می‌دارد و تجربه‌ای لذت‌بخش به آن‌ها هدیه می‌کند.

کتاب دزد جادوگر - کتاب اول با تصویرگری جذاب آنتونیو خاویر کاپارو همراه شده است. این کتاب را مهسا عاصی به فارسی برگردانده و انتشارات کتابسرای تندیس وظیفه‌ی چاپ و نشر آن را بر عهده داشته است. این کتاب ذیل مجموعه کتاب دزد جادوگر به انتشار رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب دزد جادوگر - کتاب اول

• نامزد جایزه‌ی نوجوان آیووا در سال 2011؛
• نامزد جایزه‌ی کتاب خوانندگان نوجوان ربکا کودیل در سال 2012؛
• نامزد جایزه‌ی ای. بی. وایت در سال 2009؛
• در فهرست کتاب‌های پیشنهادی برای تابستان توسط شبکه‌ی رادیویی کوئر اف. ام.

نکوداشت‌های کتاب دزد جادوگر - کتاب اول

• نمی‌شد این کتاب را زمین بگذارم. درخشان و هیجان‌انگیز است! (دایانا وین جونز، نویسنده‌ی کتاب «قلعه‌ی متحرک هاول»)
• کتابی خواندنی و جذاب که می‌شود گفت ترکیبی است از کتاب‌های ارباب حلقه‌ها، هری پاتر و آثار لمونی اسنیکت. (اسکول لایبرری ژورنال)
• کتاب دزد جادوگر - کتاب اول هم مثل سنگ جادویی، که تمرکز را به ذهن جادوگران برمی‌گرداند، عمل می‌کند. من واقعا مسحور این کتاب شدم. (جوزف دیلینی، نویسنده‌ی مجموعه کتاب‌های «آخرین شاگرد»)
• این اثر یک سروگردن از تمامی رمان‌های فانتزی دیگر بالاتر است. (تینز رید تو)

کتاب دزد جادوگر - کتاب اول برای چه کسانی مناسب است؟

کودکان 9 تا 12 سال و نوجوانان مخاطب اصلی کتاب دزد جادوگر - کتاب اول هستند، اما هر کسی که به داستان‌های فانتزی و تخیلی، به‌ویژه با موضوع جادوگری علاقه دارد، از مطالعه‌ی آن لذت بسیار زیادی خواهد برد.

در بخشی از کتاب دزد جادوگر - کتاب اول می‌خوانیم

باید نِوری را پیدا می‌کردم. پاهای برهنه‌ام در برخورد با کف سالن صدایی ایجاد نمی‌کرد. جلو هر در کمی مکث می‌کردم تا امتحانش کنم؛ قفل، قفل، قفل. به یک پیچ رسیدم؛ نشستم تا به آن گوشه نگاهی بیندازم. اگر نگهبانی آن بیرون دنبال متجاوزین می‌گشت جلو چشمش را نگاه می‌کرد، نه روی زمین.

در یک سو، چیزی جز راهرو خالی نبود و در سوی دیگر، دو نگهبان پشت در بودند. حدس زدم که کرو هنوز از این اتاق به عنوان دفتر کارش استفاده می‌کند. نِوری هم آن‌جا بود. از پیچ راهرو فاصله گرفتم و اولین دستگیره‌ی در را امتحان کردم که یک تکّه‌ی قلمبه از جنس برنج با یک سوراخ کلید بزرگ بود. قفل بود. از داخل سوراخ کلید نگاه کردم و به دنبال روشنایی گشتم، اثری از روشنایی نبود. گوشم را به در چسباندم و سکوت محض بود.

سیم‌های مخصوص باز کردن قفل را از جیبم بیرون آوردم و قفل را باز کردم، خیلی تمیز و راحت. حالا که در باز شده بود، به داخل خزیدم و در را پشت سرم بستم. اتاق تاریک بود امّا از میان تاریکی درِ دیگری را در آن سوی اتاق دیدم.

عرض اتاق را آهسته و بی‌صدا طی کردم و دوباره همان کار را با سیم‌ها انجام دادم. و باز هم اتاق امن بود. از در بعدی وارد اتاق بعدی شدم.

از زیر در بعدی روشنایی پیدا بود. خم شدم و از داخل سوراخ کلید نگاه کردم. نمی‌توانستم چیز زیادی ببینم؛ یک شعله‌ی در حال سو‌سو زدن، احتمالاً یک قفسه‌ی کتاب و گوشه‌ی یک قاب عکس طلایی.