معرفی و دانلود کتاب دره مرگ

معرفی کتاب دره مرگ

کتاب دره مرگ از حمیده انصاری‌پور، روایتی از زندگی سخت و پرفرازونشیب «آمین» است. دختری که با مرگ پدر و مادرش، دچار مشکلاتی شده و مجبور به ترک خانه می‌شود و حالا بعد از گذشت چندین سال، خواهرزاده‌هایش او را پیدا می‌کنند و در تلاشند تا آمین را به زندگی عادی برگردانند؛ درحالی‌که مشکلات این سال‌ها، آن‌قدر در وجود او رخنه کرده که تجربه‌ی یک زندگی عادی را برای او غیرممکن کرده‌اند. اگر از طرفداران رمان‌های ایرانی باشید، از خواندن این رمان اجتماعی که از جایی به بعد فضای عاشقانه‌ای پیدا می‌کند، لذت خواهید برد.

درباره‌ی کتاب دره‌ی مرگ

«آمین» که تا شانزده‌سالگی در خانواده‌ای اصیل زندگی می‌کرده که عشق و رفاه قابل‌توجهی را برای او فراهم کرده بودند، با مرگ پدر و مادرش، درگیر چالش‌های بزرگی می‌شود. خواهر بزرگتر آمین که حالا کفالت آمین را بر عهده دارد، هر آن‌چه از پدر و مادرشان باقی مانده را می‌فروشد و به همراه خانواده‌اش، به فرانسه مهاجرت می‌کند. حالا آمین می‌ماند و خانه‌ی پدری که حتی این خانه هم از آن خودش نیست و خواهرش آن را فروخته و برای آمین رهن کرده است! در رمان دره‌ی مرگ می‌خوانیم که بعد از این اتفاقات، آمین مجبور به ترک خانه می‌شود و کم‌کم، به مشکلات بزرگتری دچار می‌گردد...

بعد از گذشت چندین سال، «مهربد» که خواهرزاده‌ی آمین است، طی ماجراهایی از وضعیت آمین باخبر می‌شود و برای نجات او از وضعیتی که دچارش شده، به ایران برمی‌گردد. غافل از این که آن‌قدر در مشکلاتش غرق شده که نجات او کار آسانی نیست. طی این سال‌ها، درگیر اعتیاد شده و به گفته‌ی مددکار اجتماعی‌ای که از شرایط او آگاه است، برای پیدا کردنش باید سراغ او را از اهالی «دره‌ی مرگ» بگیرند. جایی که محل زندگی بسیاری از زنان و مردانی‌ست که اوضاع مشابهی با آمین دارند؛ جایی که ساکنان آن، به یکدیگر رحم نمی‌کنند. خبر تجاوزهای جنسی وحشتناکی که در این دره انجام شده و مرگ افرادی که بر اثر ابتلا به بیماری‌های مختلف در این محدوده و بی‌پولی به چنین سرنوشتی دچار شده‌اند، میان مددکاران و فعالان این حوزه پیچیده است. مهربد باید آمین را از چنین باتلاقی بیرون بیاورد و با وجود این که کار آسانی نیست، اما با کمک «سهیلا»، همان مددکار اجتماعی، و «سهند» که دوست دوران کودکی مهربد بوده، آمین را به خانواده برمی‌گرداند. اما مشکلات زندگی آمین، به همین جا خلاصه نمی‌شود!

مهربد که حالا خیالش از بابت ترک اعتیاد آمین راحت شده و خوشحال است که توانسته ریتم زندگی او را تغییر دهد، مجبور به ترک مجدد ایران می‌شود، با این امید که بار دیگر همراه با باقی اعضای خانواده‌اش به دیدن آمین بیاید. با رفتن مهربد، مشکلات آمین ظاهر جدیدی پیدا می‌کنند. اعتمادی که نسبت به یکی از اطرافیان پیدا کرده، بار دیگر به او آسیب می‌زند. بیماری‌هایی که از این دوران تاریک برای او به جا مانده، کم‌کم خودشان را نمایان می‌کنند و فکر و خیال فرزندی که سال‌ها قبل به دنیا آورده، گه‌گاهی به ذهنش هجوم می‌آورد. از طرفی، سهند، که در غیاب مهربد مراقبت از آمین را وظیفه‌ی خود می‌داند، به مرور به آمین نزدیکتر می‌شود و همه‌ی اتفاقات طوری رقم می‌خورند که ارتباط میان سهند و آمین، عمیق‌تر شود. اما عاقبت این ارتباط چه خواهد شد؟ مشکلاتی که هنوز هم دست از سر آمین بر نمی‌دارند، تا کجا همراه او خواهند بود؟ تقدیر، چه برنامه‌ای برای آینده‌ی زندگی این دختر جوان، اما سختی‌کشیده تدارک دیده است؟ حمیده انصاری‌پور در رمان دره‌ی مرگ، که مضمونی اجتماعی دارد و رنگ و بویی از ماجراهای عاشقانه نیز در آن دخیل شده، راوی سرگذشت آمین است. اگر از طرفداران رمان‌های ایرانی با چنین مضامینی باشید، خواندن این کتاب برای شما لذت‌بخش خواهد بود.

این اثر به کوشش انتشارات متخصصان به چاپ رسیده است.

کتاب دره‌ی مرگ برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این رمان پرکشش و خواندنی را به تمام کسانی که از مطالعه‌ی رمان‌های ایرانی که مشکلات جامعه را روایت می‌کنند و نیز فضای عاشقانه‌ای دارند لذت می‌برند، پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب دره مرگ می‌خوانیم

دوباره شروع شده بود؛ سروصدای پدر و گریه‌های مادر. در اتاق را بستم، دوست نداشتم بیشتر از این شاهد این صحنه‌های تکراری باشم. بحث‌های تکراری که چند ماهی است توی خانه ما تمامی ندارند. مادرم، پدر را مقصر اوضاع خاله آمین می‌داند و پدر هم می‌گوید به من چه ربطی دارد، خودت به خواهرت رحم نکردی و می‌خواستی با وکیل شرکت توافق نکنی و همه اموال پدرت را با وکالت قلابی نفروشی و آن دختر را تنها رها کنی بیایی فرانسه؛ مگر من به تو گفتم این کارها را بکنی و...؛ و جیغ‌های مداوم مادر که می‌گفت:

- تو زیر پایم نشستی و هزار قول و وعده دادی که باعث شدی من فریب بخورم وگرنه من آدمی نبودم که حق خواهرم را بخورم. در تمام این سال‌ها من بارها و بارها با طناب پوسیده تو به درون چاه تصمیمات کثیفت رفتم و هر بار هم من بازنده این بازی بودم. ای کاش پای این دو بچه در میان نبود و زودتر از تو جدا می‌شدم. ای کاش به حرف پدرم گوش می‌دادم و با تو ازدواج نمی‌کردم. تو کاری کردی که من از اعتماد پدرم به خودم سوء استفاده کنم. کاری کردی که خوار و خفیف و ذلیل شوم و احساس حقارت کنم. تو باعث شدی اعتمابه‌نفس من از بین برود و مثل یک حیوان دست‌آموز، حرف گوش کن تو شوم. من احمق هم همیشه به دنبال جلب رضایت تو بودم و فکر می‌کردم باید برای اینکه همسر خوبی باشم، به حرف‌های تو گوش بدهم و هرچه می‌گویی، بگویم به روی چشم قربان، الساعه اطاعت می‌شود...