معرفی و دانلود کتاب خانه‌ای برای پرسیاه

معرفی کتاب خانه‌ای برای پرسیاه

کتاب خانه‌ای برای پرسیاه به قلم شلاله سلمان زاده، قصه‌ای جذاب در مورد طبیعت و محیط زیست است و داستان تخیلی یک زنبور آبی را به تصویر می‌کشد که می‌خواهد مستقل شود و خانه‌ای برای خود پیدا کند.

درباره‌ی کتاب خانه‌ای برای پرسیاه:

داستان این کتاب در مورد زنبوری زیبا به نام پرسیاه است که بال‌های سیاهی دارد و از نوع زنبورهای آبی به شمار می‌آید. او در پارکی در شهر همراه با خانواده‌اش زندگی می‌کند. داستان کتاب از جایی آغاز می‌شود که پرسیاه آخرین روز را در خانه‌شان سپری می‌کند و در تلاش است تا خانه‌ای برای خودش پیدا کند. او در این جستجو متوجه تغییراتی در پارک می‌شود. درختان در حال قطع شدن هستند و شایعاتی عجیب به گوش می‌رسد که...

کتاب خانه‌ای برای پرسیاه مناسب چه کسانی است؟

این کتاب به کودکان 9 تا 12 ساله پیشنهاد می‌شود. آن‌ها با خواندن این کتاب نسبت به محیط زیست و حیوانات توجه بیشتری نشان خواهند داد.

در بخشی از کتاب خانه‌ای برای پرسیاه می‌خوانیم:

باغبان‌ها در حال کاشتن گل‌های مختلف و رنگارنگ در پارک بودند. بعضی از آن‌ها هم مشغول آب‌ دادن به گیاهان و درخت‌ها بودند. پرسیاه روی کلاه سبز یکی از باغبان‌ها نشست. بالای کلاه جای امنی برای نشستن بود چون آن‌ها هیچ وقت آب را روی سر خودشان نمی‌ریختند. فقط باید مراقب بود کمتر وز وز کند تا باغبان نفهمد او بالای سرش نشسته است. گرمای خورشید کم‌کم بیشتر می‌شد و الان بهترین وقت برای پیدا کردن خانه‌ی جدید بود. کمی این پا و آن پا کرد تا تصمیم خودش را برای پرواز بگیرد. با کمترین تلاش پاهایش را از روی کلاه برداشت، در شکمش جمع کرد، بال‌های سیاهِ درخشانش را باز کرد و شروع کرد به پرواز کردن.

مربی مهدکودک بچه‌ها را برای بازی به پارک آورده بود. بچه‌های کوچک در بین درختان می‌دویدند و قایم باشک بازی می‌کردند. پرسیاه هم گاهی با آن‌ها بازی می‌کرد. بچه‌ها از او نمی‌ترسیدند ولی بزرگترها از نیش زنبورها می‌ترسیدند. پرسیاه بچه‌ها را سرگرم می‌کرد و دور سر آن‌ها می‌چرخید ولی آن‌ها نمی‌توانستند او را بگیرند و همیشه دنبال پرسیاه بودند تا با آن‌ها بازی کند. پرسیاه با دیدن بچه‌های مهدکودک به خودش گفت: حیف که باید دنبال خونه باشم وگرنه حتماً با شما بازی می‌کردم.

نقره و مادرش جلوی خانه‌شان روی شاخه‌ی درختی ایستاده بودند. پرسیاه آن‌ها را دید. قبل از رفتن پیش آن‌ها کنار استخر آب رفت و کمی آب را با دستانش برداشت و موها و مژه‌هایش را مرتب کرد. در آب استخر به خودش نگاه کرد و لبخند زد تا زیباتر به‌نظر برسد. مادر و پدرش و بعضی از دوستانش می‌گفتند او زیباترین زنبور این پارک است. پرهای سیاهش همیشه زیر نور خورشید می‌درخشیدند.

فهرست مطالب کتاب

بخش اول: خانه روزِ آخر
بخش دوم: پارک
بخش سوم: تغییرات
بخش چهارم: نجاتِ درختان
بخش پنجم: نامه‌ی مادربزرگ
بخش ششم: مهمانی
بخش هفتم: مسابقه
بخش هشتم: خداحافظی
بخش نهم: خانه روزِ اول
بخش دهم: زندگی جدید