معرفی و دانلود کتاب جیب عجیب

معرفی کتاب جیب عجیب

ماکس لوندگرین در کتاب جیب عجیب داستان پسر نوجوانی را تعریف می‌کند که یک روز متوجه می‌شود می‌تواند بی‌نهایت اسکناس از جیب شلوار جینش بیرون بیاورد. اما این ماجرا در ادامه‌ی داستان چالش‌های فراوانی را برای پسر نوجوان و خانوده‌اش به همراه می‌آورد که شرح آن‌ها را در کتاب جیب عجیب می‌خوانید. این رمان موفق شد دو جایزه‌ی پلاک نیلز هولگرسون و هفاکلامپ اکسپرسن را از آن خود کند.

درباره‌ی کتاب جیب عجیب

شخصیت اصلی کتاب جیب عجیب (Pojken med Guldbyxorna) پسری به نام ماتس نیلسون است که یک روز در انباری خانه‌شان یک شلوار کهنه پیدا می‌کند. اما این لباس مانند لباس‌های معمولی نیست و از خاصیتی جادویی و خارق‌العاده برخوردار است. تمایز شلوار جینی که ماتس در انباری خانه‌شان پیدا کرده با دیگر شلوارهای دنیا در این است که جیب سمت راست این شلوار، اسکناس تولید می‌کند! در حقیقت جیب عجیب این شلوار مانند ماشین تولید اسکناسی است که می‌تواند ثروتی بی‌نهایت را در اختیار صاحب خود قرار دهد.

ماتس در ابتدا با پیدا کردن این لباس و کشف راز جیب عجیب آن شگفت‌زده می‌شود و سپس تصمیم می‌گیرد به کمک پدرش این پول را به مؤسسه‌های خیریه اهدا کند. بنیاد کودکان بی‌سرپرست خارج از کشور مقادیر بسیاری از این اسکناس‌ها را دریافت می‌کند اما ماتس و پدرش اصرار دارند که به عنوان فرستنده‌ی این کمک خیریه با هویتی ناشناس باقی بمانند. قرار است با این مبلغ هنگفت، مدرسه‌ای در بارانیودا ساخته شود.

بزرگترین چالش ماتس و پدرش در آغاز ماجرا این است که بتوانند تمام اسکناس‌های استخراج‌شده از جیب عجیب را بدون جلب توجه با سرمایه‌های بزرگ‌تری مبادله کنند. به تدریج، مشخص می‌شود که این پول‌ها به شکلی مرموز به سرمایه‌ای متصل می‌شوند که از خزانه‌های بانکی و مراودات نقدی ناپدید می‌شود. داستان به نحوی پیش می‌رود که پای پلیس به ماجرا باز می‌شود و ماتس با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شود که پیش از این و در ابتدا، هرگز فکرش را هم نمی‌کرد که درگیر آن‌ها شود. به زودی روزنامه‌ها و رادیو اخباری را در مورد تلاش مقامات امنیتی برای افشاگری علیه «مرد بدون اثر انگشت» منتشر می‌کنند. اما حقیقت ماجرا از چه قرار است؟ آیا پای دسیسه و توطئه‌ای بزرگ و بین‌المللی در میان است؟

ترجمه‌ی فارسی این رمان را طاهر جام برسنگ برعهده داشته و نشر افق آن را منتشر نموده است.

جوایز و افتخارات کتاب جیب عجیب

• برنده‌ی جایزه‌ی پلاک نیلز هولگرسون (1968)
• برنده‌ی جایزه‌ی هفاکلامپ اکسپرسن (1967)

اقتباس از کتاب جیب عجیب

یک مجموعه تلویزیونی سوئدی با همین عنوان در سال 1975 و بر اساس رمان ماکس لوندگرین ساخته شد که در سوئد بسیار مورد استقبال قرار گرفت و از آن زمان تا کنون بارها در تلویزیون این کشور به نمایش درآمده است.

کتاب جیب عجیب برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانانی را که به خواندن رمان‌های فانتزی علاقه دارند، به مطالعه‌ی کتاب جیب عجیب دعوت می‌کنیم.

با ماکس لوندگرین بیشتر آشنا شویم

ماکس لوندگرین (Max Lundgren) در سال 1937 در سوئد به دنیا آمد. او نویسنده‌ی کتاب‌های کودکان بود. لوندگرین اولین بار در سال 1962 با کتاب «سگی که سرانجام سوت زد» فعالیت خود را در حوزه‌ی ادبیات کودکان و نوجوانان آغاز کرد و از آن زمان تا پایان عمرش در مجموع حدود 50 کتاب به رشته‌ی تحریر درآورد که بعضی از آن‌ها دستمایه‌ی اقتباس قرار گرفتند و به سریال‌های تلویزیونی تبدیل شدند. «پسری با شلوار طلایی»، «دختر تابستانی»، «مورچه‌ها»، «ماجراجویی‌های زندگی من»، «دستکش جادویی» و «ماجراهای آسانسور زرد» عناوین برخی دیگر از آثار ماکس لوندگرن هستند. او در سال 2005 جهان را ترک کرد.

در بخشی از کتاب جیب عجیب می‌خوانیم

خب دیگه ناچار نیستیم اسکناس‌ها رو تبدیل کنیم، درسته؟ می‌تونیم پول‌ها رو تو پاکت‌های معمولی بزرگ بفرستیم. حتماً تو هرکدوم‌شون صدتا اسکناس جا می‌شه. صدتا پاکت، می‌شه یک میلیون. اما نباید اون‌ها رو از یک‌جا بفرستیم، باید از جاهای مختلف پست بشن. این یه راهشه، یه راه تقریباً مطمئنه که تو همه‌ی کشور بچرخیم و نامه‌ها را از جاهای مختلف پست کنیم. این‌طوری ردیابی براشون سخت‌تر می‌شه.

ماتس اعتراف کرد: «راه بدی نیست.»

توکن با رضایت گفت: «یه راه خیلی هوشمندانه‌ هم هست. یه زمان، خودم کشف کردم. معروفه به روش مرد جوان. اگه این راه پیش از من کشف نشده بود، امروز میلیونر بودم. اما ببین! یه فکر دیگه هم دارم. حالا که قراره دور بچرخیم و نامه‌ها رو پست کنیم، می‌تونیم مستقیم پول‌ها رو به‌وسیله‌ی پست بفرستیم. زیاد نباید بفرستیم، هر دفعه فقط یکی‌دوهزارتا. فرستنده‌ رو هم می‌نویسیم خانواده‌ی نیلسون یا خانواده‌ی یوهانسون، اندرشن، هانسون، اسم‌های متفاوت. روشی که به جاده خاکی معروفه، ببین! این‌طوری فکر می‌کنن خانواده‌های مختلف از وقتی قضیه‌ی اهدای بزرگ به بنیاد رو تو روزنامه خوندن، برای بچه‌های بی‌سرپرست پول جمع می‌کنند. نظرت چیه؟»

ماتس گفت: «خوبه.»

توکن گفت: «محشره. فقط مونده پاکت بخریم و شروع کنیم. چندتا لازم داریم؟»