معرفی و دانلود کتاب این تنهایی لعنتی
برای دانلود قانونی کتاب این تنهایی لعنتی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب این تنهایی لعنتی
در بازداشتگاه باز میشود و نور بر روی صورت آسمان میتابد. او پشیمان است اما میداند که حق با اوست. تنهاست و آرزو میکند کاش در زمان دیگری متولد میشد، اما او از خیلی چیزها بیخبر است. کتاب این تنهایی لعنتی نوشتهی فوژان بزقیان ما را با زندگی سه نفر از دهههای 50، 60 و 70 آشنا میکند که هر کدام از آنها به نوعی منحصربهفرد حس پوچی را تجربه میکنند. داستان حاضر اثری روانشناختی و اجتماعی است و برای مخاطبان خود ابعاد حس پوچی در جهان مدرن را نمایان میکند.
دربارهی کتاب این تنهایی لعنتی
«تنهایی»؛ این معضل ازلی و ابدی انگار که قصد ندارد دست از گریبان بشر مدرن بردارد و او را راحت بگذارد. در خانه، میان یک مهمانی شلوغ، ایستاده بر سکوی موفقیت، در هر حالت و هرجا، احساس پوچی و بیهودگی رهایمان نمیکند و حتی ثروتمندان نیز دچار احساس یأس و ناکامی هستند. البته ما نمیتوانیم از این بابت مطمئن باشیم که «فقط» بشر مدرن و پستمدرن به حس پوچی دچار شده و انسان در قرون گذشته خرسند و امیدوار بوده است، اما حالا فضای مجازی امکان بازگویی عقاید و احساساتمان را در اختیارمان گذاشته و این فضا به ما اجازه میدهد تا حالات و تردیدهایمان نسبت به مفهوم زندگی و جهان را بهصورت آنلاین بازگو کنیم؛ بههمین دلیل در زندگی کنونی به درستی یا غلط، به این نتیجه میرسیم که زندگیمان پوچ است و خیلی بدبختیم! کتاب این تنهایی لعنتی، داستانی راجعبه همین موضوع است و قصد دارد تا معضل ابتلای بشر به تنهایی را از زبان سه شخصیت گوناگون روایت کند. فوژان برقیان ما را با این سه نفر که هر کدام بهنوعی با دیگری در ارتباط هستند و زندگیهایشان به یکدیگر گره خورده، آشنا میکند.
کتاب این تنهایی لعنتی در ابتدا ما را بهسراغ مردی میانسال بهنام بابک میبرد. او استاد و سخنران است و دیگر خود را جوان نمیداند. به ابراز علاقهای که از سوی دانشجویانش دریافت میکند احساسی ندارد و ماجراهای عاشقانه برایش عادی شدهاند. بابک فقط عاشق یک زن است: لاله؛ البته این عشق به آن معنا نیست که بتواند لاله را در زندگیاش نگهدارد و او را از جدایی منصرف کند. زندگی شخصیاش از یکسو، وضعیت بیماری مادر و زندگی درهمریختهی خواهرش از سوی دیگر وضعیتش را به جهنم تبدیل کردهاند. روح و روان بابک ویران شده و به هیچچیز امیدی ندارد. او تنهاست و در این دنیا حتی یک نفر را نمیشناسند که با او همدل و همراه باشد. تنهایی و پوچی هزار نوع گوناگون دارد و فوژان برقیان نوع منحصربهفردی از تنهایی را با استفاده از شخصیت بابک به ما نشان میدهد.
دومین کسی که در کتاب این تنهایی لعنتی با او روبهرو میشویم «آسمان» است. او دختری دهه شصتی است؛ متولد همان دههای که در میان تعصبات کورکورانه و جهان مدرن سرگردان مانده و نه میتواند همچون جوانترها آزاد باشد و بدون درگیر شدن با قوانین نانوشتهی عرفی زندگی کند و نه مثل نسل پیش از خود سربهزیر و پایبند به سنتهاست. او میخواهد شاد و آزاد باشد اما انگار این خواسته برای یک دهه شصتی جرم محسوب میشود و شرکت در یک تولد ساده مساوی است با شب را در کلانتری خوابیدن و توهین و تحقیر شنیدن! فوژان برقیان ما را با دختر دیگری هم آشنا میکند: خیال. نام عجیبی است! او متولد دههی هفتاد است و با معضلات مربوط به نسل خود روبهرو است. زندگی اغلب دهه هفتادیها بدون فضای مجازی و شبکههای اجتماعی معنای خود را از دست میدهند؛ بدون اینستاگرام دوستانش و بدون توییتر عقاید و نظراتشان را از دست میدهند. خیال در برخی موارد بسیار عمیق و داناست و در بعضی از موضوعات سادهانگار و سطحی. فوژان برقیان ما را با زندگی خیال و روابط اجتماعی و عاشقانهی او و اطرافیانش که شاید برای عدهای عجیب بهنظر بیاید آشنا میکند.
کتاب این تنهایی لعنتی به ما نشان میدهد که حس پوچی و تنهایی مختص به نسل و دههای خاص نیست و هر کس در هر سنی احساس پوچی مخصوص به خود را دارد. فوژان برقیان در کتاب خود ابعادی از زندگی نسلهای گوناگون را پدیدار میسازد که شاید پیشتر، از آنها باخبر نبودیم و حالا میتوانیم با این بخشهای ناشناخته از زندگی دیگران مواجه شویم.
کتاب این تنهایی لعنتی در انتشارات هیلا منتشر شده است.
کتاب این تنهایی لعنتی برای چه کسانی مناسب است؟
اگر احساس میکنید که غم تنها بودن زندگیتان را مصادره و بیهدفی محصورتان کرده، باید بدانید که میلیونها نفر دیگر هم در این حصار حضور دارند و حدأقل در داشتنِ احساس پوچی، تک و تنها نیستند. داستان این تنهایی لعنتی زندگی سه نفر از نسلهای مختلف را برای ما بازگو میکند و به خوانندگانی که به کتابهای روانشناختی و اجتماعی علاقه دارند نشان میدهد ابتلا به حس بیانگیزگی و سردرگمی اجتنابناپذیر است.
در بخشی از کتاب این تنهایی لعنتی میخوانیم
حالا از تمام تنهایىام فرار مىکردم. شلوغى اطرافم حواسم را پرت مىکرد از تمام چیزهایى که غمگینم کرده بود. گاهى که میان آنهمه همهمه نگاهم مىافتاد به مامان یا بابا، مىدیدم برق چشمهاشان را که عاشقش بودم. با لبخند تماشا مىکردمشان، دلِ سیر، تا جایى که آخر نگاه یک کدامشان ناغافل مچ نگاه خیرهام را مىگرفت و آنجا بود که لبخندم عمق مىگرفت و نگاه آنها درخشانتر مىشد. چقدر بهشان احتیاج داشتم! مدتها بود که کنار هم جمع نشده بودیم. همیشه، یا من آمده بودم، یا خیال. دلتنگ بودم، دلتنگ تمام سالهایى که خاطرههاى کودکىمان لابهلاى آنها کز کرده بود.
دلتنگ خودم بودم. این را بعد فهمیدم، یعنى همان روزى که ماشین داداشحامد را قرض کردم و رفتم کوچهپسکوچههاى نوجوانىام را گشتم. پارک دم دبیرستان که محرم درددلها و عاشقىهاى دور از چشم و پرهیجان آن دوران بود، کافههاى فلکه که مستأصل مانده بود بین فستفود و کافه و بستنىفروشى (!) و من چقدر با تک به تکشان خاطره داشتم. میان خیابانهایى که سابق آنقدر مدرن نبود دلتنگ خودم بودم، دلتنگ روزهاى به قول کاوه کاوه بود یا آنِ بابک همایون بىنقاب! مانده بودم میان آنهمه توقع و عشق و رفاقت و هزار زنجیر دیگر که خودم را از من گرفته بود، پس هم نمىداد. من گیج و بىحواس کجا مىرفتم؟!
حالا بیشتر از هر زمان دیگرى احساس مىکردم از جنس دیگرى هستم؛ یعنى یکجورهایى انگار همه دیوار کشیده بودند دورم، هرکس به قدر سهمش، حتى یک آجر. همین خیال که اینقدر نزدیک بود و آنهمه دور، به اندازه یک دهه. دهه ما با هم فرق داشت و خیال مثل کهنهسربازى از دههاش دفاع مىکرد. نمىگفت اما ته دلش پیدا بود. حالا کمتر تلاش مىکردم شبیهش باشم. دلم فقط مىخواست نزدیک باشم. دلم مىخواست او دیگر از بالاى برج و باروى دههاش نگاهم نکند. یا مثلاً همین امیرعلىِ خر بیاید، دستم را بگیرد و ببرد به قلعه خودشان. اگر خیال کهنهسرباز است، من هم لباس شوالیه پوشیدهام، کارم شده دست این و آن را گرفتن. شوالیه نسل دیجىمونى همینقدر مىشود.
فهرست مطالب کتاب
بابک
آسمان
خیال
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب این تنهایی لعنتی |
نویسنده | فوژان برقیان |
ناشر چاپی | انتشارات هیلا |
سال انتشار | ۱۳۹۵ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 183 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-5639-63-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی ایرانی، کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |