معرفی و دانلود کتاب اقامت ابدی

معرفی کتاب اقامت ابدی

علاقه‌مندان به ادبیات پلیسی حتماً روزی به سراغ کتاب اقامت ابدی خواهند رفت. ساناز زمانی، نویسنده‌ی داستان‌های فارسی، در این ماجرای پرتعلیق عناصر ادبیات پلیسی را به حال‌وهوای آشنای ایرانی پیوند می‌زند. قهرمان اصلی این رمان کسی نیست جز سرگرد محمد ریاحی. او به‌تازگی مأمور کشف و بررسی پرونده‌ی تازه‌ای شده. پرونده‌‌ای به اسم زیرگذر بزرگراه خلیج فارس که تا به‌ این‌جای کار دو مرد را قربانی خود کرده است.

درباره‌ی کتاب اقامت ابدی

در زیر پوسته‌ی تاریک شهر، حوادث شوم و پنهان بسیاری در جریان هستند؛ رخداد‌هایی که تنها با طلوع خورشید هویدا می‌شوند و سلسله‌ای از سوال و معماهای تازه می‌آفرینند. ماجرای کتاب اقامت ابدی نیز درست از پس یکی از همین اتفاقات تاریک رخ می‌دهد. این داستان بلند به قلم نویسنده‌ی خوب ایرانی، ساناز زمانی آفریده شده و دوست‌داران دسته‌ی ادبیات جنایی را تا انتها با خود همراه می‌کند.

ماجرای داستان اقامت ابدی، در یکی از زیرگذر‌های پررفت‌وآمد شهر کلید می‌خورد. جایی در نزدیکی بزرگراه خلیج‌فارس، بدن بی‌جان دو مرد به حال خود رها شده و به‌زودی نیروهای پلیس را به سمت خود می‌کشاند. هر دو جسد متعلق به مردانی میان‌سال هستند که درست در کنار تاکسی زرد‌رنگی رها‌ شده‌اند. با پیدا شدن بدن این دو مرد، فرایند تحقیقات جنایی بی‌وقفه آغاز می‌گردد و سرگرد محمد ریاحی به عنوان مأمور رسیدگی به این پرونده‌ی پررمزوراز انتخاب می‌شود.

شواهد اصلی این پرونده کمتر از آن است که بتوان به‌سرعت به نتیجه‌ی کامل رسید. تنها نکته‌ی قطعی آن است که تاکسی زردرنگ راهی فرودگاه بوده و مدارک ماشین نیز با یکی از این دو مرد مطابق دارد. به‌عبارتی یکی از این دو مرد بیچاره راننده‌ی تاکسی و دیگری مسافر آن بوده. اما این تمام ماجرا نیست. کم‌کم سایه‌ای از حضور یک زن نیز در این حادثه هویدا می‌شود. سرگرد ریاحی باید هرچه زودتر گره کور این معما را باز کند؛ این درحالی‌ست که چالش‌های زندگی خصوصی او هرلحظه حل این معما را با مشکل بیشتری مواجه می‌کند.

ساناز زمانی، نویسنده‌ی کتاب اقامت ابدی، از نویسندگان خوش‌قریحه‌ی این سال‌های ادبیات ماست و به جز این کتاب، داستان دیگری با نام «خاموش‌خانه» نیز از او به چاپ رسیده. داستان اقامت ابدی به‌درستی از اسلوب و چارچوب‌های داستان‌های معمایی پیروی می‌کند و با حس تعلیق، کنجکاوی خواننده را برمی‌انگیزد. از دیگر ویژگی‌های جذاب این داستان نیز حضور یک مأمور نیروی پلیس به‌عنوان قهرمان داستان است که ما را به یاد کارآگاه‌های خوش‌نام ادبیات جنایی مثل شرلوک هولمز و پوآرو می‌اندازد.

کتاب اقامت ابدی در انتشارات هیلا و در مجموعه‌ی رمان‌ژانر به چاپ رسیده. هدف این‌ مجموعه‌ی ادبی، معرفی ژانر‌های کم‌تر‌ پرداخته شده در ادبیات معاصر فارسی ازجمله آثار پلیسی-جنایی، علمی-تخیلی و داستان‌های فانتزی است که در پیرنگی ایرانی و آشنا رخ می‌دهد.

کتاب اقامت ابدی برای چه کسانی مناسب است؟

مخاطبان ادبیات معمایی و پلیسی علاقه‌مند پروپاقرص این اثر خواهند شد.

در بخشی از کتاب اقامت ابدی می‌خوانیم

مرگ در شهر فقط پیچیده‌تر و ترسناک‌تر است، اما در اصل معنایش تفاوتی نمی‌کند. آرزو کرد کاش در روستا بمیرد. نقشینه با خشونت دستگیرۀ پنجره را چرخاند تا شیشۀ ماشین از نیمه‌ای که بود پایین‌تر بیاید. تازه به فکرش رسیده بود شاید علت کلافگی‌شان گرمای هوا باشد. هرم گرمای بیشتری توی ماشین دوید و وضع بدتر شد. ریاحی تا مقصد چشم‌هایش را بست.

تا آن‌ها از نارمک به مجیدیه برسند، پیرزن خبر را از عروس سابقش شنیده بود و به حال احتضار افتاده بود. پیرزن فرتوت در سراشیبی گور بود و می‌لرزید. ریاحی حس می‌کرد بدخواهی‌ای پشت این کار لیلا بوده که می‌خواسته قاصد خبر مرگ تنها پسر این پیرزن باشد. همزمان با ورودشان به خانه, زن میانسالِ پریشانی داخل دوید و خودش را روی پیرزن نحیف و چروکیده انداخت. معلوم بود بدن استخوانی و کج و معوج پیرزن طاقت تنۀ سنگین دخترش را ندارد، اما آن‌ها به امنیتی که اتصال بدن‌هایشان ایجاد می‌کرد نیاز داشتند. وقتی دختر خانواده به خودش آمد و لیوان آب‌قندی برای مادرش برد ریاحی از آن‌ها خواست به سؤالاتش جواب بدهند. پیرزن مویۀ یکنواختی را شروع کرده بود و محال بود به هیچ دلیلی دست از سوگواری بردارد.

ریاحی خواهر حمید را برای سؤال و جواب به اتاق کناری برد و نقشینه ماند تا پیرزن را بپاید. خواهر حمید زن پژمرده‌ای بود که خطوط عمیق صورتش و جادۀ پهن سفید فرق سرش محنتی را که از زندگی کشیده بود نشان می‌داد. با بی‌میلی به سؤال‌های ریاحی جواب‌های کوتاه می‌داد. «نمی‌دونم», «خبر نداشتم», «کم می‌دیدم». اما در توصیف زندگی برادرش کم نگذاشت. ریاحی فهمید حمید دلاویز بعد از طلاق وضعیت روحی و جسمی بدی داشته، با همین پیرزنی که از خبر مرگش به آن حال و روز افتاده بدرفتاری می‌کرده، این اواخر چند بار او را کتک زده و شبانه از خانه بیرون انداخته، اما صبح روز بعد با پشیمانی جلو خانۀ خواهرش رفته و مادر را برگردانده. زن با بغض گفت: «با من که چند سالی بود قهر بود. اول زنش باعث قهر شد، اما طلاق هم که گرفت آشتی نکرد.»