معرفی و دانلود کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم

معرفی کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم

کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم، به قلم نویسنده‌ی جوان، مهسا صفری به رشته‌ی تحریر درآمده و رمانی است در ژانر ترسناک و معمایی که داستان رازآلود روستایی نفرین‌شده را از زبان دختری جوان روایت می‌کند. اهالی این روستا باور دارند برف زمستانی نفرینی را به روستا می‌آورد که همه جا ردپاهای خونین به جا می‌گذارد و زنده‌ها را به کام مرگ می‌کشاند.

درباره‌ی کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم

یک شب سرد زمستانی بود. باد زوزه می‌کشید و کولاک به جان روستا افتاده بود. سکوت مرگ با صدای باد در هم می‌پیچید و در تاریکی چیزی به جز مشتی سایه دیده نمی‌شد. حسین، هیزم به دوش در مسیر برفی به‌سختی قدم برمی‌داشت. سرما به تمام وجودش چنگ می‌انداخت و احساسی عجیب در تاروپود جانش می‌پیچید. ناگهان چکمه‌هایش داغ شدند و ردپاهایش خونین. سر برگرداند و با چیزی مواجه شد که سرِ جا میخکوبش کرد. خودش بود. افسانه‌ای که سالیان دراز در ذهن اهالی روستا دفن شده بود، دوباره جان می‌گرفت.

کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم، رمانی در ژانر ترسناک است که به قلم خلاق مهسا صفری به رشته‌ی تحریر درآمده. داستان این کتاب در فضای کابوس‌وار روستایی می‌گذرد و از زبان دختری جوان روایت می‌شود. نثر کتاب روان و جذاب است و داستان آنقدر کشش دارد که نمی‌توانید به راحتی آن را زمین بگذارید. درنهایت، پایان غافلگیرکننده‌ی آن نیز بر جذابیت هر چه بیشترش اضافه می‌کند.

داستان کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم، داستان رازآلود یک روستاست و افسانه‌ای که سالیان دراز سینه‌به‌سینه در آن نقل شده است. افسانه‌ای زمستانی پر از موجودات مخوف و ردپاهای خونین و شوم. مردم روستا تحت تأثیر این افسانه از زمستان‌های برفی وحشت دارند. معتقدند نفرین وحشتناکی از دنیای مردگان در میانشان پرسه می‌زند و رسم دارند کوزه‌هایی از کمرشان بیاویزند تا از شر بلاهای احتمالی در امان بمانند. همانطور که گفتیم، در یک شب مرموز زمستانی، این نفرین قدیمی دوباره زنده می‌شود و مرز میان کابوس‌ها و بیداری را در هم می‌پیچد. طبق افسانه‌ها، این نفرین آنقدر پیشروی خواهد کرد که عاقل‌ها دیوانه شوند و تمامی زنده‌ها به کام مرگ بروند. با اوج گرفتن وحشت، راوی داستان تلاش می‌کند به رازهای پنهان این نفرین مرگبار پی ببرد و وسیله‌ای برای پایان دادن به آن پیدا کند.

کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم رمانی دوجلدی است که به همت انتشارات طلایه به انتشار رسیده است. ادامه‌ی داستان این رمان در جلد دوم، با نام قاتلین شبانگاه، منتشر شده است.

کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانانی که به داستان‌های ترسناک علاقه دارند، از مطالعه‌ی این داستان جذاب و گیرا لذت زیادی خواهند برد.

در بخشی از کتاب از نفرین به جا مانده‌ایم می‌خوانیم

روستا خلوت و خالی است. همه در خانه‌هایشان هستند؛ غذا می‌خورند و صحبت می‌کنند. کاش در خانه‌ی ما همیشه این‌گونه زیبا می‌گذشت. پدر، تمام اخم و دلخوری‌هایش را جمع می‌کند تا به خانه برسد. آن‌گاه ما را به چشم سنگ دیده و تمام غصه‌اش را بی‌هیچ وجدانی، تخلیه می‌کند.

خدا را شکر که کسی نیست تا این چهره‌ی کبودم را ببیند. خجالت می‌کشم و دلم نمی‌خواهد بابت این قیافه، همه سؤال‌پیچم کنند. می‌دوم. چندبار نزدیک است سُر بخورم، اما تعادلم را حفظ کرده و ادامه می‌دهم.

آن‌قدر می‌دوم تا این‌که حال، فاصله‌ی زیادی با خانه گرفته‌ام. به یکی از خلوت‌ترین جاهای روستا می‌رسم؛ جایی که رسماً زمین خالی است و خانه‌ای هم در آن نیست.

پاهایم دیگه نا ندارند. روی دو زانویم می‌افتم و کف دستانم را قرار می‌دهم روی زمین پوشیده از برف. نم یخ زده و قطرات اشک، گویی در حال قندیل بستن هستند. در تنهایی خودم گریه می‌کنم. صورتم درد می‌کند. نه؛ تمام بدنم!

سرم را روی زانوهایم می‌گذارم و غم بی‌اندازه‌ام را خالی می‌کنم. دیگر تحمل این کارهایش را ندارم. تا کی می‌خواهد من یا مادرم را کتک بزند؟ تا ابد؟!

به ناگاه، گوشم متوجه صداهای عجیبی می‌شوند. احساس می‌کنم شخصی دارد به من نزدیک می‌شود و صدای قدم‌هایش که دانه‌هایش برف را له می‌کنند، به گوشم می‌رسد. اگر سرم را بلند کنم و مرا با این قیافه‌ ببیند، حتماً وحشت‌زده می‌شود. خوب که دقت می‌کنم، یک نفر نیست. گویی یک ارتش‌اند؛ شاید ده یا پانزده نفر!

با خودم می‌گویم که مبادا از اهالی روستا کناری باشند و قصد اذیت کردن دارند! اگر این‌گونه است که باید به سرعت دست‌به‌کار شوم. سوز سردی می‌وزد. سرم را بلند کرده و خیره به مقابلم می‌شوم. در هاله‌ای کمرنگ، بیش از سی نفر را می‌بینم. در فاصله‌ی چند قدمی از من ایستاده‌اند.