معرفی و دانلود کتاب از اعماق تاریکی

معرفی کتاب از اعماق تاریکی

ماجرایی عاشقانه اما شوکه‌کننده از دل واقعیت! اشلی هوپ پرز نویسنده‌ی پرفروش آثار داستانی در کتاب از اعماق تاریکی، رخدادی واقعی را در ظرف روایت داستانی خود می‌ریزد و از آن اثری می‌آفریند که چندین جایزه‌ی ادبی، ازجمله جایزه‌ی توماس ریورا را در کارنامه دارد. ماجرای این رمان در میانه‌ی قرن بیستم و در تگزاس آمریکا می‌گذرد، جایی که دختر و پسری دورگه در آن به هم دل می‌بندند؛ تا روزی که حادثه‌ای هولناک سرنوشت آن‌ها را دگرگون می‌کند.

درباره‌‌ی کتاب از اعماق تاریکی

تنها قدرت آفرینش ادبی است که می‌تواند تلخ‌ترین وقایع را به روایتی هنری و تأمل‌برانگیز تبدیل کند. اشلی هوپ پرز (Ashley Hope Pérez) داستان‌نویس پرافتخار این سال‌های ادبیات در کتاب از اعماق تاریکی (Out of Darkness) به‌خوبی توانسته از پس این مأموریت بزرگ بربیاید.

درست در سال 1937 میلادی و در همهمه‌ی آغاز جنگ جهانی دوم، خبری مهمی رسانه‌های بزرگ آمریکا را در بهت و شوک فرو برد. نشت گاز در مدرسه‌ی نیولاندن، به‌یک‌باره ساختمان عظیم آن را در آتش انفجار فرو برد و جان بیش از 200 نفر را گرفت. نویسنده‌ی کتاب از اعماق تاریکی سوژه‌ی اصلی داستان خود را از این فاجعه وام می‌گیرد و از آن روایتی خلاقانه می‌آفریند.

شخصیت‌های اصلی داستان از اعماق تاریکی دو نوجوان هم‌مدرسه‌ای هستند. «نائومی»، دختری مکزیکی‌تبار است و «وش» رگ‌وریشه‌ای آفریقایی دارد. هر دو نوجوان از طبقه‌ی کارگر جامعه‌ی آمریکا برآمده‌اند و کماکان با تبعیض‌های نژادی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. وش و نائومی خیلی زود به یک‌دیگر دل می‌بندند اما اینجاست که دست تقدیر وارد کار می‌شود تا آینده‌ی عجیبی برای آن‌ها بسازد.

کتاب از اعماق تاریکی، از روز انفجار مدرسه آغاز می‌شود و با عقب‌گرد به حوادث پیشین، پازل‌های ماجرا یکی پس از دیگری تکمیل می‌گردد. این روایت غیرخطی را می‌توان یکی از پررنگ‌ترین نقاط قوت قلم نویسنده دانست. اشلی هوپ پرز خواننده‌ی داستان خود را مدام با حس تعلیق همراه می‌کند و به‌ این واسطه حس ترس و التهاب روایت خود را به نمایش درمی‌آورد.

کتاب اعماق تاریکی داستانی دراماتیک و احساسی و درعین‌حال اجتماعی است. نویسنده، همزمان که خواننده را با فرازوفرود‌های عاطفی میان شخصیت‌های داستان خود درگیر می‌کند، توجه مخاطب را به سوی تبعیض‌های نژادی و قضاوت‌های عمومی اشتباه که در ناخوادآگاه جمعی انسان‌ها نهفته جلب می‌کند. او برای اینکه حس عمیق‌تری در مخاطب به جای گذارد از جزئیات رویداد‌های واقعی نیز کمک می‌گیرد و به‌ این‌ واسطه پیرنگی تاریخی به داستان خود می‌بخشد.

داستان از اعماق تاریکی اولین‌بار در سال 2015 منتشر شد و بلافاصله توجه منتقدان خوانندگان حرفه‌ای دنیای ادبیات را به سمت خود جلب کرد. این داستان تاکنون توانسته افتخارات ادبی متنوعی از آن خود کند و همچنان از آثار پرفروش داستانی در کتاب‌فروشی‌های سراسر دنیا باشد. نسخه‌ی فارسی این کتاب نیز به دستان پریسا رشیدی ترجمه شده و انتشارات دختر آفتاب آن را به دست شما می‌رساند.

جوایز و افتخارات کتاب از اعماق تاریکی

• فینالیست جایزه‌ی آملیا الیزابت والدن، سال 2016
• بهترین کتاب سال نشریه‌ی کرکوس ریویوز
• بهترین کتاب سال نشریه‌ی اسکول لایبرری ژورنال
• برنده‌ی جایزه‌ی توماس ریورا، سال 2016
• نامزد جایزه‌ی مایکل ال پرینتز، سال 2016
• نامزد جایزه‌ی لینکلن

نکوداشت‌های کتاب از اعماق تاریکی

• کتاب از اعماق تاریکی نگاهی‌ست به نژادپرستی، تبعیض‌های موجود در جامعه و جدا کردن مردم حاشیه‌نشین از اجتماع. (ان بی سی نیوز)
• داستانی چندلایه با روایتی قدرتمند درباره‌ی عشقی ممنون در زمان اوج نژادپرستی. (کرکوس ریویوز)
• ماجرایی با طنین ترس، امید و عشق. (مجله‌ی کتابخانه مدرسه)
• نویسنده زاویه‌های دید گوناگون را به شیوه‌ای ماهرانه به کار می‌برد. (بوک لیست)

کتاب از اعماق تاریکی برای چه کسانی مناسب است؟

این رمان خواندنی را به طرفداران ماجراهای واقعی و درام‌های تاریخیِ عاشقانه پیشنهاد می‌دهیم.

در بخشی از کتاب از اعماق تاریکی می‌خوانیم

نائومی دست‌هایش را با پیش‌بند‌ش تمیز کرد و روی صندلی آشپزخانه نشست. همیشه دوست‌ داشت هنری سر کار باشد تا مجبور نباشد با او غذا بخورد. هنری با لبخند گفت: «بیایید دعا کنیم.» بعد هرکدام از دستانش را به یکی از دوقلو‌ها داد. نائومی حداقل از اینکه مجبور نبود دست هنری را لمس کند خوشحال بود. هنری ادامه داد: «خداوندا، از تو برای این غذا متشکریم. این غذا را در بدن ما مایه‌ی سلامتی قرار بده. آمین.»

نائومی یادش رفت چشم‌هایش را موقع دعا ببندد. کری هم چشمانش را نبسته بود، اما به‌عمد سرش را بالا گرفته بود و به سقف زل زده بود یا شاید داشت به خدایی که روی سقف بود نگاه می‌کرد. اگر از بین آن سه نفر، یک نفر جرئت داشت به چشم‌های هنری زل بزند، آن یک نفر کری بود. بتو حتی یک‌ ثانیه بعد از دعای هنری هم چشمانش را محکم بسته نگه داشته بود. نائومی هم ادای دعاکردن را درمی‌آورد تااینکه هنری دستان بچه‌ها را رها کرد و شروع به غذاخوردن کرد. چنگالش را در یک تکه گوشت فروکرد و بعد هم روی آن کمی فلفل پاشید. نائومی نگاهش کرد و منتظر بود که هنری بالاخره یک ایرادی از غذا بگیرد. تا‌به‌حال از این نوع غذاها درست نکرده بود و این از مزه‌ی غذا معلوم بود.

هنری گفت: «خب... بگید ببینم اولین روز مدرسه چطور بود؟»

بتو گفت که کلاس‌ کوچک بود، اما همه‌ی چهل دانش‌آموز راحت نشسته بودند. همه‌ی بچه‌ها برای خودشان نیمکت داشتند و دیگر کسی مجبور نبود مثل مدرسه‌ی قبلی در سن‌آنتونیو روی جعبه‌های سیگار بنشیند. این حرف لبخندی روی لب‌های هنری نشاند. کری با خواندن یک متن اَدای خانم معلمشان را درآورد. گفت که خانم معلمشان ظاهر جدی‌ای دارد اما مهربان است و به آنها کتابی به‌نام کتاب اطلاعات عمومی داده، بعد بتو ادامه داد که امروز در آن کتاب درباره‌ی خوکی خوانده که از روی زمین مورچه می‌خورد.