معرفی و دانلود کتاب آنوک پرنسس برفی

معرفی کتاب آنوک پرنسس برفی

هانس ویلهلم در کتاب آنوک پرنسس برفی ماجرای خرس کوچولوی دوست‌داشتنی و مهربانی به نام آنوک را برایتان تعریف می‌کند که مورد بی‌مهری پدرش قرار گرفته و مجبور می‌شود زندگی تازه‌ای را در میان کوهستان سرد و پر از یخبندان شروع کند. این داستان به کودکان می‌آموزد به جهان پیرامون خود عشق بورزند و برای رسیدن به هدف‌هایشان صبور باشند.

درباره‌ی کتاب آنوک پرنسس برفی

نویسنده‌ی این کتاب در نوشتن داستانش از نمایشنامه‌ی معروف شاه لیر شکسپیر تأثیر گرفته و ماجرای خرس پادشاهی را برایتان می‌گوید که می‌خواهد از میان سه فرزند دخترش جانشینی انتخاب کند. دو دختر اول شاه بسیار فریب‌کار و کمی بدجنس هستند. اما آنوک، دختر کوچک‌تر قلب بسیار مهربانی دارد و البته مثل دو خواهر بزرگترش، بلد نیست چرب‌بازی کند! شاه سرانجام فریب دو فرزند بزرگترش را می‌‍خورد و از آنوک، دختر کوچک‌تر خانواده که قلبی مهربان دارد، بسیار عصبانی می‌شود! باقی داستان آنوک پرنسس برفی (Anook The Snow Princess) نوشته‌ی هانس ویلهلم (Hans Wilhelm) را از زبان نویسنده بخوانید تا ببینید آیا سرانجام، خوبی و صداقت می‌تواند بر بددلی و ریاکاری پیروز شود؟

این داستان به کودکان می‌آموزد ابراز عشق و علاقه به عزیزان خود را یاد بگیرند و دیگران را از آنچه در قلبشان می‌گذرد باخبر کنند. کتاب آنوک پرنسس برفی ترجمه‌ی آرتمیس دادرس است که انتشارات پندار نیک پارسی آن را در دسترس علاقمندان به داستان‌های کودک قرار داده.

کتاب آنوک پرنسس برفی مناسب چه کسانی است؟

این کتاب برای کودکان 3 تا 7 سال که علاقه‌مند به خواندن داستان‌‌های تصویری جذاب هستند، مناسب است.

با هانس ویلهلم بیشتر آشنا شویم

هانس ویلهلم (Hans Wilhelm) نویسنده‌ای است که به سبب نگارش داستان‌های مصور برای کودکان به شهرت زیادی رسیده است. او سعی می‌کند مفاهیم اخلاقی را در داستان‌هایش به تصویر بکشد. تاکنون 200 کتاب برای کودکان، نوشته و منتشر کرده است و شاید کودکان ایرانی نیز چند کارتون را که بر اساس کارهای او ساخته شده‌اند، در ذهن داشته باشند. از جمله کتاب‌های پرفروش این نویسنده، داستان‌های نودلز نام دارد که تاکنون 10 میلیون نسخه از آن در جهان به فروش رفته و به 20 زبان گوناگون ترجمه شده است.

در بخشی از کتاب آنوک پرنسس برفی می‌خوانیم

یک روزش آنوک همه را به دور خود جمع کرد تا اعلامیه سلطنتی را بشنوند. «امشب، پادشاه ملکه جدید رو انتخاب می‌کنه؛ اون دختری رو انتخاب می‌کنه که عشق و وفاداری بیشتری نشون ‌بده.» آکی گفت: «من براش یه شعر فوق‌العاده می‌نویسم». تاکی گفت: «من براش یک آهنگ زیبا می‌خونم.» آنوک با خودش فکر کرد: «اوه خدا من خیلی خجالت می‌کشم که جلوی همه حرف بزنم شاید بجاش بتونم یه ماهی براش بگیرم.» ولی آنوک تا حالا یک ماهی نگرفته بود. او تمام روز تلاش کرد، ولی شانس با او یار نبود. وقتی داشت تسلیم می‌شد ناگهان صدای شالاپی شنید. آنوک پنجه‌هایش را در آب یخ فرو کرد و یک ماهی طلایی و بزرگ گرفت.