معرفی و دانلود کتاب راز شهر سبز: نمایشنامه زیست محیطی

معرفی کتاب راز شهر سبز: نمایشنامه زیست محیطی

منیره تهنیت در کتاب راز شهر سبز برایتان از شهری می‌گوید که در آن همه‌چیز پاکیزه و شاداب هستند و راز زیبایی و سرزندگی آن‌ها به‌خاطر وجود شهروندانش است. بنابراین اگر مایلید بدانید چطور می‌توانید شهر محل زندگی‌تان را تبدیل به یک شهر سبز و سرشار از انرژی کنید، این کتاب را بخوانید.

درباره‌ی کتاب راز شهر سبز

تمام ذرات طبیعتی که در آن زندگی می‌کنیم دارای نیروی زندگی‌بخشی هستند که می‌تواند روی حال ما تأثیر بگذارد و کیفیت زندگی‌مان را تغییر دهد. بااین‌حال متأسفانه گاهی‌اوقات سهل‌انگاری و بی‌توجهی ما نسبت به محیط پیرامونمان باعث آسیب‌های جبران‌پذیری به آن می‌شود. بنابراین خیلی خوب است که بدانیم فقط پاکبان‌ها وظیفه‌ی تمیز نگه داشتن محیط زندگی ما را ندارند و تک‌تک ما می‌توانیم چهره‌ی شهرمان را زیباتر کنیم. در کتاب راز شهر سبز، نوشته‌ی منیره تهنیت قرار است با شهری آشنا شوید که همه‌ی مردمش شهردار آن هستند و برای زیبایی و سلامت محیط زیست خود دلسوزی و تلاش می‌کنند.

شما می‌توانید با گروه دوستانتان و به همراه یک موسیقی مناسب این نمایشنامه را اجرا کنید و هریک نقشی را در شهر سبز بر عهده بگیرید. به‌علاوه در میان بخش‌های مختلف این نمایشنامه اشعار آموزنده‌ای آورده شده که اجرای دسته‌جمعی‌شان می‌تواند برای شما جالب باشد.

کتاب راز شهر سبز را انتشارات پندار نیک پارسی منتشر کرده و در دسترس علاقه‌مندان به نمایشنامه‌های آموزنده قرار داده است.

کتاب راز شهر سبز مناسب چه کسانی است؟

این نمایشنامه برای گروه سنی نوجوان نوشته شده، ولی کودکان و دیگر دوستداران کتاب و محیط‌زیست هم می‌توانند از خواندن آن لذت ببرند.

در بخشی از کتاب راز شهر سبز می خوانیم

باغچه‌بان: اوه خدای من! کی این گل زیبا رو شکسته!؟ حتما کار آقای باد و خانم توفانه!! نگران نباش گل جونم، الان درستت می‌کنم، آهان خوب درست شدی!

باغچه‌بان به سمت میز می‌رود و آب‌پاش را روی آن قرار می‌دهد و بر می‌گردد که دختر بچه بادبادک‌باز را می‌بیند. سپس دختر بچه یک بادبادک به باغچه‌بان می‌دهد و آن دو با هم بادبادک‌بازی می‌کنند و با شادی می‌خندند. (همراه با موسیقی) و کمی بعد صحنه را ترک می‌کنند. در تمام این مدت جادوگر با همان لبخند مهربانش به گلدان گل، آب می‌دهد، کمی بعد گردشگری با ماسک آلودگی هوا وارد صحنه می‌شود. درحالی‌که از تعجب دهانش باز مانده است، به درخت نزدیک می‌شود.