معرفی و دانلود کتاب آبنبات دارچینی
برای دانلود قانونی کتاب آبنبات دارچینی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آبنبات دارچینی
کتاب آبنبات دارچینی به قلم مهرداد صدقی، به روایت داستان جوانی به نام محسن میپردازد که با ماجراهای پیشبینی نشدهای مواجه میشود. این ماجراها ناخواسته هم در زندگی خود او و هم زندگی اطرافیانش تاثیرگذار است.
این اثر که جلد بعدی کتاب آبنبات هلدار محسوب میشود بین سالهای 72 تا 74 میگذرد. ماجراهایی که در این سالها برای محسن رقم میخورد موقعیتهای طنزآمیزی را به وجود میآورد.
آبنبات دارچینی و دو جلد پیشین آن یعنی آبنبات هلدار و آبنبات پستهای صرفاً برای خنداندن مخاطب نوشته نشدهاند؛ بلکه با هدف داشتن شاخصههای داستانی به رشته تحریر درآمده و شما را با داستان همراه میکند. به علاوه هدف بعدی این بوده که به سمت لودگی نرود و طنز باشد.
کتاب آبنبات هلدار برنده چهاردهمین جشنواره ادبیات شهید حبیب غنیپور و کتاب سال خراسان شمالی شده و در سری دوم بخون و ببر خندوانه نیز معرفی شده است.
در بخشی از کتاب آبنبات دارچینی میخوانیم:
از ترس خشکم زد. اگر من را برق گرفته بود، آنقدر نمیترسیدم. حسین، که دیده بود از سیمها میترسم، برای اینکه ترسم بریزد، مثلاً شوخی کرده بود. اما همین کار باعث شد چوب به سیم بخورد. مخزن بالابر هنوز نصف هم نشده بود که به بالا حرکت کرد. کارگرهایی که آن پایین بودند، همه با هم، شروع کردند به داد زدن و سوت کشیدن و شعار دادن. یکی دو نفر هم با بیل به مخزن میکوبیدند.
میتیکمون، که انگار باید کارش به نحوِ احسن انجام میشد، یک دفعه به مخزن آویزان شد تا مانع از بالا رفتن شود. حسین، که در کسری از ثانیه به نامهربان تبدیل شده بود، داد زد: «اون دکمه رِ بزن... اون دکمه رِ بزن...» آنقدر هول شده بودم که یادم رفته بود کدام پایین است و کدام بالا.
پایین همین بود؟
حسین با عصبانیت چیزی گفت که نفهمیدم دارد فحش میدهد یا دارد میگوید «دستکش». نیمۀ پر لیوان را در نظر گرفتم و فوراً دستکش را درآوردم تا به او بدهم. حسین چوب را گرفت. پیرمردِ معلق، مثل کسی که او را دار زده باشند، بین زمین و آسمان و در میانۀ راه، پاهایش را تکان میداد و همزمان از آن پایین به من فحش هم میداد. یک لحظه تصور کردم اگر زیاد فحش بدهد، ممکن است مثل داستان «لاکپشت و مرغابی»، ناخواسته، بالابر را رها کند و بیفتد.
بالابر تا حدی آمده بود بالا که اگر پیرمرد آن را رها میکرد بلایی سرش میآمد. حسین، هر جور بود، بالابر را متوقف کرد و آرام آن را پایین فرستاد. صدای اوستای اصلی میآمد که از پایین داد میزد: «یک کار بهت سپردیما... نمخواد. بیا پایین، کارِت دارم.»
تندتند از راهپلۀ شیبدارِ بدون پله پایین رفتم. بقیۀ کارگرها هم دست از کار کشیدند. ظاهراً وقتِ خوردن صبحانه بود. وقتی رسیدم پایین، اوستا و بقیۀ کارگرها دور هم نشسته بودند تا صبحانه بخورند.
فهرست مطالب کتاب
باربند
کفچهمار
حسادت زنانه
کاچه
قانون دست راست
هالیوود
بسم الله، خورِشت
خَمطمع
باباموسی
عمه بتول وارد میشود
حُسنی و پریپلنگ
عروس دریایی
شصتاد
آلبوم بیعکس
خداحافظ دولانه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آبنبات دارچینی |
نویسنده | مهرداد صدقی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 398 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-03-2857-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان طنز ایرانی |
و محمد هم به عنوان یک جوان مومن و خداشناس داستان رو زیباتر کرده اما حیف که سر قضیه مردم بوسنی یخورده ارزشش پیش مخاطب اومد پایین اون بیشتر باید به فکر خانواده باشه
کتابی بسیااار فاخر هست و برعکس دو کتاب قبلی آقای صدقی عزیز که ۹۰ درصد طنز قضیه بر پایه دیالوگ بود اینبار بیشتر بر پایه وقایع بود در کل مثل باقی کتابهای اقای صدقی این کتاب هم فوق الاده بود👏💪
فقط من یک شکایت ریزی دارم اونم اینکه با این که محسن عاقل تر و فهمیده تر شده اما باز هم رفتارهایش ابلهانه و بدون فکر هست اگر مثلا محسن بهتر برای کنکور درس میخوند یا برای آیندش قدمی بر میداشت و مثل بچگیاش هی دنبال ساندویچ خوردن نبود آدم بیشتر به داستان عشق میورزید و بیشتر محو کاراکترها میشد در کل خوبی کتابهای اقای صدقی اینه که همیشه غافلگیرت میکنه هیچ چیز قابل پیش بینیای نداره🤩🤩🤩😍👍💚💙❤🌹