معرفی و دانلود کتاب کوچک شانس

معرفی کتاب کوچک شانس

کتاب کوچک شانس اثر ریچارد وایزمن، یک راهنمای استثنایی شامل نکته‌ها، ترفندها و توصیه‌هایی مفید برای جذب خوش‌شانسی است.

شانس تأثیر به سزایی در زندگی ما دارد. چند ثانیه بدشانسی می‌تواند زحمات چندین ساله را از بین ببرد، در حالی که یک لحظه خوش‌شانسی می‌تواند منجر به موفقیت و شادکامی‌ شود. شانس این قدرت را دارد که ناممکن را ممکن کند و بین زندگی و مرگ، تشویق و تنبیه، شادکامی و یأس، تفاوت ایجاد کند. ولی چرا بعضی‌ها به ‌طور استثنایی خوش‌شانس‌‌اند، ولی بعضی دیگر با بخت بدی مواجهند؟

خوب است بدانید؛ از نظر علمی ثابت شده که اصول این کتاب می‌تواند برایتان خوش‌اقبالی به همراه بیاورد. کتاب کوچک شانس (The little book of luck)، به شما کمک خواهد کرد تا با خوش‌بختی زندگی کنید. این کتاب کم حجم و سرشار از اطلاعات درست، راهنمایی‌های مفید و سرگرم‌ کننده است. تمرینات عملی و گفتارهای الهام‌ دهنده، بدین دلیل طراحی شده تا اقبال شما را افزایش دهد.

ریچارد وایزمن (Richard Wiseman)، طی ده سال با بررسی کردن زندگی صدها فرد خوش‌شانس و بدشانس، تحقیقاتی علمی در زمینۀ شانس انجام داده‌ است. این کار آشکار کرد که افراد خوش‌شانس و بدشانش، بخت بد و خوب خود را با نحوۀ رفتار و افکارشان ایجاد می‌کنند. مهم‌تر این که، تحقیقات نشان داد، هرکس این امکان را دارد، تا حدی شانس خود را افزایش دهد. افراد بدشانس می‌توانند، خوش‌شانس شوند و افراد خوش‌شانس، خوش‌شانس‌تر.

جملات برگزیده کتاب کوچک شانس:

- یک گرم شانس از یک کیلو عقل بهتر است.
- افراد خوش‌شانس علایق‌شان را در زندگی دنبال می‌کنند.
- شکست، تنها فرصتی برای آغازی دوباره است، فقط این بار عاقلانه‌تر.
- راز یک زندگی سعادتمند این است که نسبت به آنچه که داری شکرگزار باشی.
- چهار چیز که بازگشت ندارند: حرف زده شده، تیر انداخته شده، گذشته و فرصت نادیده گرفته شده.

در بخشی از کتاب کوچک شانس می‌خوانیم:

دست از تثبیت مشکل بکشید و کاری را بکنید که افراد خوش‌شانس می‌کنند، روی تحت کنترل گرفتن و پیدا کردن راه حل تمرکز کنید.

من همیشه خودم را به خاطر بدشانس بودنم سرزنش می‌کردم. از شغلم راضی نبودم و دنبال شغل جدیدی بودم، بدون آن که موفقیتی به دست آورده باشم. تعدادی نامه به اشخاص نوشتم، ولی پاسخی دریافت نکردم، برای همین خیلی غمگین بودم. در طی دورۀ مدرسۀ شانس تصمیم گرفتم که بیشتر مثبت شوم. با یکی از شرکت‌ها دوباره تماس گرفتم و درخواست پاسخ کردم. آن‌ها به من گفتند که نامۀ من با دودلی نوشته شده بود و من برای شغلی که درخواست داده بودم که صلاحیت لازم را نداشته‌‌ام. مثل این بود که من با تعیین اهداف غیر واقع‌بینانه، شانس بدی را به وجود آورده بودم. تصمیم گرفتم که یک بار دیگر امتحان کنم، ولی این بار به شرکت‌های بزرگ‌تری نامه نوشتم و روی مهارت‌های اصلی‌ام تأکید کردم. دو روز بعد برای یک مصاحبه دعوت شدم. آن شغل اصلاً مناسب نبود و من ردش کردم. بعد فکر کردم که افراد خوش‌شانس، چه ‌طور همیشه فرصت‌های خودشان را زیاد می‌کنند، برای همین تصمیم گرفتم که ادامه دهم.

مصاحبه را ادامه دادم و دربارۀ خودم رک و پوست‌ کنده صحبت کردم. آن روز عصر از شرکت با من تماس گرفتند و خواستند که دوباره مرا ببینند. وقتی که رفتم به من گفتند که آن‌قدر تحت تأثیر رفتارم قرار گرفته‌‌اند که تصمیم گرفته‌‌اند شغلم را عوض کنند و مقام بالاتری را به من پیشنهاد داده‌‌اند.