معرفی و دانلود کتاب پیراهن پشمی: مجموعه داستان کوتاه
برای دانلود قانونی کتاب پیراهن پشمی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پیراهن پشمی: مجموعه داستان کوتاه
کتاب پیراهن پشمی نوشتهی محمدجواد نظریان، مجموعهای از سه داستانِ کوتاه است. داستانهای این مجموعه را میتوان در ژانرِ فانتزی یا تخیلی دستهبندی کرد. هر کدام از این سه داستان، در زمان و مکانِ متفاوتی روایت میشوند و جهانِ متفاوتی را ترسیم میکنند. فضای کلی داستانهای پیراهن پشمی شبیه به فضای داستانهای پریان است و محمدجواد نظریان در این داستانها، ایدههای نوی خود را به شیوهی جذابی روایت کرده است.
دربارهی کتاب پیراهن پشمی
ادبیات فانتزی، ژانری ادبی است که در آن عنصرِ جادو یا دیگر اشکالِ فراطبیعی، درونمایهی داستان را تشکیل میدهند و فضایِ کلیِ داستان، تحتتأثیر این عناصرِ فراطبیعی شکل میگیرد. در این ژانر، جهانِ داستان، قواعد و قوانینِ متفاوتی با جهانِ طبیعی دارد و قوانین فیزیکی زیرِ پا گذاشته میشوند. در عمومِ این داستانها، موجوداتِ خیالی وجود دارند و حوادثِ خارقالعادهای رخ میدهند. ادبیاتِ فانتزی را میتوان در کنارِ ادبیاتِ علمی-تخیلی و داستانهای ترسناک، زیرشاخهای از ادبیاتِ گمانهزن دانست. تفاوتِ ادبیاتِ فانتزی با ادبیاتِ علمی-تخیلی را میتوان در این دانست که داستانهای علمی-تخیلی از نظرِ علمی نامحتمل ولی ممکناند؛ در حالی که داستانهای فانتزی هیچ نیازی به ممکن بودن از نظرِ علمی ندارند.
داستانِ اول در کتابِ پیراهن پشمی نوشتهی محمدجواد نظریان، در جهانی خیالین میگذرد که تنها ثروتمندان در آن قادر هستند صحبت کنند. فقرا و کسانی که از نظرِ اقتصادی ضعیف هستند، تنها با نوشیدنِ یک شربتِ خاص قادر هستند کلماتی را بر زبان بیاورند؛ و چون به دست آوردنِ این شربت برای بسیاری مشکل یا ناممکن است، کسانی که از این شربت مینوشند با جملاتی شکسته و کوتاه صحبت میکنند تا در مصرفِ آن صرفهجویی کرده باشند. در این داستان، پسری از خانوادهای فقیر با دخترِ فقیرِ دیگری آشنا میشود و این دو به هم دلبسته میشوند. در ادامهی این داستان، پسر ایدهای برای پول در آوردن به ذهنش میرسد و با دنبال کردنِ این ایده، زندگیِ خود و دختر را دگرگون میکند.
در داستانِ دومِ کتابِ پیراهن پشمی، محمدجواد نظریان، جهانی شبیه به جهانِ داستانهای پریان را تصویر میکند. در این داستان، پسری در یک چشمه با پادشاهِ آبها مواجه میشود و پادشاهِ آبها قبول میکند آرزوهای او را برآورده کند. پسر آرزو میکند عمر جاودان داشته باشد و زمانی که پادشاهِ آبها از برآورده کردنِ این آرزو سرباز میزند، از این پادشاه میخواهد کاری کند که رویینتن شود، هیچ زهر و مریضیای بر او کارگر نشود و بدنش به آب و غذا هم نیاز نداشته باشد. پس از برآورده کردنِ این آرزوها، پسر که قدرت و نیروی بسیار زیادی پیدا کرده است، دلباختهی مهلقا، دخترِ یکی از ثروتمندانِ روستایشان میشود و تلاش میکند با او ازدواج کند؛ اما حتی با جاودان شدن نیز هنوز مشکلات و موانعِ زیادی بر سرِ راهِ رسیدنِ او به مهلقا وجود دارند.
داستان سوم از مجموعهی پیراهن پشمی کمتر از دو داستانِ دیگر عناصرِ تخیلی و فانتزی را در خود دارد و به داستانهای پندآموزِ قدیمی شبیه است. در این داستان، پادشاهی از یک پیرمرد شمشیری کهنه میخرد و بعد این شمشیر را به پسرش میدهد که با آن بازی کند. بازیهای شاهزادهی کودک با شمشیر باعث میشود که از درس خواندن و آموختنِ فنونِ کشورداری باز بماند و به همین علت پادشاه از وزیرش میخواهد این فنون را به او یاد دهد. در ادامهی داستان، بدخواهان نظرِ پادشاه را نسبت به وزیر عوض میکنند و وزیر درسِ متفاوتی را به شاهزاده میدهد.
محمدجواد نظری (متولد 1374) در داستانهای مجموعهی پیراهن پشمی، به خوبی توانسته است فضاهای متفاوت و نویی را خلق کند. این نویسندهی جوانِ ایرانی، که اثرِ دیگری به نام «اهالی قفس» را نیز در کارنامهی خود دارد، مجموعه داستانِ پیراهن پشمی را به کمکِ انتشارات ترنگ در سالِ 1401 روانهی بازار کرده است.
کتاب پیراهن پشمی برای چه کسانی مناسب است؟
کسانی که به داستانهای ایرانی و ژانرِ ادبیاتِ فانتزی یا تخیلی علاقهمند هستند از خواندنِ کتابِ پیراهن پشمی لذت خواهند برد. از طرفِ دیگر، کسانی که به داستانها و آثارِ نویسندگانِ کمتر شناختهشده و جوانِ ایرانی علاقهمندند نیز خواندنِ این کتاب را جذاب خواهند یافت.
در بخشی از کتاب پیراهن پشمی: مجموعه داستان کوتاه میخوانیم
مهمانان از جوان فاصله گرفتند و دورهاش کردند. فکر میکردند اگر کمی مقاومت کنند زهر کار او را هم میسازد. نمیداستند هیچ زهری در او اثر ندارد. کمی طول کشید تا جوان توانست با دست خالی تکتکشان را بکشد. نه میتوانستند مقاومتی کنند و نه به او آسیبی برسانند. آخر شب او مانده بود و چهار جسد بیجان.
خود را بالای سر مهلقا رساند و سر سرد و بیروحش را به سینهاش چسباند. اشک همهی صورتش را خیس کرده بود. از شدّت بغض و هِق هِق گریه نمیتوانست حرف بزند. فقط خیلی آرام و نامفهوم میگفت: (مهلقا! مهلقا! پاشو مهلقا!)
کمی طول کشید تا توانست همهی توانش را جمع کند و با تمام وجودش فریاد بکشد: (مهلقا!)
بدن بیجان مهلقا را کنار پدرش دفن کردند. مردم روستا برای دفن کردن او حاضر شدند امّا بعد از ساعاتی همه متفرّق شدند؛ همه به جز جوان. همه رفته بودند و او مانده بود. فقط گریه میکرد و اگر چیزی میگفت از شدّت بغض نامفهوم بود.
نه چیزی میخورد و نه از آن جا میرفت. مقیم قبر او شده بود. همهی بدبختیاش را از روزی میدانست که پادشاه آب را ملاقات کرده بود. گاهی با گریه میگفت:
- ای کاش ازش نخواسته بودم بدنم اینجوری بشه. آخه من چه میدونستم گرگا از من دست میکشن میرن سراغ بدن ضعیف مهلقا. آخه من چه میدونستم مهلقا به اون جام لعنتی اطمینان میکنه. اگه زهر منو میکشت اون الآن زنده بود. ای خدا این چه بلایی بود؟
و سر به زانو میگذاشت و گریه میکرد.
فهرست مطالب کتاب
پیراهن پشمی
پنجهی گرگ
شمشیر شکسته
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پیراهن پشمی: مجموعه داستان کوتاه |
نویسنده | محمدجواد نظریان |
ناشر چاپی | نشر ترنگ |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 107 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7741-59-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |