معرفی و دانلود کتاب عشق پانصد ساله

معرفی کتاب عشق پانصد ساله

کتاب عشق پانصد ساله، تالیف مهسا زرگر، ما را به پرواز عاشقانه پرستوهای مهاجر، می‌رساند، تا از آنهایی که عاشقانه دوستشان داریم جا نمانیم...

آدم‌های ساده را دوست بداریم. همان‌هایی که بدی هیچ‌کس را باور ندارند. همان‌ها که برای همه لبخند دارند. چرا که بوی ناب آدمیت می‌دهند!

کتاب عشق پانصد ساله، جلد چهارم از مجموعه ارکیده است، این کتاب به تنهایی و مستقل از سه کتاب دیگر است. اما دنباله آن‌ها نیز با همان شخصیت‌ها و شخصیت‌های جدیدی که وارد کتاب شده است، هم هست و هم کتاب پایان دارد.

با کتاب عشق پانصد ساله، برای رسیدن به خدا و دوری کردن از خواسته‌های شیطان تلاش کنیم.

در بخشی از کتاب عشق پانصد ساله می‌خوانیم:

پیرمرد گفت: داشتم دیشب برای عشق خود عزاداری می‌کردم. من عاشقش بودم اما اون متوجه نشد. من عاشقانه می‌پرستیدمش، اما او عاشق یکی دیگه شد. به من توهین کرد و گفت: باید عشق اون و قبول کنم و دوستش داشته باشم. اما من عاشق‌تر از این‌ها بودم تا کسی دیگری را در کنار خودم ببینم. درد خیلی بدی، اما شما متوجه نیستی تا حالا عاشق نشده‌اید. اون منو از خودش روند. بیرونم کرد. بدترین شکنجه‌ها رو داد. منو به کوی خودش راه نداد. اما من هر شب به یاد اون عزاداری می‌کنم و هر شب صداش می‌کنم و تا صبح بیدار می‌شینم و اسم اونو به زبون میارم، بهش ثابت می‌کنم، عاشق‌تر از من نمی‌تونه پیدا کنه. عشق اون، تو قلب من حک شده، با من هم به زیر خاک می‌ره.

یکتا و سارینا با شنیدن حرف‌های پیرمرد‌های های گریه می‌کردند. پسرها بغض کرده بودند. میلاد با ناراحتی گفت: منو ببخش، من فکرهای بدی در مورد تو کردم، من شرمنده هستم.

پیرمرد گفت: تو جوون هستی و خامی، احتمال اشتباه کردن تو وجود داره. من از تو دلگیر نیستم، بچه‌ها صبر کنید، یه چیزهایی داره یادم می‌آید. قبلاً از قدیمی‌ها شنیده بودم، قلعه‌ای در پشت این کوه‌ها در مناطق خیلی سردسیر، موجوداتی بنام دوکلین‌ها زندگی می‌کنند. آن‌ها از شی محافظت می‌کنند. اما نمی‌دانم به چه شکلی...