معرفی و دانلود کتاب طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
برای دانلود قانونی کتاب طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت
کتاب طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت نوشته آیدا چهرقانی، به داستانها و مثلهای آموزنده در مثنوی معنوی و بعضی آیات قرآن میپردازد و آنها را تحلیل و رمزگشایی میکند.
زندگی انسانها پر از اتفاقات معناداری است که روزانه برایشان واقع میشود، این اتفاقات همگی رازهایی دارند که اکثراً به آنها توجه نمیکند و چون در مشکلات زندگی غرق شدهاند یا به عبارتی اصل مطلب را رها کردهاند و در حاشیه ماندهاند، با نگاهی سطحی به ظاهر این اتفاقات، به قضاوت آن مینشینند و همچنین اتفاقاتی هم هستند که فاقد مفهوماند، اکثر این اتفاقات به خاطر معیارها و ملاکهای خودساخته انسانها، روی میدهد مثل تفکرات، آموزشها و تربیتهای اشتباهی که در طول زندگی برایشان ایجاد میشوند.
آیدا چهرقانی این کتاب را با استفاده از آموختههایش در طول زندگی نگاشته و هدف از نگارش آن را، به اشتراک گذاشتن تجربیاتی میداند که در زمان وقوع به ظاهر سخت و دشوار میرسید اما گذشت زمان آنها را سهل و آسان کرد.
نظریات نویسنده که بعد از آیات و مقالات با عنوان «دریافتها و برداشتهای من از زندگی» درج گردیده، حاوی نکات بسیار ارزندهای است که میتواند برای شما راهگشا باشد.
در بخشی از کتاب طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت میخوانیم:
درد عاشق با دیگر دردها فرق دارد. عشق آینۀ اسرارِ خداست. عقل از شرح عشق ناتوان است. شرحِ عشق و عاشقی را فقط خدا میداند. حکیم به شاه گفت: خانه را خلوت کن! همه بروند بیرون، حتی خود شاه. من میخواهم از این دخترک چیزهایی بپرسم. همه رفتند، حکیم ماند و دخترک. حکیم آرام آرام از دخترک پرسید: شهر تو کجاست؟ دوستان و خویشان تو کی هستند؟ پزشک نبض دختر را گرفته بود و میپرسید و دختر جواب میداد. از شهرها و مردمان مختلف پرسید، از بزرگان شهرها پرسید، نبض آرام بود، تا به شهر سمرقند رسید، ناگهان نبض دختر تند شد و صورتش سرخ شد. حکیم از محلههای شهر سمر قند پرسید.
نام کوچۀ غاتْفَر، نبض را شدیدتر کرد. حکیم فهمید که دخترک با این کوچه دلبستگی خاصی دارد. پرسید و پرسید تا به نام جوان زرگر در آن کوچه رسید، رنگ دختر زرد شد، حکیم گفت: بیماریت را شناختم، بزودی تو را درمان میکنم. این راز را با کسی نگویی. راز مانند دانه است اگر راز را در دل حفظ کنی مانند دانه از خاک میروید و سبزه و درخت میشود. حکیم پیش شاه آمد و شاه را از کار دختر آگاه کرد و گفت: چارهی درد دختر آن است که جوان زرگر را از سمرقند به اینجا بیاوری و با زر و پول و او را فریب دهی تا دختر از دیدن او بهتر شود. شاه دو نفر دانای کار دان را به دنبال زرگر فرستاد. آن دو زرگر را یافتند او را ستودند و گفتند که شهرت و استادی تو در همه جا پخش شده، شاهنشاه ما تو را برای زرگری و خزانهداری انتخاب کرده است. این هدیهها و طلاها را برایت فرستاده و از تو دعوت کرده تا به دربار بیایی، در آن جا بیش از این خواهی دید. زرگر جوان، گول مال و زر را خورد و شهر و خانوادهاش را رها کرد و شادمان به راه افتاد. او نمیدانست که شاه میخواهد او را بکشد.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
نامه سی و یکم حضرت علی به فرزندش امام حسن
آیات آموزندهی قرآن
گزیدهای از مقالات شمس تبریزی
دریافتها و برداشتهای من از زندگی
تمثیلهای مثنوی معنوی
پادشاه و کنیزک
طوطی و بازرگان
رومیان و چینیان
خر برفت و خر برفت
موسی و چوپان
مست و محتسب
فیل در تاریکی
معلم و کودکان
دقوقی
دزد دهل زن
رقص صوفی بر سفرهی خالی
استر و اشتر
خواندن نامهی عاشقانه در نزد معشوق
سروده سنایی
منابع
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت |
نویسنده | آیدا چهرقانی |
ناشر چاپی | نشر کلمات |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 130 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-97665-3-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کهن فارسی |