معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی کلاف سردرگم

عکس جلد کتاب صوتی کلاف سردرگم
قیمت:
رایگان
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی کلاف سردرگم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی کلاف سردرگم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی کلاف سردرگم

داستان کتاب صوتی کلاف سردرگم نوشته بهرام صادقی درباره‌ی اتفاقاتی است که در یک عکاس‌خانه قدیمی رخ می‌دهد. ماجرای جالب پیدا شدن سه عکس شبیه به مرد که هیچ کدام عکس آن مرد نیست...

در قسمتی از کتاب صوتی کلاف سردرگم می‌شنویم:

او از روی صندلی بلند شد و آمد جلو میز؛ دو دستش را گذاشت به لبه‌ی آن. عکاس از کارگاهش عکس‌ها را آورد:
ببینم همینه؟ بعله، خودشه.
او دستش را دراز کرد و عکس‌ها را گرفت، کمی نگاه کرد و بعد:
این‌ها نیست. اشتباه کرده‌اید.
چطور؟ فرمودید…
اشتباه کرده‌اید. من سبیل ندارم، این عکس‌ها سبیل داره… از آن گذشته من کلاه سرم نمی‌گذارم.
عکاس به تندی عکس‌ها را گرفت و با دقت به آن‌ها و بعد به قیافه‌ی او نگاه کرد:
عجیبه… اما خیلی به شما شباهت داره.

فهرست مطالب کتاب صوتی

11 دقیقه
کلاف سردرگم

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی کلاف سردرگم
نویسنده
راویمهدی رضایی، علی شمسی، زیبا حاجیان
ناشر صوتی خانه داستان چوک
سال انتشار۱۳۹۶
فرمت کتابMP3
مدت۱۰ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان کوتاه ایرانی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی کلاف سردرگم

سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۳/۱۶
داستان در مورد مردیست که به عکاسخانه میرود و عکس میگیرد و وقتی برای تحویل عکسهای خود مراجعه میکنید سه عکس شبیه به خودش اما باتفاوتهایی نشانش میدهند که مرد هیچ کدام را عکس خود نمیداند وحتی تصویر خود در اینه هم اورا سردرگم میکنید. اسم داستان نشان دهندگی احوالات شخصیت داستان است. فردی که در شناخت خود سردرگم شده. این سردرگمی بخاطر فیدبک‌هایی است که از محیط اطراف و انسان‌هایی که با انها سروکار داریم به ما القا میشود. و ما را در شناخت خودمان سردرگم میکند. شاید به این دلیل که نتوانسته ایم خود واقعیمان را به درستی به انها نشان دهیم و انها با برداشت‌های متفاوتی که از شخصیت ما داشته‌اند باعث میشوند تا ما تلاش کنیم به دنبال کسی باشیم که بتواند شخصیت واقعی ما را نشان دهد و مارا از این سردرگمی رها سازد. عکاس باشی و عکس‌ها و رفتن مرد به عکاسخانه‌ای دیگر تمثیلی از موارد گفته شده است. داستان کوتاه نیاز به تامل و تفکر دارد چرا که سخن به تفصیل بیان نشده و شما باید در دل داستان به دنبال معنی‌ها و مفهوم‌ها باشید. مفهوم داستان زیبا بود و اما بنظرم اگر نویسنده در قالبی جذاب تر به این مفهوم میپرداخت خواننده بیشتر مجذوب داستان میشد. صدا گذاری مورد پسند نبود چرا که به خوبی حس و حال داستان را منتقل نمیکرد. به هر حال بخاطر مفهوم زیبای داستان ارزش یکبار شنیده شدن رو داره.
Amir Abbas Shamsi
۱۴۰۰/۱۱/۱۱
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزانی که در گردآوری این کتاب زیبا زحمت کشیدند
داستان در مورد یک فرد است که به عکاسی میرود
عکس میگیرد و روز آینده برای دریافت عکس هایش می‌آید اما به دلیل بی نظمی شاگرد عکاس
نظم عکس به هم میریزد و تعدادی عکس با سه شکل متفاوت برای ان فرد حاضر شد اما ان فرد چهره‌اش و
را به خاطر نیاورد میگوید این عکس‌ها متعلق به من نیست و مقداری مشاجره میان او
عکاس صورت میگیرد و ان فرد از عکاسی خارج میشود.
گاهی اوقات افرادی که در زندگی ما هستند یا در اطراف ما به تصویری از ما به خودمان نشان می‌دهند اما به دلیل آنکه از خودمان شناخت کافی نداریم آن‌ها را نقض میکنیم.
حسین پناهی:
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی‌ها و مشکلات ما نیست! اگر رد پای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم، سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هر مفهومی نشسته‌ایم و همهٔ چیزهای تلنبارِ مربوط و نامربوط را زیر و رو می‌کنی
mrym kvs
۱۳۹۷/۱۲/۱۵
ذهن ما دائما بر اساس برداشت و توصیفات مردم و جامعه شخصیت‌هایی را برای ما میسازد ک این شخصیت‌ها هیچکدوم خود واقعی ما نیستند (مثلا فردی میگوید تو دست و پا چلفتی هستی و سر کار هم همین را میگویند و در خانه هم این جمله را میشنویم و سپس ذهن ما ویژگی دست و پا چلفتی بودن را به شخصیت ما تبدیل میکند) و ما به برای ساختن شخصیت تایید و شخصیت گزاری جامعه نیاز داریم، همانطور ک در داستان برای شناخت خودش به عکاسی رفت و با چهار شخصیت متفاوت آشنا شد ک باور نداشت هیچکدوم خودش هستن و بعد هم باز به عکاسخانه‌ی دیگر رفت....
اما زمانی ک خود را در آیینه دید با خود واقعی روبه رو شد، آنکه حقیقتا خودش است و تنها شباهت اندکی به عکسها دارد... اینگونه شد ک سردرگم شد در شناختن حقیقت خودش.... او حتی خود را هم نمیشناخت و بین شخصیت‌های ک از دیگران دریافت کرده بود گم و سردرگم شده بود...
اعظم منصوری
۱۴۰۲/۱۲/۲۳
داستان کوتاه کلاف سردرگم نوشته‌ی نویسنده‌ی معاصر بهرام صادقی است. داستان درباره‌ی مردی است که به عکاسی رفته و عکس سه در چهار انداخته ولی وقتی در تاریخ تحویل عکس به عکاسی مراجعه میکند عکسهایی به او نشان داده میشود که مرد معتقد است عکسهای او نیستند و عکاس اصرار دارد عکسها شبیه مرد هستند که یکسری از و عکسها با سبیل است یکسری با سبیل و کلاه است و یکسری بدون سبیل و کلاه که مرد معتقد است هیچکدام از آن عکسها برای او نیستند ولی عکاس اصرار دارد که همه‌ی آن عکسها شبیه مرد هستند و سرانجام مرد با نارضایتی عکاسی را ترک میکند و عکاس با سردرگمی هنوز هم معتقد است آن عکسها شباهت زیادی با مرد دارد و....
داستان جالبی بود و از شنیدن آن لذت بردم.
با تشکر از کتابراه و کانون فرهنگی چوک برای تهیه‌ی این داستان بصورت رایگان.
A.asgari
۱۴۰۱/۱۰/۱۴
داستان یه مرده که میره عکسای و عکس میگیره ولی به دلیل بی نظمی شاگرد عکاس عکسا قاطی میشه مرد ۳ تا عکس که شبیه مرده رو بهش نشون میده و میگه مثل تو هستن اما مرد قبول دار نیست و میگه من این نیستم گاهی ادمها میخوان مارا به خودمان نشون بدن اما چون خودمون را نمیشناسیم و شناخت نداریم میگیم نه من نیسم من و این اخلاق ندارم من اینجوری نیستم مثلا عکسا به مرد میگفت این عکس مثل شماست اما سبیل داره مرد میگفت نه من سیبیل ندارم اصلا براش مهم نبود که قیافش مثله خودشه فقط سیبل و میدیدو میگفت نه من سبیل ندارم شاید ما هم یه اخلاق‌های بدی داریم اما وقتی تو وجود یکی دیگه میبینیم میگم نه من اینجوری نیستم
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۲/۱۲/۲۵
بهرام صادقی در داستانش، کلاف سردرگم، بیشتر از این‌که یک داستان با سوژه معمولی نوشته باشد، یک پدیده روان‌شناختی را بیان می‌کند.
کلاف سردرگم، حرص دربیار است. سوژه ساده و روان بیان شده است و ادبیات نویسنده در این کتاب به خوبی مطلب را به راحتی در دسترس مخاطب قرار می‌دهد. بی‌تفاوتی و سرخوشی یکی از را
کاراکترها، مخاطب قلاب به فرق آدم‌های دنیا می‌اندازد. داستان کوتاه است و ابتدا و انتها و دستاورد برای خواننده گاهی نیز دارد. اگر بهرام صادقی را در دیگر آثارش کمتر شنیده یا خوانده‌اید بهتر به نوع نگارش و قلمش می‌توانید، برسید. روحش شاد.
Mozhgan
۱۴۰۲/۰۷/۳۰
داستان کلاف سردرگم در مورد انسانهایی است که سخت در گیر زندگی هستند که خود را گم کردن و دیگر خودشان را نمی‌شناسندحتی زمانی که خود را در آینه دید باز هم تصویرش برای مرد غریبه بودو در نهایت به عکاسخانه دیگری رفت. فارق از اتفاقات خوب و بد که در زندگی وجود دارد ما باید به خودشناسی برسیم. عوض کنیم باید و اگرهزاران‌عکاسخانه نتیجه‌ای نمی‌گیریم از درون خود را پاکسازی کنیم برای خودمان وقت بگذاریم خودمان رادوست داشته باشیم و خوب و بد را تشخیص بدهیم و اگر دیر بشوددیگر خود را فراموش می‌کنیم حتی در آینه هم تصویرمان غریبه است.
منا صالح
۱۳۹۷/۰۸/۱۲
من بزداشتم این بود که از ادمایی حکایت میکرد که دنبال اینن که خودشونو بشناسن و یه نفر یه تصویر از خصوصیاتشون بهشون نشون بده ولی نمیتونن خودی که به بقیه نشون دادن و تصویری که ازشون تو ذهن دیگران به وجود اومده رو قبول کنن... و حتی خود واقعی شونم نارا حتشون میکنه (اونجا که آیینه بهش دهد و زیر لب به که تلخی زمزمه میکرد) بعدم میرن سراغ ادمای دیگه یه تصویر از اونچه که درباره‌ی خودشون میپسندن نشونشون بده... در کل خوب بود
آمین
۱۴۰۲/۱۱/۲۴
۱۱ دقیقه درگیری ذهنی خواننده با داستان کوتاه مردی عجول و بی اعصاب و شاید فراموشکار که تحملِ صبرِ پیدا کردن عکس گمشده اش و تامل در مراجعه به آتلیه درست رو نداره از سویی و از طرف دیگر شاگرد عکاس بی مسئولیت و از کار‌در‌رو که عکاس رو تنها میگذاره و عکاس بی حواس که کنترلی بر خود و شاگردش نداره حتی عکس و نمیتونه پیشنهاد مجدد بده. نتیجه ماحصل این عدم ارتباط صمیمانه نارضایتی هر ۳ نفره اجرای گویندگان میتونست بهتر باشه روح نویسنده داستان شاد
خالد بارانی
۱۴۰۲/۰۳/۲۶
بنطر من مقصود نویسنده از این داستان شناخت ظاهری شخص نیست بلکه شناخت باطنی هست
خیلی وقت‌ها ما خودمون رو اونجور که باید بشناسیم نشناختیم فقط چهره که دیگران از ما توصیف کردن رو قبول کردیم واسع همین مشتری خودشو نمیشناسه
بنظرم از این داستان میشه چند جور برداشت کردم
۱) مشتری که چند هفته پیش عکس ولی
انداخت اتلای اشتباه اومده
۲) مشتری اتلا درست اومده شاگرد عکاس که یک پسر دست و پا چلفتی هست عکس‌ها رو گم کرده
محبوبه حسینی
۱۳۹۸/۰۸/۲۴
نتیجه‌ی داستان رو میشه دو جور برداشت کرد، یکی اینکه خود مرد اتلیه اشتباهی اومده بود و یکی هم اینکه اتلیه رو درست اومده، ولی اون چیزی که بهش نشون میدادن و میگفتن تویی رو قبول نداره، مثل همه ماها که اون چیزی که خیلی‌ها میگن رو قبول نداریم، ممکنه فردی در نظر خودش شخصیتی خونسرد داشته باشه ولی اطرافیان اونو ادم پرخاشگزی ببینن....
مهناز کیان مهر
۱۴۰۲/۰۷/۰۳
داستانهای کوتاه رو باید به صورت تمثیلی بهش نگاه کرد، به نظرم عکاس خانه نمادی از دنیا بود، و عکس‌ها شناختی که ما می‌تونیم از خودمان داشته باشیم. اگر شناختن از خود خوب و کافی نباشد چیزی نصیب مان نمیشود، دیگران (با نماد عکاس و شاگردش) به عمد یا سهوا همیشه تصویری غیر از خود واقعی ما به ما ارائه می‌دهند. داستان جالبی بود اما صدای راوی‌ها دلنشین نبود.
Niloofar.z.m
۱۴۰۲/۰۱/۰۲
با وجود اینکه کتاب ملکوت رو از این نویسنده خونده بودم و خیلی خوشم اومده بود ازش نتونستم درکی از مطلب کوتاه این کتاب داشته باشم در واقع دوست داشتم با مفهموم بیشتری آمیخته بود و با صداها ارتباط برقرار نکردم با این وجود یازده دقیقه به عنوان گذر کردن و تفریح کوتاه بسیار مناسب و خوبه اما انتظار کار قوی تری از این نویسنده خوب داشتم. روحش شاد یادش گرامی
فائقه
۱۴۰۱/۰۷/۲۸
وای این بلا یه بار سر من اومده یه بار عکاسی عکس گرفتم چند روز بعد عکس رو گرفتم با وجود اینکه عکس من بود همش احساس میکنم یه چیزیش بود اومدم خونه با کلی دقت نگاه کردم بعد فهمیدم یه گوشه صورتم اصلا خال ندارم ولی تو عکس برام خال گذاشته معلوم نبود چطور عکس رو ظاهر کرده واسه خودش به هر حال پیش میاد دیگه هر چند من که رفتم یه عکاسی دیگه عکس دیگه گرفتم
یاشار ح.
۱۳۹۸/۰۸/۰۴
بهترین نظرات مربوطه به خانمها «سما پاکدل» و «منا صالح»
بطور خلاصه، آیا خودمونو میشناسیم؟ آیا منتظریم چهرهٔ دلخواهمونو از اطرافیانمون ببینیم؟
اجرای صوتی: نامناسب
خانوم گوینده حرف «ه» رو در انتهای کلمات و در عبارات «داده بود»، «نشسته بود»، «زده بودند» درست مثل دانش‌آموزان کلاس دوم دبستان با تأکید تلفظ میکردن!😂😂
مشاهده همه نظرات 91

راهنمای مطالعه کتاب صوتی کلاف سردرگم

برای دریافت کتاب صوتی کلاف سردرگم و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.