معرفی و دانلود کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار

معرفی کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار

کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار نوشته‌ی سید مصطفی راستگوی حقی، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه فارسی است که همگی رنگی از نوستالژی و خاطره‌بازی را در خود دارند. نویسنده در این داستان‌ها تلاش کرده تا شیرینی و لطافت خاطراتی را به یاد مخاطب بیاورد که در فرهنگ ایرانی مشترک‌اند و شاید سال‌هاست که از ذهن مردم پر کشیده‌اند.

درباره‌ی کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار

در روزگاری که هنوز زندگی ماشینی بر روزمره‌ی مردم سایه نینداخته و زندگی با سرعت بی‌حد دنیای مدرن گره نخوره بود، مردم به تجربیات ناب و پراحساسی عادت داشتند که شبیه به آن در تجربه‌ی زندگی امروزی دیده نمی‌شود! حس‌وحال شب‌های سرد زمستان و نشستن زیر کرسی، مهمانی‌ها و دیدوبازدیدهای عید، سفرهای خانوادگی دسته‌جمعی که خاطراتمان را شکل می‌دادند، آلبوم‌های عکس که می‌توانستی آن‌ها را ورق بزنی و ساعت‌ها درباره‌ی اینکه آدم‌های توی تصویر چه کسانی هستند و عکس در چه موقعیتی گرفته شده با دیگران صحبت کنی، همه و همه، تجربیات نوستالژیکی هستند که امروزه فقط به یک خاطره بدل شده‌اند؛ اما یادآوری‌شان هنوز هم دلچسب است و حس آشنا و صمیمی‌ِ بودن در فضایی پر از معنا را زنده می‌کند. سید مصطفی راستگوی حقی نیز در کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار، به سراغ همین خاطره‌بازی‌هایی رفته که گذشته را مثل یک خواب شیرین، مرور می‌کنند.

نویسنده در ابتدا از زمان حال حرف می‌زند، از روزهای خاکستری و بی‌خاطره‌ای که در فاصله‌ی میان کار و خواب طی می‌شوند و بدوبدوهایی تمام‌نشدنی که مجال ساختن هیچ قصه‌ای را در این روزهای تکراری به ما نمی‌دهند. زندگی روی دور تند است و امروزمان هیچ فرقی با دیروز ندارد. در این سرعت سرسام‌آور، خوشی‌های کوچک و بزرگ فراوانی گم می‌شوند. مثلاً هیچ فرصتی را برای جشن گرفتن نفس‌هایی که می‌کشیم، پیدا نمی‌کنیم! بزرگ‌شدن بچه‌هایمان را نمی‌بینیم؛ دیگر مثل قبل، آلبوم عکسی نمی‌سازیم که بتوانیم آن را سر حوصله ورق بزنیم و به دیگران از خاطره‌ی آن روزی بگوییم که تصویرش را ثبت کرده‌ایم! حالا که زندگی مجال خاطره‌سازی و حس کردن خوشی‌های کوچک را به ما نمی‌دهد، می‌توانیم یاد روزهایی را زنده نگه داریم که مجبور نبودیم با این سرعت روبه‌جلو حرکت کنیم و زندگی هنوز طعم و عطری را از خود بر جای می‌گذاشت که در خاطرمان ماندگار شود.

نویسنده در یکی از داستان‌های این مجموعه، از خاطره‌ی سمنوپزان عزیزخانم می‌گوید. عزیزخانم پیرزن باخدا و مهربانی بود که هر سال دو وعده، یک بار در پاییز و یک بار هم در اواخر زمستان، بساط سمنوپزانش را به‌راه می‌کرد و برای حاجت تمام کسانی که آرزویی در دل داشتند، سمنوی نذری می‌پخت. مراسم سمنوپزان چنان بابرکت بود که تمام اهل محل و فامیل و دوست و آشنا کل سال چشم به تقویم داشتند تا روزش برسد و بتوانند در عمارت قدیمی عزیزخانم که برای همه حکم مادربزرگ صمیمی و مهربانی را داشت، دورِ هم جمع شوند و در کارهای پخت سمنو کمک کنند. روزی که عزیزخانم سمنویش را بار می‌گذاشت، آسمان هم به حرمت دل مهربانش نمی‌بارید تا در کار پخت‌وپز خللی ایجاد نکند.

شب که می‌شد،‌ بچه‌ها بی‌سروصدا زیر پتوهای ردیفی‌پهن‌شده می‌خزیدند و با آرامشی که احتمالاً دیگر در عمرشان شبیهش را هم نمی‌دیدند، زیر سنگینی و گرمای آن به خواب می‌رفتند. بزرگترها در میان عطر اسپند و هیزم‌هایی که زیر دیگ سمنو در حال سوختن بودند، با پتویی بر شانه گل می‌گفتند و گل می‌شنیدند. گاه‌گداری یکی که حواسش بود، چند سیب‌زمینی هم داخل آتش می‌انداخت تا هرکس به اندازه‌ی یک تکه‌ی کوچک هم که شده، نصیبی از سیب‌زمینی آتشی ببرد. سینی چایی در حیاط دور می‌چرخید و هرکس به نوبت سراغ دیگ می‌رفت تا سمنوی خوش‌عطر و رنگ عزیزخانم را هم بزند. این رسم، به خاطره‌ی دلنشینی بدل شده بود که تا سال‌های سال، از ذهن هیچ‌کدام از حاضران مراسم سمنوپزان پاک نمی‌شد و همه، با دعای خیر از پیرزن خوش‌قلب محله، یاد می‌کردند.

کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار کاری از نشر صوتی استدیو آواهای همراه است. این کتاب را با صدای خود نویسنده، یعنی مصطفی راستگوی حقی می‌شنوید.

کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خاطره‌بازی و مرور لحظات نوستالژیک قدیمی در فرهنگ ایرانی علاقه دارید، این کتاب صوتی می‌تواند لحظات مفرحی را برایتان رقم بزند.

در بخشی از کتاب صوتی تجربه‌های بی‌تکرار می‌شنویم

صدای همهمه از تو کوچه شنیده می‌شد. مطمئن بودم که مثل هرسال، عزیزخانم داره تدارک سمنوی دیگه‌ای رو می‌بینه. خونه‌ی عزیزخانم تو یه کوچه‌ی بن‌بست بود که فقط چهارتا خانواده اونجا زندگی می‌کردن. عزیزخانم، سالی دوبار، اون هم تو پاییز و زمستون، نذری سمنو بار می‌ذاشت. نه اینکه همش نذر خودش باشه، به نیت آدم‌های گرفتار، برای آرزوهاشون، برای سلامتی‌های گم‌شده، برای رسیدن به همه‌ی خوبی‌ها براشون نذر سمنو می‌کرد. البته باید بگم این سمنو بار گذاشتن‌ها یه تشریفات خاصی هم داشت، به این راحتی‌ها هم که فکر می‌کنید نبود. وقتش که می‌رسید، عزیزخانم می‌رفت مغازه‌ی سید آقاجان و با چه وسواسی گندم‌هاش رو می‌خرید.

فهرست مطالب کتاب صوتی