معرفی و دانلود کتاب صوتی ببینم نبضتان میزند؟!
برای دانلود قانونی کتاب صوتی ببینم نبضتان میزند؟! و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی ببینم نبضتان میزند؟!
کتاب صوتی ببینم نبضتان میزند؟! نوشته امین فقیری، دربردارندهی 10 داستان کوتاه با روایتی دلنشین و گیراست که زندگی شهری، مصیبتها و مشکلات امروزی را عنوان میکند.
مجموعه داستان ببینم نبضتان میزند؟!، به روایت داستان زندگی انسانهای امروزی میپردازد، انسانهایی که زندگیشان مملو است از تلخیها و شیرینیها، فراز و نشیبها و یا درد و غمهایی که گاهی قلب انسان را در چنگال خود اسیر میکنند. در این بین امین فقیری به کمک قلم توانمند و گیرایش، تپش پرهیجان زندگی آنها را به نمایش میگذارد.
بیان جذاب و منطبق بودن خط داستانهای این مجموعه با زندگی انسانها، شما را مجبور میکند تا با کاراکترهای داستانها همزاد پنداری کنید و حتی گاهی داستانها را در ذهن خود برابر با زندگی خود بپندارید.
در نخستین داستان این مجموعه با عنوان «ببینم نبضتان میزند؟»، راوی با شخصی به نام ژاله مکانی که در رشتهی هنر فارغالتحصیل شده است، ملاقات میکند. ژاله طی صحبتهایش با راوی از این که رشته مجسمهسازی، سفالگری، نقاشی و حتی تئاتر نتوانسته او را راضی کند، صحبت میکند. همچنین از علاقهاش به نوشتن داستان میگوید.
سپس یکی از داستانهای خود را که درمورد چگونگی کشتن سوسکها در آشپزخانه است را برای راوی میگوید. او در داستاناش به این که بعضی سوسکها به هنگام کشته شدن تنها به انسان زل میزنند و هیچ احساسی ندارند، اشاره میکند. ژاله با خواندن نیمی از داستاناش به راوی میگوید: نگاه شما هماکنون درست مثل سوسکهاست. چقدر خالی و بیاحساس است این چشمها درونشان اثری از حیات نیست. اصلا ببینم نبضتان میزند؟
امین فقیری در سال 1322 در شهر شیراز چشم به جهان گشود. او در خانوادهای که همگی اهل کتاب و فرهنگ بودند، بزرگ شد. برادر او یکی از فارسیشناسان برجسته عصر کنونی است. وی بعد از پایان دوره سپاه دانش به روستا مهاجرت کرد و در آنجا مشغول به خدمت به روستاییان شد. وی از نزدیک مشکلات روستاییان را دید و حاصل حضورش در روستا را در کتاب دهکده پر ملال منتشر کرد. او همراه با آقای محمود دولت آبادی از نخستین نویسندگان داستانهای روستایی ایران به حساب میآید.
داستانهای این مجموعه به بیش از 10 زبان از قبیل: فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، ژاپنی، روسی، اردو و... منتشر شده است. از این نویسنده تاکنون 19 کتاب در حیطهی نمایشنامه، رمان، داستان نوجوانان به چاپ رسیده است. فقیری در کنار دیگر افتخاراتش به همراه محمود دولتآبادی برنده لوح زرین بهترین نویسنده بیست سال داستاننویسی ایران در سال 1376 شد. او هماکنون در روزنامه عصر مردم شیراز مشغول به کار است.
در قسمتهایی از کتاب صوتی ببینم نبضتان میزند؟! میشنویم:
«گرپ، گرپ، گرپ. هجوم صدا. خانه دارد میرمبد. بلند شوم؟ بخوابم؟ بنشینم؟ سرم دارد میترکد. خیلی عجیب است. این صداها. آها یادم آمد. این صدای همان گنجهاست که در زیرزمین با خمرههای لبریز از جواهر حرکت میکنند، از اینجا به آنجا. دائم تکان میخورند. برای این که کسی نتواند آنها را به دست بیاورد، یکجا نمیمانند. گیجت میکنند. پاهایم را بلند میکنم. محکم به زمین میکوبم...»
«شب یا کوتاه کوتاه است یا طولانی. حد وسط ندارد. همچنان که دردها از تاریکی استفاده میکنند و بر سر آدم هوار میشوند، عشق هم خروار خروار بر سر آدم میریزد. صبح، زمان جدایی، اندوه سمجی روی گونهها، درون چشمها خوابیده بود. حزنش را میشد لمس کرد. از هر فرصتی برای نگاه کردن به من استفاده میکرد. کمکم میترسیدم. معنای این چیزها را نمیفهمیدم. حالت چشمها میل شدیدی به گریه داشت.»
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی ببینم نبضتان میزند؟! |
نویسنده | امین فقیری |
راوی | بابک مینایی، مریم پاک ذات |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
ناشر صوتی | آوانامه |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳ ساعت و ۵۳ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |
البته با کمال احترام نظرمو میگم