معرفی و دانلود کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان

معرفی کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان

کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان نوشته‌ی سمیه سیدیان، درباره گوزنی تک شاخ به نام خال خالی‌ست که همراه با خانواده خود در جزیره کبودان نزدیک دریاچه ارومیه زندگی می‌کند اما یک روز به خاطر مشکلاتی مسئولیت عجیبی بر دوش این گوزن جوان می‌افتد.

درباره کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان:

وقتی نام داستان‌های افسانه‌ای به میان می‌آید، بیشتر مردم به یاد پریان و دیوهای قصه‌های خارجی می‌افتند اما سمیه سیدیان در کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان، قصه‌ای هیجان انگیز از یک گوزن تک شاخ را به تصویر می‌کشد که در دل طبیعت استان آذربایجان و در کنار دریاچه ارومیه زندگی می‌کند و قرار است ماموریت عجیب و سختی را به انجام برساند.

داستان افسانه جزیره کبودان از جایی شروع می‌شود که گروهی از گوزن‌ها در جزیره دریاچه ارومیه زندگی می‌کنند اما مدت زمانی می‌شود که به خاطر کم شدن آب‌های قنات اطراف، نمک‌های دریاچه بیشتر شده و آب آن شور و غیرقابل استفاده شده است.

خال خالی گوزن شجاع و مهربان داستان نیز همراه با مادر و دوستانش در همانجا زندگی می‌کند اما برخلاف دیگر هم سن و سال‌هایش تنها یک شاخ دارد و همه به خاطر ویژگی خاصش او را مسخره می‌کنند. تا اینکه شور شدن دریاچه باعث اتفاقات عجیبی می‌شود و خال خالی همراه با دیگر موجودات افسانه‌ای دریاچه مسئولیت کاری سخت را به دوش می‌گیرد.

کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای نوجوانان و کسانی که به داستان‌های کوتاه، تخیلی و افسانه‌ای علاقه دارند، توصیه می‌شود.

سمیه سیدیان را بیشتر بشناسیم:

یکی از زنان نویسنده موفق در حوزه کودک و نوجوان، سمیه سیدیان متولد سال 1360 است که کار خود را به صورت حرفه‌ای از سال 1389 آغاز کرد و تاکنون علاه بر نوشتن داستان کوتاه و انتشار آن در مجلات مختلفی همچون کافه داستان و چوک، داستان کوتاه خال پیس را به زبان‌های فرانسوی، اسپانیایی، عربی و انگلیسی منتشر کرده است.

او برای آثار متنوع خود از سوی مراکز مختلف فرهنگی و هنری تقدیر شده که عبارتند از:

- تقدیر از داستان کوتاه «سایه بهار نارنج» در ششمین جشنواره داستان یوسف، سال 93

- تقدیر از داستان کوتاه «سردار» توسط اداره کل کتابخانه‌های استان البرز در حوزه دفاع مقدس / خرداد 91

- تقدیر از داستان کوتاه «سردار» در هفتمین جشنواره داستان بسیج هنرمندان استان البرز، شهریور 91

در بخشی از کتاب صوتی افسانه جزیره کبودان می‌شنویم:

حالا هر سه تایی با هم بودند؛ عقاب طلایی پرواز می‌کرد و پنگال سیاه گوش هم عقب‌تر بود. پاهای بلندی داشت؛ با اینکه سرعتش از خال خالی هم بیشتر بود اما از او جلو نمی‌‌‌افتاد.

خال خالی هنوز هم مشکوک نگاهش می‌کرد. تا اینجا که کار اشتباهی نکرده بود. خیلی کم با هم حرف می‌زدند. پنگال راهی را که به وسط دریاچه می‌رفت، خوب می‌شناخت؛ با اینکه جایی را نمی‌دید اما می‌توانست بو بکشد. می‌گفت: تا اینجاها اومدم اما خب نرفتم جلوتر. از قدیما میگن یه هیولا توی دریاچه زندگی می‌کنه.

خال خالی به دست‌ها و پاهای قوی پنگال سیاه گوش نگاه کرد. چرا او جلوتر نرفته بود؟ ترسیده بود؟ بعد یاد حرف‌های پیر شاخدار افتاد که گفته بود: هیچکس نمی‌دونه که چه چیزی از دریاچه مراقبت می‌کنه.

کمی که جلوتر رفتند، نمک‌های خیس و نرم زیر پاهایشان له می‌شدند؛ بلورهای نمک دیگر زیر آفتاب برق نمی‌زدند. وقتی برگشت و راهی را که آمده بودند، نگاه کرد فقط راه باریکی را دید که یک طرفش سفید بود و طرف دیگرش قرمز.

فهرست مطالب کتاب صوتی