معرفی و دانلود کتاب دره عشق
برای دانلود قانونی کتاب دره عشق و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دره عشق
کتاب دره عشق، مجموعه داستانی جذاب و خواندنی از تجربیات، یافتهها و احساسات شخصی هوشنگ عسگری است که در قالب داستانهای کوتاه به رشته تحریر در آمده است. در این اثر شما با شخصیتهای گوناگونی برگرفته از زندگی واقعی آشنا خواهید شد.
دربارهی کتاب دره عشق:
این مجموعه، شامل 11 داستان کوتاه است که نام اصلیترین و احتمالا تأثیرگذارترین داستان از دیدگاه نویسنده، برای عنوان مجموعه، برگزیده شده است. مجموعه داستان دره عشق، در برخی از داستانها با استفاده از لهجهها و گویشهای محلی توانسته بر باورپذیری بیشتر و فضاسازی داستانها کمک شایانی کند. نقطۀ مشترک میان تمام داستانهای این مجموعه طرح و پیرنگ قدیمی آنهاست؛ به طوری که میتوان گفت فضای حاکم بر تمامی داستانها بر محوریت تجربۀ هوشنگ عسگری از گذشته بنا شده است، گذشتههای دور و نزدیک.
نویسنده با تجربهای چندین ساله در زمینه داستاننویسی، موضوعات اجتماعی گوناگون و احساسات و تجربههای خود از آنها را به زیبایی هرچه تمامتر روایت میکند.
کتاب دره عشق به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
اگر به خواندن داستانهای کوتاه ایرانی علاقمندید این مجموعه داستان عاشقانه را از دست ندهید.
در بخشی از کتاب دره عشق میخوانیم:
وقتی از مینیبوس پیاده شدم، صدای آب روی سنگهای نهر کنار جاده من را جذب خودش کرد. مینیبوس گاز داد و دود اگزوز و خاک کنار جاده را در حلقم فروکرد. کششی به بدن کوبیدهشدهام دادم. آفتاب به وسط آسمان رسیده بود، اما نسیم خنکی از سبزکوه بر بدنم جاری شد. کنار جوی نشستم و با آب خنکش که از لابهلای سنگهای ریز و درشت قِل میخورد و پایین میآمد، دست و صورتم را شستم. کلاه لبهدارم را سرم گذاشتم و نگاهی به کوههای سرسبز اطراف و مقابلم انداختم. بعد از چند سالی که درگیر درس و دانشگاه شده بودم، با علاقه به ایل که هنوز به ییلاق اصلی نرسیده بودند، میرفتم تا در جوار خانوادۀ دایی، اواخر بهار و اوایل تابستان را سپری کنم. زندگی در سفر به کوه و صحرا، گرما و سرما و شبهای پرستاره، عشقی بود که باعث میشد مشقت کار سخت عشایری کمتر برایم نمود پیدا کند. پدر گفته بود:
- یادت باشه، درسته تو دیگه یه مهندسی، ولی باید اونجا کمکحال همه باشی. با حالوت هم تماس داشتم و تو سبزکوهاند. تو هم سبزکوه پیاده شو.
و مادر درحالیکه مرا بغل میکرد، گفت:
- همه رو سلام برسون رودوم! آگه تونستی بُتیت رو هم با خودت بیار!
همچنان من را میبوسید و نوازش میکرد و من کاری جز پاک کردن اشکهای گوشۀ چشمش نمیتوانستم بکنم و پدر فقط ما را نگاه میکرد. برای خداحافظی او را به آغوش کشیدم و صورت و دستش را بوسیدم.
در امتداد جادۀ خاکی، در پای کوهی سبز، زیر نور طلایی خورشید، سیاهچادرهای ایل را دیدم. درحالیکه کوله را به دوش انداخته بودم، بهسمت ایل حرکت کردم. از جوی آبی که نزدیک سیاهچادرها بود، رد شدم، صدای پارس سگها باعث شد بچهها متوجه حضور من بشوند و جیغودادکنان بهسمت چادر بزرگ وسط ایل رفتند. لحظاتی بعد داییام از سیاهچادر بیرون آمد. دایی با قد کشیده و چهارشانه و سبیلی بزرگ که حالا دیگر سفید شده بود و دو طرف آن را تیز کرده بود، با آن کلاه نمدی و چوقا بر تن و شلوار دبیت سیاهش، درحالیکه گیوههایش را پا میکرد، بهسمت من آمد. اسلحۀ برنو را که از شانهاش به جلو کشید، کمی ترس برم داشت «نکنه منو نشناختن!»
فهرست مطالب کتاب
1: «حباب»
2: «کافیشاپ»
3: «درۀ عشق»
4: «گشت شناسایی»
5: «چشمهاش سگ داشت!»
6: «باغچۀ پدر»
7: «استاد»
8: «درخت زردآلو»
9: «جفت یک! نه نزدیکی!»
10: «زیارت»
11: «عشق سالهای کرونا»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دره عشق |
نویسنده | هوشنگ عسگری |
ناشر چاپی | انتشارات زرین اندیشمند |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 173 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-704649-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |