معرفی و دانلود کتاب باغستان - جلد 2

معرفی کتاب باغستان - جلد 2

عشقی شورانگیز در دل روستا. کتاب باغستان - جلد 2 رمانی عاشقانه به قلم نازنین صیادی‌‌ است که به قلب‌هایتان گرما می‌بخشد. خود را برای برای ریختن چند قطره اشک، خندیدن از ته دل و مطالعه‌ی داستانی جذاب آماده کنید.

درباره کتاب باغستان - جلد 2:

زندگی مانند دریایی طوفانی و خروشان است. هر ضربه‌ای که این دریا به صخره‌ی قلب می‌زند، ترکی عمیق بر آن به جای می‌گذارد و این شکاف تا ابد بر قلب و روح انسان باقی می‌ماند و وجودش را چنان به آتش می‌کشد که هیچ چیز مرهم آن نمی‌شود. در این میان گاهی تنها یک چیز بر این بی‌وفایی التیام می‌بخشد و آن عشق است.

عشق روح ما را همچون پرنده‌ای سبک‌بال به پرواز درمی‌آورد، گویی که از نو متولد شده‌ای. عشق همیشه راه خود را به زندگی باز می‌کند؛ چه بخواهی و چه نخواهی، چه دیر باشد و چه زود، چه ارباب‌زاده باشی و چه معمولی‌ترین انسان روی کره‌ی خاکی.

آرمان بعد از سال‌ها به روستای پدری‌اش بازگشته اما به تنها چیزی که شباهت ندارد یک ارباب‌زاده است! زیرا رفتار و منش او برخلاف پدر و دایی‌اش که ارباب روستاست، اصلا درخور یک ارباب نیست. دایی او که از برادر‌زاده‌اش دلسرد شده، احساس می‌کند آرمان راهی طولانی برای آموختن در پیش دارد.

کتاب باغستان - جلد 2 مناسب چه کسانی است؟

اگر از مطالعه‌ی رمان‌های فارسی لذت می‌برید و به داستان‌های عاشقانه علاقه دارید، این رمان انتخاب مناسبی برای شماست.

در بخشی از باغستان - جلد 2 می‌خوانیم:

برای شیرین توجه و نگاه‌های ارباب تازگی داشت هیچ وقت اینطوری به او نگاه نکرده بود با اینکه هیچ امیدی از طرف او نسبت به خودش نداشت اما نمی‌خواست همین اندک امیدی که در دلش حفظ کرده بود را از دست بدهد او ارباب را دوست داشت و حاضر بود برای بدست آوردنش هر چقدر که زمان لازم باشد صبر کند تا واقعا به او علاقمند شود پوران سربسته یه چیزهایی در مورد حرف‌های ارباب به او گفته بود که کمی شیرین را امیدوارتر ساخته بود ولی باز دلش می‌خواست ارباب او را با تمام قلبش دوست داشته باشد نه اینکه از سر اجبار یا ترحم با او ازدواج کند این حس دوگانه او را غمگین کرده بود و ته قلبش را آزار می‌داد تنها آرزویش این بود که ارباب به سراغش بیاید و همان حسی که او نسبت به وی دارد نسبت به او داشته باشد دلش می‌خواست عشق بی پایانش قلب سنگ او را لمس کند و با محبت‌هایش به عشق او پر و بال دهد و کنار هم با عشق و حس ناب دوست داشتن لحظه هایشان را با خوشی و خوشبختی بگذراند.

آرمان متکا زیر دستش قرار داده بود و نیم خیز دراز کشیده بود همینطور که نگاهش به سمن بود که هر بار با لبخند که سعی در کنترل آن داشت نگاهش را از او می‌گرفت با شیطنت لبخند محویی که به روی الهه می‌زد و او را خجالت زده می‌کرد در این میان یکی دو بار طاهر با زیرکی خاص متوجه نگاه‌های آرمان روی الهه شده بود لبخند معناداری زد و نگاهش را از او گرفت شیرین که متوجه شیطنت آرمان شد بلافاصله به الهه که روبروی آرمان نشسته بود با نگاهش اشاره داد که از جایش بلند شود الهه مطیع بلند شد و کنار او نشست الهه آنقدر شیرین و معصوم بود که بعضی‌ها نگاه خریدارانه به او می‌کردند و لحظه‌ای که از متانعت و زیبایی او تعریف می‌کردند از شرم سرش را پایین می‌انداخت و مثل بچه‌ای بی دفاع دست به دامان شیرین می‌شد.