معرفی و دانلود کتاب اشک شیرین: گنجینه خاطرات دفاع مقدس 3
برای دانلود قانونی کتاب اشک شیرین: گنجینه خاطرات دفاع مقدس 3 و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب اشک شیرین: گنجینه خاطرات دفاع مقدس 3
کتاب اشک شیرین: گنجینه خاطرات دفاع مقدس 3، سومین جلد از مجموعه خاطرات رزمندگان، حاصل تلاشهای دانشجویانِ کلاس درس دفاع مقدسِ مجید مظهر صفاری است که خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس استان آذربایجان غربی را به تصویر کشیدهاند.
این کتاب خاطرات تلخ و شیرینی است که از میان همهی خاطراتی که جنگ با خود به همراه دارد، به رشتهی تحریر درآمده است. لذا این مجموعه بیش از آنکه خاطرات آن بزرگواران را بیان کند، در واقع مستندهایی است از لحظات خاص جنگ. لحظاتی که شاید کمتر دربارهشان، دیده، خوانده یا شنیده باشید.
تمام کسانی که علاقه دارند به مقولهی جنگ نگاهی ویژه داشته باشند و با خواندن خاطرات رزمندگان برای لحظهای، با آنها همدلی داشته باشند باید این کتاب را مطالعه کنند.
در بخشی از کتاب اشک شیرین میخوانیم:
در یکی از مأموریتها، به من اعلام کردند که باید با هواپیمایی عازم منطقه ماهشهر و جرّاحی شوم. از آنجا به بندر امام خمینی (ره) راه داشت. ما به آنجا اعزام شدیم. چهار نفر از پرسنل هوانیروز با ما همسفر بودند. نهار را در مسجد سلیمان صرف کردیم آنجا همیشه وضعیت قرمز بود و به ندرت زرد میشد. ما منتظر بودیم تا وضعیت کمی مناسب شود؛ تا بتوانیم حداقل در وضعیت زرد پرواز کنیم. یکی از پرسنل فنی ما سعید مجتبی عبداللهی بود، ایشان تازه نامزد کرده و در مورد نامزد خود با من درد و دل میکرد. قرار بود یک ماه دیگر عروسی کند. فرد دیگری به نام آقابالازاده که خلبان بودند، همراه ما بود و ایشان هم از دخترش صحبت میکرد.
بعداز صرف ناهار، به ما خبر دادند که میتوانیم پرواز کنیم و وظیفه ما انتقال مجروحان و تجهیزات بود. بالگرد را روشن کردیم و سوار شدیم و از منطقه ماهشهر عبور کردیم. به محض عبور از ماهشهر، به ما اعلام کردند که وضعیت قرمز است. ما مجبور بودیم که بالگرد را در ارتفاع پایین نگهداریم و پرواز کنیم تا رادارِ هواپیمای عراقی، ما را شناسایی نکند.
منطقه جرّاحی یک منطقه کویری بود. در ارتفاع ده متر در حال پرواز بودیم که ناگهان مشاهده کردیم دو تا هواپیمای عراقی مانند عقاب به طرف ما میآیند. هواپیمای عراقی، ما را هدف گرفت و بالگردِ ما را با موشک زد. بالگرد آتش گرفت و مانند ملخ یک کیلومتر به جلو پرتاب شد.
بالگرد در حال سقوط بود و سوخت به داخل نشت کرده بود و آتش همه جا را فراگرفته بود. وقتی دیدم که چارهای برای نجات بالگرد نیست؛ سعی کردم خودم را نجات دهم. به زور پنجره را باز کرده و به بیرون پریدم. روی تپههای شنی افتادم. ولی این را میدانستم که آتش گرفتهام و دوستانم وضعیت مرا میدیدند.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
آتش دوشکا
آب پرتقال
عکس یادگاری
واکس
اعزام
امداد غیبی
مربای هویج
سه به یک
دلخراش
ساری داش
کیلِه
قالوش
آقامهدی در اشنویه
کمترین تلفات
نماز نافله
دوربین
شیرمردان آذربایجان
اشک شیرین
کودک خوش اقبال
اسارت پدرم...
دستور فرمانده
نزدیک معشوق
دندان
منبع آب
کمپوت گیلاس
بوی عرفانی
فرشته نجات
صدام بدعهد
در انتظار زیارت
جبههای دیگر
استقرار در شلمچه تا حمله عراق
دیدارِ برادر
کشف بزرگ!
کشف دفترچه
مترجم مزدور
فرشتگان مهربان
افسر با غیرت
قایق
ایرج تو هستی!
قالب صابون
انتقام خدا
آلواتان
شما تمام نشدید!
سیم خاردار
انفجار پل
زیر آتش دشمن
خطر درکمین
آژیر
کلهپاچه
مینیبوس مرگ
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب اشک شیرین: گنجینه خاطرات دفاع مقدس 3 |
نویسنده | مجید مظهر صفاری |
ناشر چاپی | انتشارات صریر |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 126 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-331-479-5 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات دفاع مقدس |