معرفی و دانلود رایگان کتاب آغوش خدا

معرفی کتاب آغوش خدا

کتاب آغوش خدا به قلم فاطمه ملک محمد دستگردی، سرگذشت پسری به نام طاهر را به تصویر می‌کشد که شیفته‌ی پول و قدرت است، او به هیچ وجه برای رسیدن به مقصودش کوتاهی نمی‌کند.

در بخشی از کتاب آغوش خدا می‌خوانیم:

طاهر از همان وقتی‌ که شروع به کار می‌کند، به فکر طیبه است. بعد از این چند سال، فقط سه میلیون برای جهیزیه‌ی خواهرش کنار گذاشته است. شرایط سختی را تحمل می‌کند. چند بار از درسش زده و اضافه‌تر کار کرده است ولی با این‌ وجود، همین مقدار ذخیره‌ شده است. هر لحظه می‌ترسد یک خواستگار خوب پیدا شود و نتواند جهیزیه تهیه کند.

از مادر خواهش می‌کند، اجازه بدهد، فعلاً درس را کنار بگذارد. مادر تلاش بی‌وقفه‌ی طاهر را می‌بیند. دلش به حال او می‌سوزد ولی بالاخره راضی می‌شود. طاهر درس را کنار می‌گذارد که خواهرش بتواند ادامه تحصیل بدهد که جهیزیه‌ی خواهرش نیمه‌کاره نماند که مادر فکر کار بیرون از خانه را فراموش کند.

مادر قصد کرده بود به نوکری در خانه‌ای برود ولی طاهر اجازه نمی‌دهد. به مادر التماس می‌کند که از این تصمیمش بگذرد. غیرتش اجازه نمی‌دهد تا وقتی زنده است، مادر اسم کار بیاورد. طاهر هر ماه، مبلغی به مادر پول می‌دهد، دلش می‌خواهد مادر هرچیزی دلش می‌خواهد بخرد، ولی نمی‌داند مادر هرچه توانسته است جمع کرده است برای چنین روزهایی. طاهر تمام‌وقت به کارگاه می‌رود. چون دو برابر کار می‌کند، دو برابر دستمزد می‌گیرد.

دو سال. هنوز خواستگار مناسبی نیامده است.

طاهر که تازه از کارگاه برگشته است. خستگی از سر و صورتش می‌بارد. مادر که برقی داخل چشمانش افتاده است با تمام شوقی که دارد دو استکان چایی خوش‌رنگ می‌ریزد و داخل سینی فلزی طرح‌داری می‌گذارد. همیشه این سینی را در مواقعی خاص استفاده می‌کند. شاید غیر مستقیم می‌خواهد به طاهر بفهماند خبر مهمی دارد.

فهرست مطالب کتاب

فصل نخست: مرد خانه پسرکی بیش نبود!
فصل دوم: این اشتباه نباید تکرار شود!
فصل سوم: کاش دست رد به سینه‌اش بزند!
فصل چهارم: کیف!
فصل پنجم: کیست مرا صدا می‌زند؟!
فصل ششم: شکسته‌تر از همیشه!
فصل هفتم: محکم باش!
فصل هشتم: درهای حرم!
فصل نهم: جمله‌ی آخر!
فصل دهم: جدایی!!
فصل یازدهم: راز!
فصل دوازدهم: حلقه!
فصل سیزدهم: تعقیب!
فصل چهاردهم: قضاوت!
فصل پانزدهم: حالِ دل!