معرفی و دانلود رایگان رمان جان شیعه، اهل سنت: عاشقانهای برای مسلمانان
برای دانلود قانونی رمان جان شیعه، اهل سنت: عاشقانهای برای مسلمانان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی رمان جان شیعه، اهل سنت: عاشقانهای برای مسلمانان
رمان جان شیعه، اهل سنت، با رویکرد وحدت شیعه و سنی و به منظور استفاده تمام اقشار جامعه به قلم خانم فاطمه ولینژاد توسط انتشارات بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام به اهتمام اهتمام مؤسسهٔ علمی- فرهنگی سدید به صورت رایگان منتشر شده است.
در مقدمه این کتاب خواهید خواند:
هرآنچه در این صفحات سراسر سرمستی نگاشته ام، از جام جملاتی جانانه تا نغمه ناله هایی غریبانه، همه از افاضه فضل خدا بوده و عطر عنایت اهل آسمان و در این میان، این سرانگشتان سراپا تقصیر، تنها توفیق نگارش یافته اند.
تقدیم به ساحت نورانی پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت محمد مصطفی و هدیه به تمامی نور چشمانم از عزیزان اهل تسنن و تشیع
در بخش هایی از متن این رمان خواهید خواند:
آسمان مشکی بندر عباس پر ستارهتر از شبهای گذشته بود. باد گرمی که از سمت دریا میوزید، لای شاخههای نخل پیچیده و عطر خوش هوای جنوب را زنده میکرد. آخرین تکه لباس را که از روی بند جمع کردم، نگاهم به پنجره طبقه بالا افتاد که چراغش روشن بود. از اینکه نمیتوانستم همچون گذشته در این هوای لطیف شبهای آخر تابستان آسوده به آسمان نگاه کنم و مجبور بودم با چادر به حیاط بیایم، حسابی دلخور بودم که سایهای که به سمت پنجره میآمد، مرا سراسیمه به داخل اتاق بُرد و مطمئنم کرد که این حیاط دیگر نخلستان امن و زیبای من نیست.
از شش سال پیش که دیپلم گرفته و به دستور پدر از ادامه تحصیل منع شده بودم، تمام لحظات پُر احساس غم و شادی یا تنهایی و دلتنگی را پای این نخلها گذرانده و بیشتر اوقاتِ این خانه نشینی را با آنها سپری کرده بودم، اما حالا همه چیز تغییر کرده بود....
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | رمان جان شیعه، اهل سنت: عاشقانهای برای مسلمانان |
نویسنده | فاطمه ولی نژاد |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 601 |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان مذهبی ایرانی |
دوستان خوشحال میشم اگه نظرم رو تا آخر بخونید😅
من دوستای سنی داشتم اما تا حالا اینجوری به رابطه شیعه و سنی فکر نکرده بودم و سخن آیت الله سیستانی چه قدر زیبا بود. 😍
من فصل اول و آخر رو خیلی دوست داشتم. ولی فصلهای میانی حوصلهام رو سر میبرد و به زور ادامه میدادم. 🥴بااون بابای بداخلاقی که و الهه داشت رنجی که از رفتارش میکشید توقع میرفت عاقل تر بار اومده باشه. بابا شوهرش رو کشت بس که ناز کرد و همه چیز رو انداخت گردن اون. آخه آدم وقتی میدونه جون شوهرش در خطره چون خونه بوی مادرش رو میده و به خاطر خاطراتش از اونجا نمیره؟!!🤨مجید هم خیلی صبور بود نمیگم بعیده ولی باورش یه کم سخت بود. 🤔خدا کنه همه مردها اینجوری باشن. 😉
و یه چیز دیگه
من رمان زیاد خوندم چه خوب که این رمان یه عشق پاک رو نشون میداد و از خدا و پیامبر و نماز حرف میزد. 💗تو رمانهای دیگه که خوندم یه اتفاقاتی میافتاد که نه تنها مخالف شرع و دین بلکه مخالف عرف و عقل هم بود. همش به این فکر میکنم چه جوری اجازه میدن چاپ بشه؟؟!!😐🤔من که دیگه رمان نمیخونم مگر اینکه از محتواش مطمئن بشم و بدونم یه چیزی ازش یاد میگیرم. 😊 آخه وقت ما خیلی ارزشمنده نباید صرف چیزای بیارزش بشه. 🤗مگه نه؟؟🙂