معرفی و دانلود خلاصه کتاب صوتی کارتر را بگیر: اپیزود ششم سینما داستان

معرفی خلاصه کتاب صوتی کارتر را بگیر: اپیزود ششم سینما داستان

خلاصه کتاب صوتی کارتر را بگیر از نیک کوانتریل روایت مردی است که سعی دارد محبت همسرش را به دست آورد و در این راه به کار خطرناکی دست می‌زند... این اثر جز‌ء مجموعه‌ی جذاب سینما داستان است.

درباره‌ی خلاصه کتاب صوتی کارتر را بگیر

راوی این قسمت از مجموعه‌ی سینما داستان مردی است که به دلیل فقر توسط همسرش تحقیر و در نهایت طرد می‌شود. او برای به دست آوردن خانواده‌اش مشاغل مختلفی را انتخاب می‌کند، تا اینکه ماموریتی خطرناک با این مضمون از طرف رئیسش دریافت می‌کند: کارتر را بگیر! درباره‌ی این داستان کوتاه نمی‌توانیم اطلاعات بیشتری در اختیارتان قرار دهیم زیرا مانند دیگر آثار مجموعه‌ی سینما داستان، تعلیق نقش مهمی در جذابیت قصه ایفا می‌کند.

نیک کوانتریل، خلاصه کتاب صوتی کارتر را بگیر (Get Carter) را براساس فیلمی به همین اسم، نامگذاری کرده که شهرتش را مدیون حضور سیلوستر استالونه است.

درباره‌ی مجموعه‌ی سینما داستان

این مجموعه پیوندی هنرمندانه میان فیلم و قصه است که شنیدن آن برای هر فرد شیفته‌ی سینما لذت‌بخش خواهد بود. نویسندگان مجموعه‌ی سینما داستان با استفاده از نام فیلمی مشهور، ابتدا فضایی خاص را در ذهنتان خلق و سپس روایت خود را بر پایه این تصور بنا می‌کنند.

ده کتاب عضو مجموعه همگی در ژانرهای روانشناسی، ترسناک و جنایی تألیف شده‌اند. این سبک از ادبیات تنها قسمتی از سرگذشت شخصیت‌ها یا وقایع را به ما نشان می‌دهد و درست به همین دلیل باید شیوه‌ی هوشمندانه نامگذاری را ستود. با یادآوری هر فیلم سینمایی، خاطرات آن جسته‌وگریخته به حافظه‌تان مراجعه می‌کنند و ناگهان متوجه می‌شوید که با این قطعات پراکنده، در حال ساخت داستانی منجسم هستید.

خلاصه کتاب صوتی کارتر را بگیر مناسب چه کسانی است؟

اگر به داستان‌های جنایی و معمایی علاقه‌مندید، این اثر کوتاه و شنیدنی را از دست ندهید.

در بخشی از خلاصه کتاب صوتی کارتر را بگیر: اپیزود ششم سینما داستان می‌شنویم

نه ماه به همین منوال گذشت. هیچکدام حواسمان نبود به چه روزی افتاده‌ایم یا چه بلایی دارد سرمان می‌آید. من بخشی از وقتم را در کافه می‌گذراندم و بقیه‌اش را از زنم پرستاری می‌کردم. مثلا از او می‌پرسیدم که حالش خوب هست یا نه، چیزی نیاز دارد یا نه. او هم می‌گفت: «تو همه‌اش زیر دست‌وپای منی، فقط خونه نباش. نمیشه یه گوری بری؟» تنها آرزویم این بود جایی بیرون از خانه باشم پس حدود بیست ساعت در روز را بیکار در خیابان‌ها می‌گذراندم، آن‌قدر که کلوئه اسمم را گذاشته بود آفتاب سوخته.

راست می‌گفت. همیشه زیر آفتاب بودم، بیکار و علاف. کاری نبود که از دستم بربیاید و تنها کاری که از عهده‌ام برمی‌آمد حرص دادن بیشتر زنم بود. ولی امان از آن لحظه‌ای که استیوی به دنیا آمد. همه چیز جور دیگری شد. لحظه‌شماری می‌کردم او را ببینم. چیزی خارق‌العاده رخ داده بود، از اینکه بگویم وقتی برای اولین‌بار در آغوشش گرفتم کلی اشک ریختم شرمی ندارم...

فهرست مطالب کتاب صوتی