نقد، بررسی و نظرات کتاب پروانه میشویم - رزانا شهریاری
مرتبسازی: پیشفرض
سلام بانو. بی نهایت عالی بود من به شدت رمان ایرانی و خارجی میخونم وبا وجود مشغلهای که دارم این کتاب برای اولین بار منو شیفتهی خودش کرد. حقیقت اینه که همه چیز تخیل نیست من توی این کتاب حقیقت امروز دورو برم و دیدم . قرارای جذاب و.... همه عادی و دور از تخیلهای مضحک. این کتاب منو به دنیایی برد که سالها ازش فاصله گرفته بودم و معتقدم که میشه بخشید اگه عاشق بود. بی نظیری با نو جان. بی نهایت زیبا بود من این کتابو کم تر از دوروز تموم کردم حتی در حال آشپزی و سر کار میخوندمش. و محترمانه میگم کج سلیقگیه اگه دوسش نداشت. من شما رو به شدت دنبال میکنم مرسی که هستین. و اینکه شخصیت ماهان همیشه ایده آل منم بوده و همین این قصه رو جذاب تر میکرد. فوق العاده بود ❤خیانت روشنا واقعا چیزی بود که به شدت ممکنه اتفاق بیفته اینو کسایی میفهمند که به عشق از دست رفتهی قدیمی هنوز وفادارو منتظرند. واون موقع دیگه هیچ چیز جز اون مهم نیس. و اما بخشش ماهان بسیار بسیار حقیقی و در دنیای امروز به وفور دیده میشه. حتی مردی با این شخصیت میبخشه و این به خاطر علاقست و هیچ. عالی بود من با اینکه از خوندنش دو روز گذشته ولی مدام توی ذهنم ملکست و مرورش میکنم💝
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما نویسنده عزیز،
رمان تون عالی بود واقعاً از خوندنش لذت بردم با اینکه کمی طولانی بود و چالش زیادی هم نداشت ولی باز هم دوسش داشتم، موقعیتها و احساسات هم به بسیار خوبی بیان شده بود و خواننده هم میتونه به آسانی با داستان ارتباط برقرار کنه، متاسفانه بعضی از قسمتهای داستان بیشتر شبیه رمانهای غربی و غیر قابل باور بود مثلاً رفتن روشنا به خونه ماهان اونم توی اولین قرار ملاقات شون، یا آغوش گرفتن ماهان توی میدان هوایی.. و همچنین باید بگم که رمان تون خیلی آروم و بدون فراز و نشیب بود البته تا موقع خیانت روشنا که فکر کنم نقطه قوت رمان تون هم جریان خیانت بود که خوننده رو مجبور به خوندن داستان بدون وقفه میکرد. راستش خیانت روشنا هم خیلی احمقانه و غیر واقعی بود چونکه روشنای که اینقدر عاشق و وابسته ماهان بود و خیلی خیلی هم واسش تلاش کرد چطور تونست به این ساده گی ولش کنه و بره دنبال کسی که بعد خیلی وقت دوباره برگشته و فقط با یبار حرف زدن باهاش اونو انتخاب کنه بنظرم اگه روشنا همراه با پدرام به ماهان خیانت میکرد بیشتر قابل باور بود تا اینکه با علی، و البته جالبتر از این بخشش ماهان بود که به این ساده گی و زودی تونست روشنا رو ببخشه که خیلی منو متعجب کرد چون با شخصیتی که ماهان داشت فکر نمیکردم به این ساده گی اونو ببخشه راستش از این طرز فکرتون هم اصلا خوشم نیومد که به قول شما خیانت یع مسئله و اشتباه کوچیکی هستش که از هر کسی سر میزنه و باید بخشیده بشه که کاملاً مخالفم و خیانت مهمترین بخش یه رابطه که اعتماد هستش رو از بین میبره. و نکته آخر هم اینکه نفهمیدم روشنا واسه چی اینقدر از پدرام تعریف میکرد واقعاً روشنا چی حسی به پدرام داشت.
در کل عالی بود موفق باشید.
رمان تون عالی بود واقعاً از خوندنش لذت بردم با اینکه کمی طولانی بود و چالش زیادی هم نداشت ولی باز هم دوسش داشتم، موقعیتها و احساسات هم به بسیار خوبی بیان شده بود و خواننده هم میتونه به آسانی با داستان ارتباط برقرار کنه، متاسفانه بعضی از قسمتهای داستان بیشتر شبیه رمانهای غربی و غیر قابل باور بود مثلاً رفتن روشنا به خونه ماهان اونم توی اولین قرار ملاقات شون، یا آغوش گرفتن ماهان توی میدان هوایی.. و همچنین باید بگم که رمان تون خیلی آروم و بدون فراز و نشیب بود البته تا موقع خیانت روشنا که فکر کنم نقطه قوت رمان تون هم جریان خیانت بود که خوننده رو مجبور به خوندن داستان بدون وقفه میکرد. راستش خیانت روشنا هم خیلی احمقانه و غیر واقعی بود چونکه روشنای که اینقدر عاشق و وابسته ماهان بود و خیلی خیلی هم واسش تلاش کرد چطور تونست به این ساده گی ولش کنه و بره دنبال کسی که بعد خیلی وقت دوباره برگشته و فقط با یبار حرف زدن باهاش اونو انتخاب کنه بنظرم اگه روشنا همراه با پدرام به ماهان خیانت میکرد بیشتر قابل باور بود تا اینکه با علی، و البته جالبتر از این بخشش ماهان بود که به این ساده گی و زودی تونست روشنا رو ببخشه که خیلی منو متعجب کرد چون با شخصیتی که ماهان داشت فکر نمیکردم به این ساده گی اونو ببخشه راستش از این طرز فکرتون هم اصلا خوشم نیومد که به قول شما خیانت یع مسئله و اشتباه کوچیکی هستش که از هر کسی سر میزنه و باید بخشیده بشه که کاملاً مخالفم و خیانت مهمترین بخش یه رابطه که اعتماد هستش رو از بین میبره. و نکته آخر هم اینکه نفهمیدم روشنا واسه چی اینقدر از پدرام تعریف میکرد واقعاً روشنا چی حسی به پدرام داشت.
در کل عالی بود موفق باشید.
سلااااامممممممم نویسنده عزیزم
بااینکه وقتی کتاب رو میخوندم و معتقد بودم هرچیزی ک سر راه انسان قرار میگیره حتی یک کتاب ب خواست خداست پس باید ازش الگو بگیریم و اینکه حتی به این فکر کردم اگه یه روزی برای من این اتفاق بیوفته واقعا چیکار میکنم؟؟ ب تک تک اینا فککردم واقعا کتاب حال و هوای خوبی داشت بهم خیلی چیزا رو فهموند و حتی اون قسمتی ک روشنا خونه ماهان رفت بنظرم ما انسانها اینقد کوتاه فکر نباید باشیم ما حتی میتونیم بهترین دوست برای یه جنس مخالف باشیم قرار نیست حتما بخواییم کاری انجام بدیم یا مرتکب گناهی بشیم ما میتونیم حتی با آروم کردن و دردل کردن برای هم بهم عشق بدیم مثل عشق یه خواهر ب برادر یا ب مادر و پدر اگه یه روزی یاد بگیریم اینقدر برای هرچیزی دنبال حاشیه نریم و سعی کنیم از اون چیزی ک میخونیم لذت ببریم بنظرم همه چی عالی میشه من کتابتون خیلی دوست دارم حتی اون قسمتی ک روشنا بر میگرده ب سمت علی از شدت عصبانیت نمیدونستم چیکار کنم و اینکه میخاستم یه ستاره کم بدم بخاطر این ک باورم نمیشد اینقدر زود تموم بشه و فکر میکردم یکم زمان ببره تا ماهان روشنا رو ببخشه ولی وقتی فکر کردم ک قدرت عشق اونقدر قویه ک ب گفته امام علی انسان کر. کور و لال میشه و همه خطاهارو نادیده میگیره فهمیدم اگه منم جاش بودم حتما اینکارو میکردم چون دوسش دارم اون شخص رو درکل بابت اینکه اینقد وقت گذاشتید ممنونم
بااینکه وقتی کتاب رو میخوندم و معتقد بودم هرچیزی ک سر راه انسان قرار میگیره حتی یک کتاب ب خواست خداست پس باید ازش الگو بگیریم و اینکه حتی به این فکر کردم اگه یه روزی برای من این اتفاق بیوفته واقعا چیکار میکنم؟؟ ب تک تک اینا فککردم واقعا کتاب حال و هوای خوبی داشت بهم خیلی چیزا رو فهموند و حتی اون قسمتی ک روشنا خونه ماهان رفت بنظرم ما انسانها اینقد کوتاه فکر نباید باشیم ما حتی میتونیم بهترین دوست برای یه جنس مخالف باشیم قرار نیست حتما بخواییم کاری انجام بدیم یا مرتکب گناهی بشیم ما میتونیم حتی با آروم کردن و دردل کردن برای هم بهم عشق بدیم مثل عشق یه خواهر ب برادر یا ب مادر و پدر اگه یه روزی یاد بگیریم اینقدر برای هرچیزی دنبال حاشیه نریم و سعی کنیم از اون چیزی ک میخونیم لذت ببریم بنظرم همه چی عالی میشه من کتابتون خیلی دوست دارم حتی اون قسمتی ک روشنا بر میگرده ب سمت علی از شدت عصبانیت نمیدونستم چیکار کنم و اینکه میخاستم یه ستاره کم بدم بخاطر این ک باورم نمیشد اینقدر زود تموم بشه و فکر میکردم یکم زمان ببره تا ماهان روشنا رو ببخشه ولی وقتی فکر کردم ک قدرت عشق اونقدر قویه ک ب گفته امام علی انسان کر. کور و لال میشه و همه خطاهارو نادیده میگیره فهمیدم اگه منم جاش بودم حتما اینکارو میکردم چون دوسش دارم اون شخص رو درکل بابت اینکه اینقد وقت گذاشتید ممنونم
تو دنیای نوجوان ها میشه همچین داستان هایی رو تصور کرد اما اینکه یه دختر 30 ساله ی تحصیل کرده ی شاغل تو اولین دیدار با یه پسر بدون هیچ شناختی از اون آدم و فقط بر اساس احساس اعتماد بره خونه اش و ساعت ها کنارش بمونه واقعا غیرقابل تصور بود. کلا اتفاقات کتاب بسیار دور از واقعیت بودن. هیچ موضع گیری خاصی در قبال کسانی که دنبال اینطور روابط خارج از چارچوب دین و عرف هستن ندارم، اما اینکه فقط یکروز بعد دیدن پسری باهاش قرار بذاری بری خونه اش و بدون حجاب ساعتها تنها باهاش گپ بزنی و از اینکه یه دختر رو از رو این مساله قضاوت نکرده خوشحال بشی، اما در عین حال همه ی این کارهارو با توکل به خدا انجام بدی و دنبال خیر و صلاح باشی واقعا مضحک بود. اگر قراره چیزی رو به خدا بسپاری باید طبق نظر و اراده ی الهی پیش بری، و اگر قراره طبق هوا و هوس و امیال خودت عمل کنی، نباید پای اعتقادات دینی رو وسط بکشی و راه شروع به گناه و اشتباه رو با توکل بر خدا استارت بزنی.
سلام داستان خوبی بود ماهان به خدا اعتقاد نداشت ولی اعمالش لنسانی تراز روشنا بود یعنی انگار خدارو قبول داره ولی باهاش لج افتاده دوم اینکه خانم روشنا با ان باور قوی به خدا وعشقی که به ماهان داشت چرا باید اینقدر نسبت به یک عشق قدیمی که بقول خودشون هزار بار امتحانش کرده بود وضربه خورده بود بخواد به این عشق پاکی که به ماهان داره خیانت کنه با اینکه میدونسته از زندگیش بره ضربه بزرگی بهش میزنه چراباید ادم به این راحتی دل کسی که اذعان کرده عاشقشه طوریکه طرف مقابل رو اونقدر تحت تاثیر قرار داده که حتی با خدا اشتی کرده بشکنه وراحت بره نمیتونم درک کنم فقط یادمون باشه دلی که شکست مثل چینیه بند زده است هرگز مثل روز اول نمیشه میدونم این مسائل پیش اومده در جامعه ولی چرا اینقدر راحت همدیگر رو له میکنیم چرا اینقدر راحت همدیگر رو میشکنیم کاش بیشتر بهم احترام بذاریم حتی برای شخصیت خودمون از کتابراه سپاسگزارم وهمچنین از خانم نویسنده محترم
سلام به نویسنده محترم! بیشتر از هر چیزی ازتون ممنونم که زحمت کشیدید ولی برای نقد کتاب یکسری نکات هست که میخوام بهتون بگم.
اول اینکه به عنوان نویسنده باید غلط املایی کتاب رو قبل از چاپ چک میکردید چون هر فصل تقریبا چند غلط املایی داشت و اینکه وقتی بیش از حد به یک اتفاق پر و بال میدید کم کم خسته کننده میشه و آرایهها هم از دید خواننده مسخره و زیاد از حد بنظر میاد. یک چیز دیگه هم این هست که داستان شما نه نقطه اوج داشت و نه نقطه نزول یک خط راست رو پیش میگرفت و جذابیت داستان رو کم میکرد... من برای خوندن داستانتون وقت زیادی گذاشتم و حقیقتا از پایان داستان هیچ لذتی نبردم.. بنظرم رابطهای که شما آن را توصیف کردید، رابطهای ناسالم بود از چندین جهت. به طور مثال وقتی یکی به شما خیانت میکنه دیگه باهاش برنمیگردین تو رابطه! به هر حال امیدوارم ناراحت نشید من به عنوان یه دوست میخواستم اینارو بهتون بگم. شما استعداد خوبی دارید کاش ازش بهتر استفاده کنید و کتابهای قشنگتری رو بنویسید. با سپاس
اول اینکه به عنوان نویسنده باید غلط املایی کتاب رو قبل از چاپ چک میکردید چون هر فصل تقریبا چند غلط املایی داشت و اینکه وقتی بیش از حد به یک اتفاق پر و بال میدید کم کم خسته کننده میشه و آرایهها هم از دید خواننده مسخره و زیاد از حد بنظر میاد. یک چیز دیگه هم این هست که داستان شما نه نقطه اوج داشت و نه نقطه نزول یک خط راست رو پیش میگرفت و جذابیت داستان رو کم میکرد... من برای خوندن داستانتون وقت زیادی گذاشتم و حقیقتا از پایان داستان هیچ لذتی نبردم.. بنظرم رابطهای که شما آن را توصیف کردید، رابطهای ناسالم بود از چندین جهت. به طور مثال وقتی یکی به شما خیانت میکنه دیگه باهاش برنمیگردین تو رابطه! به هر حال امیدوارم ناراحت نشید من به عنوان یه دوست میخواستم اینارو بهتون بگم. شما استعداد خوبی دارید کاش ازش بهتر استفاده کنید و کتابهای قشنگتری رو بنویسید. با سپاس
با سلام
درسی که از این نوشته آموختم نه تنها برای جسمم بلکه برای روحم هم لازم و موثر بود.
به شما خانم رزانا شهریاری تبریک میگم..
تبریک میگم که نوشتهای بی عیب و نقص خلق کردید که نه تنها بی عیب و نقص بود بلکه برتریاش به این بود که حتی اضافه هم داشت، برای یادگیری و عبرت درسهای اضافی داشت برای زندگی، برای روح و از همه مهتر برای بشریت و انسانیت!
هر چقدر سخن بگویم نمیتوانم تاثییرات نوشته شما را بر روحم توصیف کنم پس الکی خودم و شما را مشغول نمیکنم.
ماهان و روشنا که شما خلق کردید خیلی خوب با جوهر قلم شما میرقصیدند..
استعداد یک توانایی روحی هست؛ توانایی روحی که از خدا به ما انسانها بخشیده شده است و شما هم دوست عزیز، به طرز شگفت انگیزی از این توانایی روحی استفاده کردید و از همه مهمتر به من آموختید که خدا چون عاشق هست بخشنده هست، عاشق ما مخلوقات...!
پس باید توکل داشته باشیم و خودمان را به دریاچهی چرخ فلک وی بسپاریم.
امیدوارم که در این زمینه نویسندگی و در تمام مراحل و مقاطع زندگی همیشه در اوجهای خوشبختی و موفقیت جاودان باشید.
درسی که از این نوشته آموختم نه تنها برای جسمم بلکه برای روحم هم لازم و موثر بود.
به شما خانم رزانا شهریاری تبریک میگم..
تبریک میگم که نوشتهای بی عیب و نقص خلق کردید که نه تنها بی عیب و نقص بود بلکه برتریاش به این بود که حتی اضافه هم داشت، برای یادگیری و عبرت درسهای اضافی داشت برای زندگی، برای روح و از همه مهتر برای بشریت و انسانیت!
هر چقدر سخن بگویم نمیتوانم تاثییرات نوشته شما را بر روحم توصیف کنم پس الکی خودم و شما را مشغول نمیکنم.
ماهان و روشنا که شما خلق کردید خیلی خوب با جوهر قلم شما میرقصیدند..
استعداد یک توانایی روحی هست؛ توانایی روحی که از خدا به ما انسانها بخشیده شده است و شما هم دوست عزیز، به طرز شگفت انگیزی از این توانایی روحی استفاده کردید و از همه مهمتر به من آموختید که خدا چون عاشق هست بخشنده هست، عاشق ما مخلوقات...!
پس باید توکل داشته باشیم و خودمان را به دریاچهی چرخ فلک وی بسپاریم.
امیدوارم که در این زمینه نویسندگی و در تمام مراحل و مقاطع زندگی همیشه در اوجهای خوشبختی و موفقیت جاودان باشید.
عالییی بود اصلا قابل توصیف نیست، تنها ایرادش این بود که خیلیی به توضیحهای اضافه و حاشیه رفته بود که ادم خسته میشد، من خودم وقتی به نیمههای داستان رسیدم دعا میکردم کاش اخر کتاب بودم و میفهمیدم تهش چی میشد😒اگه بخوام بگم حدود ۵۰ صفحه حرفهای اضافه بود و خواننده از خواندن رمان دیگر منصرف میشه ولی من چون بیکار بودم😂ادامه دادم🙂ولی از حق نگذریم داستان خیلی جالبی داشت و اصلا قابل پیشبینی نبود و اهان راستی یکی از موضوعات ادامه داده نشد و نکته ضعف نویسنده بود، برای پدرام و خانوادهاش چه اتفاقی افتاده؟ به جای زیاده گویی نویسنده میتونست به این موضوع بپردازه😄و اصلا خواستگاری پدرام از بهار برایم منطقی نبود، در رمانها میخوانیم کسی که عاشق بشه سرخ میشه و خیلی رفتارهای دیگه که میدونید اما در بهار اینگونه رفتاری دیده نمیشد پس کاملا این قسمت اشتباه بود. بازم از نویسنده ممنونم که وقتشون رو گذاشتن و کتابی رایگان تحویل ما دادن😊❤
با سلام و احترام حضور کتابراه عزیز و نویسنده متفکر. رمان مذکور را خواندم، در بخشهایی بشدت دچار شعارزدگی و خالی از هرگونه ترغیبی برای خواندن بود و برخلاف این مورد، سیر انتهایی داستان تا حدود زیادی، خواننده را درگیر میکرد. قلم نویسنده را دوست داشتم زیرا روان و ادیبانه و مودبانه بود، بدور از لوس نویسیهای بسیاری از رمانهای آدامسی موجود در فضای مجازی و بازار کتاب. آنچه مرا بشدت عصبی و متعجب ساخت گردش ۱۸۰درجه روشنا بود که واقعا تمام معادلات ذهنی خواننده را بهم میریخت و او را شدیدا متنفر میساخت به نظرم پرش شخصیتی روشنا را اگر نویسنده محترم محتاطانه و با آماده سازی بستره قبلی رمان به پیش میبرد بسیار بهتر بود. در کل، رمانی لطیف و خوب بود، از کتابراه خردمند و نویسنده ارجمند، بسیار سپاسگزارم.
دوستان جوری تعریف کرده بودند که کل ۴۰۰ خوردهای صفحه رو امیدوار بودم که الان دیگه به جاهای خوب کتاب میرسم ولی...
اضافهگوییهای غیرضرروی، شخصیتپردازی غیرقابلباور، تصمیمهایی که هیچ سنخیتی با شخصیتها نداشتن، حضور کاراکترهای بینیاز و صفحهپرکن و پیچشهای داستانی ناملموس.
مشکلاتِ تیتروار مثل خود کتاب طولانیه ولی اگه بخوام اشاره کنم بخش زیادی از داستان لو میره.
متن صریح و ساده کتاب جزو نکات مثبت بود ولی کاش یک داستان چندخطی رو اینطوری کش نمیدادین.
امیدوارم در تجربههای بهدی، بیشتر به اهمیت شخصیتپردازی و طی کردن روال منطقی داستان براساس جهانی که خلق یا الهام برداری کردهاید، توجه کنید.
اضافهگوییهای غیرضرروی، شخصیتپردازی غیرقابلباور، تصمیمهایی که هیچ سنخیتی با شخصیتها نداشتن، حضور کاراکترهای بینیاز و صفحهپرکن و پیچشهای داستانی ناملموس.
مشکلاتِ تیتروار مثل خود کتاب طولانیه ولی اگه بخوام اشاره کنم بخش زیادی از داستان لو میره.
متن صریح و ساده کتاب جزو نکات مثبت بود ولی کاش یک داستان چندخطی رو اینطوری کش نمیدادین.
امیدوارم در تجربههای بهدی، بیشتر به اهمیت شخصیتپردازی و طی کردن روال منطقی داستان براساس جهانی که خلق یا الهام برداری کردهاید، توجه کنید.
سلاممن طبق نظرات مثبتی که دیدم شروع کردم به خوندن کتاب ۳ ستاره میدم چون از بعضی قسمت های کتاب خوشم اومد اما هرچی جلوتر میرفتم تعجبم بیشتر می شد اخه چطور وقتی از اول کتاب از عشق بین ماهان و روشنا نوشتین انقدر راحت دوباره روشنا برمیگرده به عشق قدیمیش بدون اینکه حتی ذره ای فکر کنه و بعد دوباره خیلی راحت پشیمون میشه؟؟؟ در ضمن بیش از حد به بعضی اتفاقات پر و بال دادین و آدم بعضی جاهاش واقعا خسته میشه: (من معمولا کتابی که شروع میکنم زود تمومش میکنم ولی این کتاب ۴۰۰صفحه ای رو توی یک ماه خوندم در کل خوب میشد اگه بیشتر روی کتابتون کار میکردین امیدوارم در کتاب های بعدی که چاپ می کنید این مشکلات برطرف بشه، با آرزوی موفقیت
داستانی عاشقانه که نویسنده توانست احساسات آدمای قصه رابخوبی بتصویربکشد البته بعضی جاهاخیلی کشداربود ولی لازمه داستان همین توضیح دادنهاست. امارفتارهای روشناجوری بود که انگاراینجاایران نیست مثل رفتن روشنا به خانه ماهان درهمان برخورداول یااینکه رابطه آنها باهم هیچ قیدوبندی نداشت و..... درآخر باوجودآنهمه، عشقی گه بینشون بود چطورروشنا تونست دست ازماهان بکشدوبه دوست پسرسابق که اینهمه ازش زخم خورده بود اعتمادکند?!!! بنظرمن نویسنده خواست بااینکار هیجانی به داستانش بدهد!!! ودرآخرهمه چیزختم، به خیرشد نویسنده قلم خوبی دارد ولی هنوزابتدای راه هست ونیازبه کارزیاددارد باآرزوی موفقیت برای نویسنده عزیر وبا تشکراز کتابراه
سلام خدمت نویسنده عزیز، بنظر من ماجرای داستان بسیار ضعیف بود، مگه میشه کسی و ک اینقد عاشقش هستیو ب راحتی ول کنی بری سراغ کسی ک ازش ضربه خوردی، خیلیییی با چیزی ک توی واقعیت هست فرق داره، تو مخیله من یکی ک واقعا جا نمیشد، بعدشم در «خر ماهان چقد راحت تونست ببخشدش، و در آخر این شخصیت روشنا ک اینقد راحت بود تو اولین ملاقات با ماهان ب خونش رفت یا اینک شب باهاش رویی تخت میخوابید بنظر دختر غیر قابل اطمینانی بود بعد چطور همه توی داستان میگفتن آی مثل تو وجود نداره، البته چون کار اول نویسنده بود نباید زیاد خرده گرفت، انشاالله کارای بعدی بهتر ازین باشه ممنونم
ضمن عرض سلام خدمت نویسندهی عزیز
داستانی روان ومجذوب کننده نوشتید که ذهن خواننده را به دنبال خود میکشد وبا شخصیتهای
داستان همراه میکند مجموعا قلم جذابی دارید عزیزم امیدوارم همیشه درخشان باشید با این حال نمیتوان از فرهنگ غربی که اول تا آخر کتاب بااندک چاشنی که از فرهنگ ایران عزیز
آمیخته بودید صرف نظر کرد هر چند نزدیک به واقعیت تلخ امروز است که گویا این روزها ملاک پیشرفت وبه قولیهای کلاس بودن همین فرهنگ بی قید وبند غربی است
ونقد دیگهای که میشه کرد اینکه مگر روشنا خودش زخم خوردهی خیانت پدر به مادرش نبود پس چرا همچین خبطی کرد کمی دور از عقل وانتظار بود
داستانی روان ومجذوب کننده نوشتید که ذهن خواننده را به دنبال خود میکشد وبا شخصیتهای
داستان همراه میکند مجموعا قلم جذابی دارید عزیزم امیدوارم همیشه درخشان باشید با این حال نمیتوان از فرهنگ غربی که اول تا آخر کتاب بااندک چاشنی که از فرهنگ ایران عزیز
آمیخته بودید صرف نظر کرد هر چند نزدیک به واقعیت تلخ امروز است که گویا این روزها ملاک پیشرفت وبه قولیهای کلاس بودن همین فرهنگ بی قید وبند غربی است
ونقد دیگهای که میشه کرد اینکه مگر روشنا خودش زخم خوردهی خیانت پدر به مادرش نبود پس چرا همچین خبطی کرد کمی دور از عقل وانتظار بود
کناب فوق العادهای بود
هم ریتم داستان آرام و لذتبخش بود و هم قلم نویسنده بسیار شیوا و زیبا
اینکه کتاب به شدت به واقعیت نزدیک بود خیلی حس خوبی داشت و اینکه کم اغراق کردن چاشنی خوبی بود
بنده تقریبا هفتهای ۴ الی ۵ کتاب میخونم و سعی کردم با قلم نویسندههای معاصر آشنایی پیدا کنم، داشتم خیلی ناامید میشدم که این کتاب امیدم به نویسندههای ایرانی رو تقویت کرد
تنها انتقادم اینه که ترجیح میدادم از زبان مرد داستان هم بشنوم تا بتونم ارتباط بیشتری با احساسش برقرار کنم ولی در کل تبریک میگم به خانم شهریاری عزیز
بی صبرانه منتظر آثار دیگرشون هستم
هم ریتم داستان آرام و لذتبخش بود و هم قلم نویسنده بسیار شیوا و زیبا
اینکه کتاب به شدت به واقعیت نزدیک بود خیلی حس خوبی داشت و اینکه کم اغراق کردن چاشنی خوبی بود
بنده تقریبا هفتهای ۴ الی ۵ کتاب میخونم و سعی کردم با قلم نویسندههای معاصر آشنایی پیدا کنم، داشتم خیلی ناامید میشدم که این کتاب امیدم به نویسندههای ایرانی رو تقویت کرد
تنها انتقادم اینه که ترجیح میدادم از زبان مرد داستان هم بشنوم تا بتونم ارتباط بیشتری با احساسش برقرار کنم ولی در کل تبریک میگم به خانم شهریاری عزیز
بی صبرانه منتظر آثار دیگرشون هستم
بدک نبود من نپسندیدم انگار نویسنده همش با توصیفات حال و احوالت و افکار قصه سرهم کرده تا توضیح روند یک زندگی، یه جورایی طرز فکرش رو به خواننده تحمیل میکنه بنظر من خواننده کتاب خوب داستان خوب بایستی اجازه بده هر خواننده با نگرش خودش نسبت به شخصیتها قضاوت داشته باشه نه اینکه نویسنده براش دیکته کنه، بارها گذاشتمش کنار ولی چون تو مرخصی بودم و تایمم کامل آزاد بود فقط از روی بیکاری خوندمش و یه جایی دیگه توصیفات و توضیحات زیادش رو اعصاب بود و سعی میکردم ازشون بگذرم، شاید برای عدهای جالب باشه و بپسندن بالاخره سلیقهها متفاوته
خیلی قشنگ بود ولی یه سری ایراد داشت
خیلی چالش نداشت و یه قسمتاییش کلا تکراری بود نیازی نبود انقدر طولانی بشه
ولی از صحبتهای رها خیلی خوشم میومد و کلا تو ذهنم یه آدم خیلی خوب بود اصلاااااا توقع نداشتم که یهو اینکارو با ماهان کنه، تمام تصوراتی که ازش تو ذهنم ساخته شده بود خراب شد، احساس کردم که حتی از پدرام هم بدش نیومده بود اگه یکم دیگه پدرام اصرار میکرد میرفت پیش پدرام!
عاااااشق جملهای شدم که رها برای پدرام (کادوی ولنتاین) نوشت...
در کل خیلی خوب بود ممنون از خانم رزانا شهریاری
خیلی چالش نداشت و یه قسمتاییش کلا تکراری بود نیازی نبود انقدر طولانی بشه
ولی از صحبتهای رها خیلی خوشم میومد و کلا تو ذهنم یه آدم خیلی خوب بود اصلاااااا توقع نداشتم که یهو اینکارو با ماهان کنه، تمام تصوراتی که ازش تو ذهنم ساخته شده بود خراب شد، احساس کردم که حتی از پدرام هم بدش نیومده بود اگه یکم دیگه پدرام اصرار میکرد میرفت پیش پدرام!
عاااااشق جملهای شدم که رها برای پدرام (کادوی ولنتاین) نوشت...
در کل خیلی خوب بود ممنون از خانم رزانا شهریاری
فضاسازی و شخصیت پردازیها عالی بود. من بسیار از خواندن این کتاب لذت بردم. داستان بسیار جالب پیش میرفت و درسته که خیانت کار غلطی هست اما در قصه به نوعی اوج قصه محسوب میشد و از نظر داستان نویسی اگر بخواهیم تخصصی بهش نگاه کنیم، جالب بود.
من خیلی لذت بردم و از اینکه دوباره قصه در مسیر درستی قرار گرفت و از طرفی خواننده رو در پایان قصه سردرگم نکرد، خیلی خیلی کیف کردم. ممنون از نویسنده کتاب و با آرزوی موفقیت برای ایشان.
من خیلی لذت بردم و از اینکه دوباره قصه در مسیر درستی قرار گرفت و از طرفی خواننده رو در پایان قصه سردرگم نکرد، خیلی خیلی کیف کردم. ممنون از نویسنده کتاب و با آرزوی موفقیت برای ایشان.
میتونم بگم این اولین کتابی هست که من رو معطوف به خوندن مقدمه کرد
و حتی در مقدمه هم به این موضوع که نویسنده چه منطقی و زیبا نوشتههای خودشون رو میآفرینند اشاره شده
وای کاش کتابهای دیگر شما هم در کتابراه به اشتراک گذاشته میشد
وقتی که آدم هر فصل از این رمان رو میخونه ترغیب میشه که بره فصل بعدی تا با مشکلاتی که براشون پیش میاد بیشتر آشنا بشه
در هر قسمت از داستان من با خوشحالی شخصیتها شاد و غمهای اونها اندوهگین میشدم یه رمان بسیار زنده
و حتی در مقدمه هم به این موضوع که نویسنده چه منطقی و زیبا نوشتههای خودشون رو میآفرینند اشاره شده
وای کاش کتابهای دیگر شما هم در کتابراه به اشتراک گذاشته میشد
وقتی که آدم هر فصل از این رمان رو میخونه ترغیب میشه که بره فصل بعدی تا با مشکلاتی که براشون پیش میاد بیشتر آشنا بشه
در هر قسمت از داستان من با خوشحالی شخصیتها شاد و غمهای اونها اندوهگین میشدم یه رمان بسیار زنده
زبان خوبی داشت که آدم رو به ادامه داستان میکشید ولی انگار نه انگار که مسلمون بود با اینکه که ادعای عشق وایمان به خدا بود ولی چرا اینقدر بی بند وبار، هیچ بویی از احکام اسلام در اون ندیدم و خوبه نویسنده زن بود! خیلی شخصیت دخترها رو هوس باز و کثیف نشون میداد در عین اینکه یه پوسته معرفت روش میکشید واقعا چطور ممکنه یه زن در عین اینکه به یک مرد عشق میورزه ولش کنه بره سراغ یکی دیگه حتی اگر یه زمانی عاشقش بوده وواقعا خیلی دلم برای ماهان سوخت
سلام کتاب خوبی بود. میتونم بگم ازش استفاده کردم. ولی نکتهای که خیلی به چشم میخورد این بود که مقدار خیلی خیلی خیلی کمی به اعتقادات مردم این سرزمین و تک تک ماها اشاره شده بود. برای مثال اونجایی که ماهان از سفر چند روزهاش برمیگرده، روشنا توی فرودگاه از ذوق و شوق زیاد دیدن ماهان، اون رو بغل میکنه. و موارد دیگه که هرچند کم، ولی بودند. اگه در کتابهای دیگه ات این موارد کمی رعایت شن خیلی خوب میشه. در کل به نظرم کتاب خوبی بود. قلمت پر برکت
رمانتون عالی بود از شخصی مثل ماهان خوشم مییاد ولی اخرش تعجب کردم که ماهانی که مغرور بود به این سادگی روشنا رو ببخشه واقعا تعجب اور بود ولی از شخصیتهای رمان خوشم اومدم اونجایی که ماهان حالش بد بود و روشنا رفت اونجا ماهان گفت همه چیزو میدونه من به خاطره حرفهای ماهان گریه کردم من با روشنا گریه کردم با روشنا خندیدم ولی اصلا باور نمیکردم که ماهان به این راحتی روشنا رو ببخشه دست نویسندش درد نکنه واقعا زحمت کشیدین
باسلام
اول اینکه باتشکر
نمیدونم دوستان چطوری امتیاز میدن که این همه تعریف کردن؟!
روایت عاشقانه این داستان خیلی معمولی بود،
در پایان داستان شخصیت اول که روشنا باشه از یه نقش مثبت و منطقی و عرفانی با آمدن علی (دوست پسر قبلیش) تبدیل میشه ب دختری کم عقل که راه اشتباه میره و الی آخر
و این نشانه ضعف نویسنده است
ولی در کل بد نبود
میتونست خیلی بهتر باشه
خسته نباشید
باتشکر از کتابراه🌺
اول اینکه باتشکر
نمیدونم دوستان چطوری امتیاز میدن که این همه تعریف کردن؟!
روایت عاشقانه این داستان خیلی معمولی بود،
در پایان داستان شخصیت اول که روشنا باشه از یه نقش مثبت و منطقی و عرفانی با آمدن علی (دوست پسر قبلیش) تبدیل میشه ب دختری کم عقل که راه اشتباه میره و الی آخر
و این نشانه ضعف نویسنده است
ولی در کل بد نبود
میتونست خیلی بهتر باشه
خسته نباشید
باتشکر از کتابراه🌺
اوایل داستان که دختره قبول میکنه بره خونه ماهان که حتی بیست و چهار ساعت از آشناییش نمیگذره بسیار بی منطق و حتی بدآموزی داره. توی این زمونه به راحتی نمیشه به هم جنس اعتماد کرد چه برسه به جنس مخالف. اونم جنس مخالفی که یه روز هم نیست باهاش آشنا شده. داستانش بسیار ضعیف و بی منطق بود. امیدوارم خوانندههای کم سن وسال این کتاب این قدر سطحی نگر نباشن وصدالبته الگو نگیرن
بد نبود، راستش داستانش طوری نبود که آدم رو برای ادامه خوندن به وجد بیاره بعضی اتفاقات دور از ذهن بود یکم، و اینکه شخصیت ماهان یخورده اونطور که باید باشه نیست، آدمی که خدا رو قبول نداشته باشه عاشق نیس، پیرو هوس و غریزهاش هس نه عاشق، پس شاید اگه میگف با عاشق شدن طرز فکرشو کنار گذاشت بهتر میشد، و اینکه باید از حواشی زیاد، خودداری میکرد، یه چیز دیگه اینکه خدا رو به عنوان پدر بدونه یکم دور از شرعه
سلام و خسته نباشید به خانم شهریاری عزیز. قلم خوبی دارید و آدم رو به درستی به فضای موجود در داستان میبرید. ولی به نظرم خیلی جاهاش زیاده گویی بود و برخی حرفها کاملا تکراری و قابل پیش بینی بود. نکته دیگری که برای من غیرقابل باور بود این بود که این دو نفر 6 ماه با هم بودن و ساعتها در خونه پسر تنها بودند ولی هیچ تمایل جنسی از سوی پسر وجود نداشت.
دست نویسنده درد نکنه ولی کتاب مورد پسند من نبود، در واقع با اینکه معلومه نویسنده قدرت نگارش بالایی داره ولی حرفای تکراری و حاشیهای و کسل کننده زیاد بود، همش از هم تعریف و تمجید میکردن فراز و فرود نداشت فقط یه مقدار تیکه آخرش کمی هیجان داشت! و دختره طوری حرف میزد و ادعای عاشقی میکرد که همه ازش یه بت ساخته بودن اونجور یهو جا زدن غیر قابل باور بود
ضمن تشکر از کتابراه
رمان خوبی بودصرف نظرازاینکه بعضی از ارزش هارو نادیده گرفته بود بنظرم زیبا نیست خداروبه عنوان یه پدر مهربون درنظرگرفت ومیشدخداروبه عنوان خدایی که عاشق بندهاش هست واون روامتحان میکنه وهرکسی رووقتی میخوادبه راه خلقت نزدیک کنه امتحان میکنه بیان کرد ویابه قول شاعر
اگر با دیگران بودش میلی.... چراظرف مرابشکست لیلی
امیدوارم موفق و موید باشید
رمان خوبی بودصرف نظرازاینکه بعضی از ارزش هارو نادیده گرفته بود بنظرم زیبا نیست خداروبه عنوان یه پدر مهربون درنظرگرفت ومیشدخداروبه عنوان خدایی که عاشق بندهاش هست واون روامتحان میکنه وهرکسی رووقتی میخوادبه راه خلقت نزدیک کنه امتحان میکنه بیان کرد ویابه قول شاعر
اگر با دیگران بودش میلی.... چراظرف مرابشکست لیلی
امیدوارم موفق و موید باشید
خیلیییی عالی و زیبا بوووود
حس وصف نشونی به این کتاب دارم
بی نهایت از نویسنده این کتاب متشکرم! 🌷
تنها ایرادی که داشت این بود که ماهان که بود؟ یه قسمتی از داستان روشنا به نوشین میگه این آقا کیه و روشناهم اونو نمیشناسه و روشنا بدون اینکه از ماهان سوالی بپرسه ک تو کی هستی میره سمتش
ولی هرچند اگه آدم عاشق بشه عقلش به چنین سوالایی نمیرسه😂
حس وصف نشونی به این کتاب دارم
بی نهایت از نویسنده این کتاب متشکرم! 🌷
تنها ایرادی که داشت این بود که ماهان که بود؟ یه قسمتی از داستان روشنا به نوشین میگه این آقا کیه و روشناهم اونو نمیشناسه و روشنا بدون اینکه از ماهان سوالی بپرسه ک تو کی هستی میره سمتش
ولی هرچند اگه آدم عاشق بشه عقلش به چنین سوالایی نمیرسه😂
سلام کتاب بدی نبود و حرفای مثبت داشت که دو تا ستاره دادم صحنههای بدی هم داشت از اون صحنههای جنسیش وقتی رسیدم به صحنههای بدیش کتابو دیگه نصفه رها کردم هم غربی بود و هم مذهبی آدم گیج میشد که مذهبیه یا غربی. فقط از شخصیت عرفان خوشم اومده بود با همسرشون
بچههایی که دوست دارن به گناه نیوفتن کلا این کتابو نخونن
ولی هر کسی نظرات و سلیقه وعلاقه خاص خودشو داره
بچههایی که دوست دارن به گناه نیوفتن کلا این کتابو نخونن
ولی هر کسی نظرات و سلیقه وعلاقه خاص خودشو داره
این کتاب عالی عالی من واقعا عاشقش شدم خیلی معرکست
این کتاب جز بهترین کتاب هاییی بود که خوندم واقعا از شما نویسنده عزیز ممنونم این کتاب بسیار جالب بود ولی من چهار ستاره میدم برای اینکه بیشتر به حاشیهها رجوع کرده بود تا اصل مطلب یک چیز رو خیلی توضیح میداد یکم کسل کننده بود ولی بازم خوب بود ممنون از اینکه رایگان در اختیار ما گذاشتین 😊
این کتاب جز بهترین کتاب هاییی بود که خوندم واقعا از شما نویسنده عزیز ممنونم این کتاب بسیار جالب بود ولی من چهار ستاره میدم برای اینکه بیشتر به حاشیهها رجوع کرده بود تا اصل مطلب یک چیز رو خیلی توضیح میداد یکم کسل کننده بود ولی بازم خوب بود ممنون از اینکه رایگان در اختیار ما گذاشتین 😊
ممنون از نویسندش درسته بعضی جاهایش گریه آور بود ولی دوست داشتم.
من به این معتقدم که اگر کسی را دوست داشته باشی باید اون رو ببخشی.
و اگر طرف مقابل از این کارش پشیمان باشد.
ارزش خوندن داشت.
پیشنهاد میکنم بخونینش. کلمه به کلمشو با تمام وجود احساس کنید. تا برایتان لذت بخش باشد.
ممنون.
من به این معتقدم که اگر کسی را دوست داشته باشی باید اون رو ببخشی.
و اگر طرف مقابل از این کارش پشیمان باشد.
ارزش خوندن داشت.
پیشنهاد میکنم بخونینش. کلمه به کلمشو با تمام وجود احساس کنید. تا برایتان لذت بخش باشد.
ممنون.
داستان خیلی خوب شروع شد. اما حدودا 50 درصد کتاب اضافه گویی و خسته کننده بود. و نکتهی خیلی مهم اینه که هیچ سنخیتی با آداب و رسوب ایرانی نداشت. و روشنا خیلی بی قید و بند بود. که نکته منفی داستان بود. بنظرم شخصیت پردازی که شده بود و تعاریف مثبتی که از این شخصیت میشد با کارهایی که انجام میداد در تضاد بود.
من نمیدونم خونه هفتادمتری چی داره که میگن بریم بقیه خونه رونشونت بدم
یامثلاچطوری میشه یه ربعه رفت بام تهران وکلا ترافیکی درکار نیست
یه ایراد کلی به همه رمانهای ایرانی چرا همش داستانها بالای شهر اتفاق میافته مگه پایین شهر یا تو روستاها عشق وجودنداره البته وجودداره فقط نویسنده بزرگ میخواد همچین رمانهایی بنویسه
یامثلاچطوری میشه یه ربعه رفت بام تهران وکلا ترافیکی درکار نیست
یه ایراد کلی به همه رمانهای ایرانی چرا همش داستانها بالای شهر اتفاق میافته مگه پایین شهر یا تو روستاها عشق وجودنداره البته وجودداره فقط نویسنده بزرگ میخواد همچین رمانهایی بنویسه
تنها رمانیه که خوندم و واقعا احساس کردم به شعور خواننده توهین نمیشه. یه جاهایی اصلاح میخواد قلمتون مخصوصا اونجاهایی که عقاید دو فرد رو روبروی هم کامل متضاد قرار میدید. حس میکنم نظرات خودتون به روشنا نزدیکه و میخواید یه جوری اونو پیروز میدون کنید. خیلی جاها گفتن خیلی چیزا واجب نبود و اضافی نبود. اما در کل دوسش داشتم.
سلام.
کتاب با نگارش وبیان خوب البته کمی اضافه گویی. با شخصیت روشنا کاملا ارتباط برقرار کرده بودم و از طرز نگرشش لذت میبردم ولی کاملا غیر واقعی و بی منطق بود تصمیمی که در اواسط داستان گرفت. حتی با پذیرفتن جایز الخطا بودن انسان اصلا قابل باور نبود و کلیه معادلات ذهنی رو بهم زد و تو رودچار دوگانگی محض میکنه.
کتاب با نگارش وبیان خوب البته کمی اضافه گویی. با شخصیت روشنا کاملا ارتباط برقرار کرده بودم و از طرز نگرشش لذت میبردم ولی کاملا غیر واقعی و بی منطق بود تصمیمی که در اواسط داستان گرفت. حتی با پذیرفتن جایز الخطا بودن انسان اصلا قابل باور نبود و کلیه معادلات ذهنی رو بهم زد و تو رودچار دوگانگی محض میکنه.
از نظر من اصلا داستان جالبی نبود
شخصیت روشنا در اول داستان ادم خوبی بود اما نمیشه ادم هر کسیو میبینه خوشش بیاد و بره طرفش و حتما ضربه بخوره برگرده
اول که کشش پیدا کرد طرف پدرام و بعد هم علی
ادم وقتی به کسی متعهد میشه همه جوره باید پاش بمونه
نه اینکه دوراشو بزنه و بعد هم برگرده
اصلا رمان خوبی نبود
شخصیت روشنا در اول داستان ادم خوبی بود اما نمیشه ادم هر کسیو میبینه خوشش بیاد و بره طرفش و حتما ضربه بخوره برگرده
اول که کشش پیدا کرد طرف پدرام و بعد هم علی
ادم وقتی به کسی متعهد میشه همه جوره باید پاش بمونه
نه اینکه دوراشو بزنه و بعد هم برگرده
اصلا رمان خوبی نبود
کتاب بدی نبود ولی واقعا طولانی... چه علاقهای دارن کش بدن... فیلم و کتاب نمیدونم... فقط یه سوال برام عجیبی که دختری که انقدر راحت برای اولین بار رفت خونه کسی که نمیشناسه را همه خوبم میدونن یا پسری که باهمه بوده را به خوبی یاد میکنند... صادقانه بگیم اینها ملاک برا خوب بودن نیست...
نویسندهی محترم، شما قلم باصفا و روانی دارید اما نتیجه برای من جالب نبود. فکر کنم رومان، عجولانه و بدون بازنویسی چاپ شده. چرا این نام را برای رومان انتخاب کردید؟ نامی که هیچ ارتباطی با موضوع ندارد! پروانه نماد رشد، بلوغ، عشق، از خود گذشتگی و ایثار است. این رومان تهی از تمام این هاست. در ضمن، به جای ۴۶۰ صفحه به راحتی میتوانستید در ۱۰۰ صفحه جان کلام را بیان کنید. حاشیه رویهای بسیار خسته کننده خواننده را زده میکند. که چی؟ هر شب رستوران و کافی شاپ که چی؟؟؟؟
نکتهی بارز دیگه این که شما با اصول ثروت سازی کاملا بیگانه اید. یک انسان که از خود و دیگران و دنیا و مهم تر از همه از خدا متنفر است، هرگز هرگز، هرگز ثروتمند نخواهد شد! این مرگبارترین اشتباه شما در نگارش بود. اگر میگفتید که ثروت موروثی بوده و مال پدر، قابل قبول بود اما بدون ایمان به خدا ثروتمند شدن امکان ندارد! شما هم چندین بار تاکید کردید که ماهان به خدا اعتقاد ندارد. ضمنا کتاب از نظر شخصیت پردازی بسیار ضعیف است. چرا؟ چون تمام شخصیتها بی ثباتترین حالت ممکن را دارند. آن همه عشق، بعدش خیانت؟ بعد از یک عشق شکسپیری این تغییر غیر منطقی است! شما نام اشتباه را بر آن نهادید اما این اشتباه نیست، ضعف در شخصیت پردازی شماست. یک نفر با باید عاشق قاطع باشه یا هوسباز و دودل! هر دوش با هم امکان نداره! کتاب، پره از سست عنصریهای غیر منطقی، تصمیماتی که در زندگی عادی وجود ندارد! شما با تغییر اساسی یک شخصیت و خرد کردن تمام اصول و باورهای او مخاطب را زده میکنید. مخاطب حس میکنه ازش دزدی شده و سر کار رفته. چرا باید کاراکترها ۱۸۰ درجه تغییر موضع دهند؟؟؟ قابل باور نیست! کاش روی شخصیت پردازی بیشتر کار میکردید.