نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آینه - محمود دولت آبادی
4.2
1106 رای
مرتبسازی: پیشفرض
فردی که شناسنامه و برگههای هویتیاش را گم کرده و به خاطر دارد که 13 سال است که از آنها استفاده ننموده است و برای اقدام به دریافت آن با مشکلی مواجه است که نام خود را در خاطر ندارد. چیزی که در نگاه اول شاید به ذهن خواننده خطور کند، فراموشی یا گونهای آلزهایمر است اما در جلوتر متوجه میشویم نه حتی شاید از حافظه خوبی در جزییات وقایع نیز برخوردار است. به تعبیر من، فراموشی داستان، بی هویتی است. وقتی که شخصیت داستان به دنبال جعل شناسنامهای برای خود به جاعلان مراجعه میکند، متوجه میشود که میتواند هویت و شخصیتهای افراد دیگر نظیر سرمایه داران، سیاستمداران، کسبه مختلف را کسب کند اما به خواسته خود هویت یک فرد مرده را انتخاب میکند. پس از دریافت شناسنامه، متوجه فروپاشی فیزیکی خود میشود، انگار که هویت فرد مرده را گرفته، او نیز دارد میمیرد. شاید این داستان، انعکاس داستان آشنای روزگار ما است، که افراد غرق در پروفایلهای عاریهای هستند و روزی متوجه میشوند که خود اصلی خویش را مدتها است که گم کردهاند اما دیگر دیر است.
نکته و رمز مهم این کتاب این جمله است (برای یک چیز بجنگ وگرنه برای هیچ خواهی مرد)
شخصیت داستان آنقدر برای فرار از تنهاییاش اقدام نکرده بود.. که سالها پیش حال یا از نظر روحی یا روحی و جسمی مرده بود. کتاب جالبی است و مخاطبین خاص خودش را داره.. اما کسانی که مطالب تامل برانگیز، اونهارو به وجد نمیاره.. ممکنه از این کتاب لذت نبرند و با یک نقد سرسری از پیام مهم این کتاب رد بشن..
برای آشنایی بیشتر کسانی که قصد دارند این کتاب رو دانلود کنند باید بگم .. مثل فیلم یا داستان اسکروج که یک خواب غیر عادی پیام بزرگی برای شخصیت اصلی داستان ومخاطبین داشت.. کتاب آینه هم بایک امرغیرعادی (شناسنامه وهویت دادن بدون هیچ دردسری)
پیام مهمی رو به خواننده القا میکنه. . برای اینکه در دایرهی هستی بمونی باید وجودشو داشته باشی و خودت و ایدهها و خواسته هاتو به دنیا اثبات کنی. درکل قلم آقای دولت آبادی ستودنیه..
باتشکر ازتیم کتابراه
ونشریه قوی ماه آوا. .
. یک تشکر ویژه دارم ازآقای تمدن. . که باگویندگی قدرتمند و حرفهای ایشون باعث شدند من ازشنیدن این کتاب بهترین لذت و استفاده رو ببرم
شخصیت داستان آنقدر برای فرار از تنهاییاش اقدام نکرده بود.. که سالها پیش حال یا از نظر روحی یا روحی و جسمی مرده بود. کتاب جالبی است و مخاطبین خاص خودش را داره.. اما کسانی که مطالب تامل برانگیز، اونهارو به وجد نمیاره.. ممکنه از این کتاب لذت نبرند و با یک نقد سرسری از پیام مهم این کتاب رد بشن..
برای آشنایی بیشتر کسانی که قصد دارند این کتاب رو دانلود کنند باید بگم .. مثل فیلم یا داستان اسکروج که یک خواب غیر عادی پیام بزرگی برای شخصیت اصلی داستان ومخاطبین داشت.. کتاب آینه هم بایک امرغیرعادی (شناسنامه وهویت دادن بدون هیچ دردسری)
پیام مهمی رو به خواننده القا میکنه. . برای اینکه در دایرهی هستی بمونی باید وجودشو داشته باشی و خودت و ایدهها و خواسته هاتو به دنیا اثبات کنی. درکل قلم آقای دولت آبادی ستودنیه..
باتشکر ازتیم کتابراه
ونشریه قوی ماه آوا. .
. یک تشکر ویژه دارم ازآقای تمدن. . که باگویندگی قدرتمند و حرفهای ایشون باعث شدند من ازشنیدن این کتاب بهترین لذت و استفاده رو ببرم
این داستان اونقدر حرف برای گفتن داره اونقدر میشه ازش تفسیرهای متفاوت و متنوعی کرد که در یک کامنت نمیگنجه. من فقط برداشت کوچکی از خودم رو بیان میکنم:
داستان با تلاش مرد برای کمک گرفتن از بقیه شروع میشه. مرد تصمیم میگیره از افرادی که در سالهای اخیر بیشتر از هر کس دیگهای با آنها مراوده داشته کمک بگیره و ازشون بخواد تا شهادت بدن که مرد واقعا شناسنامه شو گم کرده. ولی هیچکدوم ازین افراد نه تنها حاضر به همکاری نمیشن بلکه عدهای حتی اینکه مرد رو میشناسند رو هم کتمان میکنند. و این اتفاق پرده از خودخواهی انسانها برمیداره. چیزی که همیشه و در هر جامعهای رایجه.
نهایتا مرد فکر میکنه شاید با رشوه بتونه فردی رو بخره تا بهش کمک کنه. و این فرد، با وجود اینکه کاملا برای مرد غریبه بوده، قبول میکنه کمک کنه. و درمیانهی راه وقتی متوجه میشه که مرد حتی اسم خودش رو هم به یاد نمیاره نه تنها تعجب نمیکنه بلکه [وانمود میکنه که] درک هم میکنه. و به مرد پیشنهاد میده تا خودش شناسنامهای جعلی برای خودش انتخاب کنه.
شاید بشه عجیبترین بخش داستان رو آخر داستان دونست. انتخاب عجیب مرد که از بین دهها شناسنامهای که هویتش رو به عنوان شخص ثروتمند یا مهمی جعل میکرد، هویت یک مرده رو انتخاب میکنه. بعد ازین انتخاب بعد از سالها احساس میکنه که حالا میخواد بخنده. و با این تصمیم اندامهاش شروع به ریختن میکنند و قراره وقتی که مرد به خونه رسید تا بلخره در آینه نگاهی به خودش بندازه با تصویر مردی مرده رو به رو بشه که همهی اندامهاش ریختن و دیگه جسمی نداره تا در آینه دیده شه!
داستان با تلاش مرد برای کمک گرفتن از بقیه شروع میشه. مرد تصمیم میگیره از افرادی که در سالهای اخیر بیشتر از هر کس دیگهای با آنها مراوده داشته کمک بگیره و ازشون بخواد تا شهادت بدن که مرد واقعا شناسنامه شو گم کرده. ولی هیچکدوم ازین افراد نه تنها حاضر به همکاری نمیشن بلکه عدهای حتی اینکه مرد رو میشناسند رو هم کتمان میکنند. و این اتفاق پرده از خودخواهی انسانها برمیداره. چیزی که همیشه و در هر جامعهای رایجه.
نهایتا مرد فکر میکنه شاید با رشوه بتونه فردی رو بخره تا بهش کمک کنه. و این فرد، با وجود اینکه کاملا برای مرد غریبه بوده، قبول میکنه کمک کنه. و درمیانهی راه وقتی متوجه میشه که مرد حتی اسم خودش رو هم به یاد نمیاره نه تنها تعجب نمیکنه بلکه [وانمود میکنه که] درک هم میکنه. و به مرد پیشنهاد میده تا خودش شناسنامهای جعلی برای خودش انتخاب کنه.
شاید بشه عجیبترین بخش داستان رو آخر داستان دونست. انتخاب عجیب مرد که از بین دهها شناسنامهای که هویتش رو به عنوان شخص ثروتمند یا مهمی جعل میکرد، هویت یک مرده رو انتخاب میکنه. بعد ازین انتخاب بعد از سالها احساس میکنه که حالا میخواد بخنده. و با این تصمیم اندامهاش شروع به ریختن میکنند و قراره وقتی که مرد به خونه رسید تا بلخره در آینه نگاهی به خودش بندازه با تصویر مردی مرده رو به رو بشه که همهی اندامهاش ریختن و دیگه جسمی نداره تا در آینه دیده شه!
🍁 قبل از هر چیز بگم که واقعا کتابهای نشر ماه آوا بسیار عالی هستن، و به کتاب با صدا سازی افراد جون مضاعف میده و به بچههای این نشریه دست مریزاد میگم، و این کتاب کوتاه رو بسیار زیبا و پر معنا دیدم…
این کتاب تصویر کنندهی یه مردی هست که سیزده سال، شناسنامه خود و بهتر بگم هویت خودش رو گم کرده، و اون به دنبال هویت خودش هست، و میخواد اون رو دوباره پیدا کنه… حالا چه در ثبت احوال، چه در آینه!!!
هویت او به اندازهای غریبه که حتی سوپرمارکت، خشکشویی، و نونوایی هم از اون و اسم فامیلش چیزی نمیدونه، پس به همین دلیل نمیتونه اشتشهاد محلی رو هم برای اداره ثبت احوال آماده کنه!
این مرد نه تنها اسمش رو به یاد نمییاره! بلکه سالهست که خودش رو هم توی آینه ندیده. و به همین دلیل چهره ش و دندونهاش رو هم چک نکرده و آنها رو فراموش کرده.
اون در نهایت تصمیم میگیره، صاحب شناسنامهی یک آدم مرده بشه! دریغ از اینکه بدونه…؛ شناسنامه هویت هر آدمی هست که دال بر زنده بودن و حیات اون آدم در اجتماع هستش، و با مردن شناسنامه باطل میشه، و این نشون دهندهی عدم حیات آدم هست. ممنون دوست عزیزم کتابراه… ☘️
این کتاب تصویر کنندهی یه مردی هست که سیزده سال، شناسنامه خود و بهتر بگم هویت خودش رو گم کرده، و اون به دنبال هویت خودش هست، و میخواد اون رو دوباره پیدا کنه… حالا چه در ثبت احوال، چه در آینه!!!
هویت او به اندازهای غریبه که حتی سوپرمارکت، خشکشویی، و نونوایی هم از اون و اسم فامیلش چیزی نمیدونه، پس به همین دلیل نمیتونه اشتشهاد محلی رو هم برای اداره ثبت احوال آماده کنه!
این مرد نه تنها اسمش رو به یاد نمییاره! بلکه سالهست که خودش رو هم توی آینه ندیده. و به همین دلیل چهره ش و دندونهاش رو هم چک نکرده و آنها رو فراموش کرده.
اون در نهایت تصمیم میگیره، صاحب شناسنامهی یک آدم مرده بشه! دریغ از اینکه بدونه…؛ شناسنامه هویت هر آدمی هست که دال بر زنده بودن و حیات اون آدم در اجتماع هستش، و با مردن شناسنامه باطل میشه، و این نشون دهندهی عدم حیات آدم هست. ممنون دوست عزیزم کتابراه… ☘️
با سلام به کتابراه عزیز و خوانشگر محترم با صدای گیراشون که تا آخر کتاب رو به خاطر صدایشون دنبال کردم زندگی خیلی کوتاهه و آدم ها از این زندگی کوتاهشون باید حداکثر استفاده رو ببرند و تا میتونند از زندگیشون به نحو احسن لذت ببرند هستند آدم هایی که در طول زندگیشون فقط به فکر دیگران هستند و به خودشون اصلا فکر نمیکنند
مثل آقای در این داستان که مشخص شد در طول زندگیش فقط احیانا به فکر خوراک و پوشاک و آسایش فرزندانش بوده و اصلا خودش رو فراموش کرده تا جایی که به سنین پیری رسیده و حتی اسم و هویت خودش رو فراموش کرده واین قدر خودش برایش بی اهمیته که ترجیح میدهد شناسنامه یک آدم مرده رو از آن خودش کنه حتی قیافه و صورت و جسم خودش رو هم فراموش کرده که با یک خنده تک تک اعضای بدنش متلاشی میشوند البته این استعاره از خود فراموشی است در نهایت متوجه میشه که عمرش به سر رسیده و میره که برای آخرین بار خودش رو توی آینه ببینه و این جوری شاید کمی خودش رو به یاد بیاره
فقط من داستان هایی که ناراحت کننده هستند رو خیلی دوست ندارم و البته این داستان واقع گرایانه هست
مثل آقای در این داستان که مشخص شد در طول زندگیش فقط احیانا به فکر خوراک و پوشاک و آسایش فرزندانش بوده و اصلا خودش رو فراموش کرده تا جایی که به سنین پیری رسیده و حتی اسم و هویت خودش رو فراموش کرده واین قدر خودش برایش بی اهمیته که ترجیح میدهد شناسنامه یک آدم مرده رو از آن خودش کنه حتی قیافه و صورت و جسم خودش رو هم فراموش کرده که با یک خنده تک تک اعضای بدنش متلاشی میشوند البته این استعاره از خود فراموشی است در نهایت متوجه میشه که عمرش به سر رسیده و میره که برای آخرین بار خودش رو توی آینه ببینه و این جوری شاید کمی خودش رو به یاد بیاره
فقط من داستان هایی که ناراحت کننده هستند رو خیلی دوست ندارم و البته این داستان واقع گرایانه هست
آقای دولت آبادی از نویسندگان پویای ایران با قلمی آتشین و احساساتی زنده بگونهای که نوشته هایش حرارت خاصی دارد و البته باید ریشه این سبک او را در زندگیاش جویا باشیم در ابتدای داستان ما با چیز کاملا عادی روبرو هستیم یک شخصیت یک زندگی و یک خط داستانی به اصطلاح ثابت شخصیتی که دغاد. غ زندگی خود را دارد و سرش گرم کار خودش است تا اینکه بحث از شناسنامه میشود و شخصیت داستان ما گویی شناسنامهاش را گم کرده این چه معنا میتواند داشده باشد؟! شاید هویت باشد شاید نقصان حافظه و چندین چیز دیگر شخصیتی که برای ادامه زندگی حس میکند به شناسنامهاش نیاز داردبه گونهای پای صندوق رای برود تا مهری بر آن بخورد! اینهم مفهوم و پیام خاص خود رادارد میرودخشکشویی ولی باز هم اسم خود را نمیداند و حس میکند با رفتن به پیش پیرمردی که سیگار ارزان میکشد و با دادن باج به او میتواند مشکلش را حل بکند! اما پیرمرد میگوید در ابدارخانه اسم و نشانت را گفتهای اما آن مرد انکار میکند! عجیب و رمز آلود است و بعد به او میگویدمن هویتم را فراموش کردهام اسم و نشانم را و آن پیرمرد نیز درک میکند و البته فضای آن دوران هم برای آسان نموندن این کارها و نبود سیستم هم موثر است و اما داستان جای رد و اثر خود را میگذارد که میروند دکان برای خرید شناسنامه! و در انجا انواع و اقسام شناسنامهها هست و با گرفتن هریک هویت جدیدی بدست میآوردچنانچه وقتی از دکان خارج میشودشکل و ظاهرش تغییر میکند؟! چه پیامهای! برای تفکر
با سلام و احترام
من بلافاصله آهنگ ستار برام تداعی شد. منم و یک شناسناسنامه یک شناسنامه کهنه با چند تا ورق پاره با یه اسم بی ستاره که حکایت از سقوط از اوج داره ولیکن قهرمان داستان ما اونم نداره بقولی هیچ اگر سایه پذیرد ما همان هیچیم ایشون اون هیچ هم نیست. تنها رای ایشون اونم به نفع دیگری مهم بود. نکته دیگه اینکه انقدر از خودش و جامعه دور شده که گذر زمان رو هم درک نکرده سیزده یا سی وسه سال خیلی فرق دارن با هم. نکته دیگه که به ذهنم رسید این که مدت نهایت دو قرن باشه که شناسنامه بوجود اومده قبل از اون روزگار چطور میگذشته؟ اینم هم شد موضوع مطالعه بعدیبه هر حال با شناسنامه و بی شناسنامه ما برای انجام وظیفه یا رسالتی به دنیا اومدیم نباید اجازه بدیم فرصتها از دست برن. البته از نظر روانشناسی هم بعنوان یک شخص جامعه گریز یا انزوا طلب دسته بندی میشه که قطعا این نتایج رو داره. با تشکر از کتابراه
من بلافاصله آهنگ ستار برام تداعی شد. منم و یک شناسناسنامه یک شناسنامه کهنه با چند تا ورق پاره با یه اسم بی ستاره که حکایت از سقوط از اوج داره ولیکن قهرمان داستان ما اونم نداره بقولی هیچ اگر سایه پذیرد ما همان هیچیم ایشون اون هیچ هم نیست. تنها رای ایشون اونم به نفع دیگری مهم بود. نکته دیگه اینکه انقدر از خودش و جامعه دور شده که گذر زمان رو هم درک نکرده سیزده یا سی وسه سال خیلی فرق دارن با هم. نکته دیگه که به ذهنم رسید این که مدت نهایت دو قرن باشه که شناسنامه بوجود اومده قبل از اون روزگار چطور میگذشته؟ اینم هم شد موضوع مطالعه بعدیبه هر حال با شناسنامه و بی شناسنامه ما برای انجام وظیفه یا رسالتی به دنیا اومدیم نباید اجازه بدیم فرصتها از دست برن. البته از نظر روانشناسی هم بعنوان یک شخص جامعه گریز یا انزوا طلب دسته بندی میشه که قطعا این نتایج رو داره. با تشکر از کتابراه
من با شنیدن صدای گوینده کتاب صوتی آینه از محمود دولت آبادی، به گونه ای از نگاه نویسنده کتاب به قوانین رشد مغزی و خودآگاهی رسیدم. نمی دانم چرا حقیقت بیشتر از این رو به خوبی از این کتاب به دست آوردم خواسته بوده است یا ناخواسته، و آیا این هدف و مقصد دولت آبادی نیز ورای نوشتن اصلی کتابش نیز بوده است یا نه؟ کتاب چنان از سوژه عادی صحبت می کند که زیاد به هدف در نوشتن شاید فکر نکنید. ولی نویسنده ای که با روان نویسی، مفاهیم را منتقل می کند، این مهم بعید است. محمود دولت آبادی زیاد با مسائل انگیزشی و هیجانی نویسنده را دچار اختلال ایجاد واکنش، درگیر نمی کند اما ادبیات نگارشی وی، عامه پسند نیست. خوب چی شد دیگه، چی می خواست نویسنده بگه، را شاید در این کتاب بعد از سطحی خواندن به دست بیاورید؛ اما قلم قوی دولت آبادی از این روش مبرا است. کمی داستان ورای واقعی و مفهومی است.
کتاب آموزندهای هست و این مطلب را یاداوی میکند که تا زیر نشده باید از زندگی لذت ببریم و به سمت اهداف خودمون بریم و اگر بی هدف باشیم ممکنه مثل شخصیت این داستان روحمون بمیره و وقتی که زمان از دست رفت تازه به خودمون بیایم، ماجرای اوایل این کتاب این هست: مردی که سراغ نانوا و بقال.. در نهایت کارمند بایگانی رفت فقط برای داشتن یک برگ هویت یا بهتر بگم بدست آوردن تنها یک هویت.
زمانی که متوجه شدم شخصیت داستان بیماری مثل آلزایمر نداره و تنها بدنبال داشتن یک هویته حتی هویت جعلی، واقعاً برام دردناک بود.
و در نهایت بعد از سیزده سال که هیچ احدی نامی ازش نبرده بود هویت یک مُرده رو گرفت و درست مثل همون مرد مُرده از درون متلاشی شد..
ناخودآگاه یاد جملات معروفی مثل (خودت باش) و (فقط یکبار زندهای پس زندگی کن افتادم).
ممنون بابت این کتاب جذاب
زمانی که متوجه شدم شخصیت داستان بیماری مثل آلزایمر نداره و تنها بدنبال داشتن یک هویته حتی هویت جعلی، واقعاً برام دردناک بود.
و در نهایت بعد از سیزده سال که هیچ احدی نامی ازش نبرده بود هویت یک مُرده رو گرفت و درست مثل همون مرد مُرده از درون متلاشی شد..
ناخودآگاه یاد جملات معروفی مثل (خودت باش) و (فقط یکبار زندهای پس زندگی کن افتادم).
ممنون بابت این کتاب جذاب
این داستان رو شنیدم و اول فکر کردم شاید شخصیت اصلی آلزایمر گرفته بعد دیدم نه، فقط یک سری از مسائل رو فراموش کرده. مثلا دکانی که ازش خرید می کنه، لباس شویی که لباس هاش رو می شوره، نانوایی و... این هارو فراموش نکرده. وقتی یک سری از نظرات رو خوندم دیدم که باهاشون موافقم. انگار شخصیت اصلی در طی ۱۳ سال از کسی که واقعا بوده دور شده. از فردی که می خندیده، به خودش توی آیینه نگا می کرده و اسمش صدا زده می شده. و حالا که نمی تونست به یاد بیاره به عنوان یک انسان چه هویتی داره به دنبال شناسنامه ای جدید از بایگانی کمک میگیره. اون جا هم وقتی با هویت های خیلی متفاوت مواجه میشه اونی رو انتخاب میکنه که شباهت زیادی به خودش داره. از این داستان لذت بردم و ممنونم بابت رایگان بودنش.
وای چقدر جالب بود برام... واقعا خیلی داستانش واسم جالب توجه بود... من کلا قلم محمود دولت ابادی رو دوست دارم و این اثرش هم مثل باقی اثرهایی که ازش خونده بودم فوقالعاده بود... فردی که اسم خودشو یادش نمیومد چون خیلی وقت بود صداش نکرده بودن:).... هویت خودشو گم کرده بود این فرد و حتی اونقدر زندگی نمیکرد و فقط وقتی مجبور شد رفت دنبال اینکه کیه و شناسنامش کجاست... حتی براش اونقدر اهمیت نداشت که متوجه شه واقعا کیه... فقط میخواست یکی باشه که برای غرق شدن تو روزمرگیهاش مشکلی پیش نیاد... اینکه اسمش آینه باشه واقعا جالب تر میکنه قضیه رو... این شخص خودشو در یک اتفاق ناگوار زندگیش غرق کرد و بعد از اون دیگه زندگی نکرد... طوری که خودش رو هم از دست داد....!
با درود فراوان خدمت کتاب خوانان محترم. کتاب صوتی کوتاه از آقای دولت آبادی عزیز که پر از معنا و مفهوم بود. عمیقا تحت تاثیر قرار گرفتم و خودمو تجسم کردم در قالب شخصیت داستان، اینکه هویت خودتو فراموش کرده باشی و حتی یه سر به خودت و درونت نزنی. داستان خیلی از ماهاست که یا خودمونو پشت نقابی مخفی میکنیم و یا کلا اصلا خودمونو فراموش کرده ایم و زمانی به خودمان میآییم که همه چیز و همه عزیزانی که باید باشند کنارمون را از دست داده ایم. شخصیت پردلزی داستان بسیار عالی بود و خوانش آقای عمرانی جذابیت خاصی به این اثر بخشیده و فوق العادهاش کرده به نظرم. کاش به خودمون یک سری بزنیم قبل از اینکه خیلی دیر بشه.. سپاس از کتابراه برای این اثر عالی
داستان در مورد مردیه که ۱۳ ساله خودشو تو اینه ندیده نخندیده با کسی در ارتباط نبوده و انقدر اسم خودش رو به زبون نیاورده و از زبون کسی نشنیده که فراموش کرده کیه و اسمش چیه حالا بعد ۱۳ سال به دنبال شناسنامش هست چون پیداش نمیکنه میخواد یه شناسنامه جعلی داشته باشه. شخصیت داستان سال هاست که از درون مرده و هویت خودشو از دست داده چون معنای واقعی زندگی رو فراموش کرده اما زمانی که شناسنامه یه فرد مرده رو انتخاب میکنه و حس میکنه جسمش در حال فروپاشیه دلش میخواد که برای بار اخر خودش رو در اینه ببینه و این یعنی همه ما وقتی زمان رو از دست دادیم تازه یاد کارهایی میوفتیم که باید انجام میدادیمشون ولی غفلت کردیم.
داستان آینه داستانی جذاب و زیبا نوشتهی محمود دولت آبادی است. من از آقای دولت آبادی رمانها و داستانهای زیادی قبلا خواندهام و از آنها لذت بردهام ولی این داستان را تا به حال نه خوانده و نه شنیده بودم ولی به اندازهی دیگر کتابهای آقای دولت آبادی از شنیدن آن لذت بردم و به دوستداران کتابهای آقای دولت آبادی گوش کردن به آن را پیشنهاد میکنم.
داستان دربارهی مردی است که سالهای زیادی است در آینه به خودش نگاه نکرده و اسمش را فراموش کرده و شناسنامهاش را هم گم کرده است و در واقع دیگر زندگی نمیکند و از زندگیش لذت نمیبرد و در مسیر مرگ و نابودی قرار گرفته است.
با تشکر از کتابراه و ماه آوا برای تهیهی این داستان باارزش بصورت رایگان برای ما.
داستان دربارهی مردی است که سالهای زیادی است در آینه به خودش نگاه نکرده و اسمش را فراموش کرده و شناسنامهاش را هم گم کرده است و در واقع دیگر زندگی نمیکند و از زندگیش لذت نمیبرد و در مسیر مرگ و نابودی قرار گرفته است.
با تشکر از کتابراه و ماه آوا برای تهیهی این داستان باارزش بصورت رایگان برای ما.
زمانی که شروع به گوش کردن کتاب کردم در انتظار یه کتاب صوتی کوتاه سرگرم کننده بودم اما با پیشروی داستان ناخودآگاه یک حس تلخ و زجرآور رو درون خودم احساس کردم.
مردی که سراغ نانوا و بقال.. در نهایت کارمند بایگانی رفت فقط برای داشتن یک برگ هویت یا بهتر بگم بدست آوردن تنها یک هویت.
زمانی که متوجه شدم شخصیت داستان بیماری مثل آلزایمر نداره و تنها بدنبال داشتن یک هویته حتی هویت جعلی، واقعاً برام دردناک بود.
و در نهایت بعد از سیزده سال که هیچ احدی نامی ازش نبرده بود هویت یک مُرده رو گرفت و درست مثل همون مرد مُرده از درون متلاشی شد..
ناخودآگاه یاد جملات معروفی مثل (خودت باش) و (فقط یکبار زندهای پس زندگی کن افتادم).
مردی که سراغ نانوا و بقال.. در نهایت کارمند بایگانی رفت فقط برای داشتن یک برگ هویت یا بهتر بگم بدست آوردن تنها یک هویت.
زمانی که متوجه شدم شخصیت داستان بیماری مثل آلزایمر نداره و تنها بدنبال داشتن یک هویته حتی هویت جعلی، واقعاً برام دردناک بود.
و در نهایت بعد از سیزده سال که هیچ احدی نامی ازش نبرده بود هویت یک مُرده رو گرفت و درست مثل همون مرد مُرده از درون متلاشی شد..
ناخودآگاه یاد جملات معروفی مثل (خودت باش) و (فقط یکبار زندهای پس زندگی کن افتادم).
فردی علاوه بر اینکه خودش را به فراموشی سپرده که به خوبی این قسمت را نویسنده نشان داده (۱۳ سال است که در آیینه نگاه نکرده یا در استشهاد جای اسم را خالی میذاره یا ۱۳ ساله نخندیده) و بعد میاد دست به دامان آدمهایی که هر هفته یا هر ماه یا هرسال باهاشون سروکار داره میشه که شاید اونا اونو بشناسند و اسم اونو بدونن که اونها هم اونو از یاد بردن. پس در نهایت ترجیح میده شناسنامه یه فرد مرده را انتخاب کنه
مهمترین نکته داستان تلنگری تلخ بر اهمیت و ارزش زندگی و زندگی کردن بود نکته مهم دیگر این بود که برای داشتن هویت هم باید خودمان به خودمان عشق بورزیم هم اینکه آدمهای اطرافمان بهمون عشق بورزن
مهمترین نکته داستان تلنگری تلخ بر اهمیت و ارزش زندگی و زندگی کردن بود نکته مهم دیگر این بود که برای داشتن هویت هم باید خودمان به خودمان عشق بورزیم هم اینکه آدمهای اطرافمان بهمون عشق بورزن
این داستان مثل یک خواب بود درهم و برهم ولی لذت بخش. هر سطر و جمله، سطر قبلی را نقض میکند ولی با این حال خواننده را تا پایان به دنبال خودش میکشاند. مانند نقاشی که بی هدف رنگها را روی بوم میپاشد ولی طراحی، جالب و اعجاب انگیز از کار در میآید و البته هر کس هم تعبیر و تفسیر خودش را دارد. تا اینکه بالاخره خود نویسنده آخر سر نتیجه اخلاقی داستان را بیان میکند. اینکه قهرمان داستان رشوه دادن را راه حل نهایی میداند خیلی جالب هست. اما آنچه هیچ حرف و حدیثی باقی نمیگذارد، صدای گرم و شیوای گوینده داستان هست. ممنون از ماه آوا و ممنون از کتابراه
کتاب کوتاه و موجز
استاد دولت آبادی برای اینکه یک درس بسیار بزرگ را
به ما بدهد یک کتاب کوتاه را نوشته.
هویت فقطی اسم نیست، هویت زندگ ایست که ما میکنیم.... و یا زندگی که هرگز نمیکنیم....
پیام داستان به نظر بنده زندگی در گذر است خواه بفهمیم، خواه نفهمیم...
روز موعود میرسد چه زندگی کرده باشیم و چه نکرده باشیم
منظور از آینه که نام کتاب است خودکاوی و خودبینی است که همواره در طول زندگی باید داشته باشیم.
قهرمان داستان ۱۳ سال است که خودنگری نکرده (در آینه خود را ندیده).... آیا واقعا زندگی کرده و یا صرفا زیسته؟!!!! این سوالی است که کتاب به آن پاسخ میدهد...
استاد دولت آبادی برای اینکه یک درس بسیار بزرگ را
به ما بدهد یک کتاب کوتاه را نوشته.
هویت فقطی اسم نیست، هویت زندگ ایست که ما میکنیم.... و یا زندگی که هرگز نمیکنیم....
پیام داستان به نظر بنده زندگی در گذر است خواه بفهمیم، خواه نفهمیم...
روز موعود میرسد چه زندگی کرده باشیم و چه نکرده باشیم
منظور از آینه که نام کتاب است خودکاوی و خودبینی است که همواره در طول زندگی باید داشته باشیم.
قهرمان داستان ۱۳ سال است که خودنگری نکرده (در آینه خود را ندیده).... آیا واقعا زندگی کرده و یا صرفا زیسته؟!!!! این سوالی است که کتاب به آن پاسخ میدهد...
شاید بشه هنر محمود دولت آبادی رو تو همین داستان کوتاه بصورت مشهود مشاهده کرد، اینکه اهمیت شناسنامه تنها برای منافع دولت هاست که در اینجا بصورت کنایه گون بهش اشاره شد، و یا اینکه در نبود شناسنامه آدمی زندگی عادی خودش رو داره اما به محض دریافت اون، دیدیم که مرد داستان تبدیل به همون چیزی شد که شناسنامه بهش میگفت
سلام ودرود
ممنون بابت نشر این کتاب پرمعنی.
دقیقا در این کتاب توجه ویژهای به از بین رفتن هویت افراد میشه. مردی که سالهای سال هست که خودش و هویتش رو گم کرده و حتی اسم و فامیلشو فراموش کرده. این مرد دچار فراموشی نشده، بلکه دچار دلمردگی و بی هویتی شده و شور و شوق زندگی رو از دست داده.
بهمین خاطر شناسنامه جعلی یک آدم مرده رو انتخاب میکنه. چون شاید زندگیش با مرده بودن هیچ فرقی نداره.
زندگی خیلی از آدما این شکلیه، که خلاصه شده در کار و خوردن و خوابیدن. نه نشاطی، نه عشقی، نه مسافرت و رقص و شادی و...
فقط انجام روتین یکسری از کارها.
ممنون از شما
ممنون بابت نشر این کتاب پرمعنی.
دقیقا در این کتاب توجه ویژهای به از بین رفتن هویت افراد میشه. مردی که سالهای سال هست که خودش و هویتش رو گم کرده و حتی اسم و فامیلشو فراموش کرده. این مرد دچار فراموشی نشده، بلکه دچار دلمردگی و بی هویتی شده و شور و شوق زندگی رو از دست داده.
بهمین خاطر شناسنامه جعلی یک آدم مرده رو انتخاب میکنه. چون شاید زندگیش با مرده بودن هیچ فرقی نداره.
زندگی خیلی از آدما این شکلیه، که خلاصه شده در کار و خوردن و خوابیدن. نه نشاطی، نه عشقی، نه مسافرت و رقص و شادی و...
فقط انجام روتین یکسری از کارها.
ممنون از شما
اول از همه صدای آقای تمدن عالی بود به داستان روح داده بود دوم اینکه داستان، داستانِ یک شناسنامهی گمشده نبود من فکر میکنم منظور نویسنده این بود که آدم اگه تنها باشه به مرور کمرنگ میشه و حتی تنهایی میتونی هویت فرد رو زیر سوال ببره چون این خانواده و اطرافیانمون هستند که شخصیت مارو شکل میدن به آدم روحیه میدن یا احساسهای مختلفی رو در مازنده میکنند داستان خوبی بود ولی خب نمیشه گفت عالی بود آدمو شگفت زده نمیکرد مثلاهمین که مردِتنها اومد استشهاد بنویسه من حدس زدم که چی میشه و حتی اون قسمت فراموشی مرد رو هم متوجه شدم!!!
داستان مردی که خود و هویتش را با از دست دادن شناسنامهاش فراموش کرده، شاید اشاره به انسانهای فعلی جامعه باشد که گرفتاریهای دنیا چنان اسیرشان کرده که منزوی و بیگانه شدهاند طوری که دیگر اثری از زندگی در آنها دیده نمیشود، به چشم آشناهایش که روزگاری زندگی در کنارشان معنی گرفته بود، کاملا غریبه است و زمانی که متوجه میشود از اصل فاصله گرفته به دنبال راه رهایی است غافل از اینکه حتی با پرداخت هزینه بسیار، طعم خوشایند زندگی که با دوست نداشتن خود و دیگران، از دست داده، دوباره نخواهد چشید...
داستان آینه دولت آبادی انزوا و تنهایی افرادی را نشان میده که در ظاهر زندهاند ولی سالهاست که روحشان مرده و هویت خودشون رو از دست دادند. به نظر من این داستان میتونه نشون دهنده این موضوع باشه که همه آدمها میتونن به این حالت دچار بشن اگر نحوه زندگی و تفکر خود را تغییر ندن. در این داستان مردی که شناسنامه نداره میتونست با انتخاب شناسنامه یه آدم موفق مسیر زندگیشو عوض کن ولی او باز هم اینکار رو نکرد و نشان داد قصدی برای عوض کردن مسیر زندگی خود و خارج شدن از اون انزوا و بی هویتی نداره.
پیام این داستان یک هشدار است. اینکه آدمها دارند به جایی میرسند که دیگر هویت و نامشان را یدک نمیکشند. انسانها اکنون به انزوا و تنهایی روی آوردهاند. انزوایی که حتی لبخند را از لبان آنها ربوده است. شناسنامه هویت هر انسان است و در این کتاب هویت انسانها چه آسان جا به جا میشود و میخواهد بگوید که هیچ آدمی سر جای خودش نیست و تمام هویتها مصنوعی و ساختگی است. هویت هاییکه در قبال مقداری پول به دست میآید. هویتهایی که در یک بقالی در بین آدمها معامله میشود.
من کتابهای متعددی رو خوندم یا در سالهای اخیر شنیدم، قبل از مطالعه اولبه نویسنده کتاب توجه میکنم، مثلن درین مورد، آقای محمود دولت آبادی، کسیکه مردم رو به اصلاحات و افکار مرتجعین سوق میداد و تشویق میکرد و برای جمع کردن رای برای اصلاحاتیها، از هیچ کوششی فروگذار نبود چراکه قطعن منافعشان ازون جهت ساپورت میشده.... . . بنابراین نوشتههای ایشون حتا اگر در جاهایی در ظاهر زیبا هم باشن، یا کذبه یا تظاهر یا کم ارزش.... . . . . این نظر شخص منه و اینکه برداشت آزاده.... . . .
با سلام و درود
سپاس فراوان از کلیه مجموعهای که برای ارائه این کار زحمت کشیدند
کتابهای محمود دولت آبادی را بسیار دوست دارم
در کتابهایش بسیار عالی شخصیت داستانها را ترسیم میکند در این داستان هم اشارهاش به کسی که فقط زندگی را سپری میکند بدون اینکه به فکر استفاده بهینه از آن باشد از آن لذت نمیبرد با دیگران ارتباط برقرار نمیکند و برای تعالی روح و جسمش زحمت نمیکشد عالی است.
در واقع تلنگری است به ما که مراقب باشیم دچار روز مرگی نشویم.
سپاس فراوان از کلیه مجموعهای که برای ارائه این کار زحمت کشیدند
کتابهای محمود دولت آبادی را بسیار دوست دارم
در کتابهایش بسیار عالی شخصیت داستانها را ترسیم میکند در این داستان هم اشارهاش به کسی که فقط زندگی را سپری میکند بدون اینکه به فکر استفاده بهینه از آن باشد از آن لذت نمیبرد با دیگران ارتباط برقرار نمیکند و برای تعالی روح و جسمش زحمت نمیکشد عالی است.
در واقع تلنگری است به ما که مراقب باشیم دچار روز مرگی نشویم.
داستان عجیبی بود
انسانی که روابط خود را تا این حد از دست داده که مدت هاست خود را به کسی معرفی نکرده و کسی صدایش نکرده است، در حقیقت مردهای بیش نیست
وقتی نتونی به انسانها لبخند بزنی و عشق بورزی هیچ وقت تو را به خاطر نخواهند آورد
کسی که حتی نان را هفتگی میخرد که چندان برخوردی با انسانها نداشته باشد.
بیشتر شبیه یک کابوس شبانه است که فرد میخواهد هر چه زودتر بیدار شود و به نظر میرسد در آخر داستان بعد از مرگ روانی مرگ جسمی نیز به سراغش آمده است
انسانی که روابط خود را تا این حد از دست داده که مدت هاست خود را به کسی معرفی نکرده و کسی صدایش نکرده است، در حقیقت مردهای بیش نیست
وقتی نتونی به انسانها لبخند بزنی و عشق بورزی هیچ وقت تو را به خاطر نخواهند آورد
کسی که حتی نان را هفتگی میخرد که چندان برخوردی با انسانها نداشته باشد.
بیشتر شبیه یک کابوس شبانه است که فرد میخواهد هر چه زودتر بیدار شود و به نظر میرسد در آخر داستان بعد از مرگ روانی مرگ جسمی نیز به سراغش آمده است
جالب بود بنظر من آقای دولت آبادی دالانهای پیچ در پیچ زیادی در ذهنش داشته که خیلی قشنگن و زاویه دید آدمو گسترش میدناین کتاب کوتاه باعث میشه کمی بیشتر به خودتون و آنچه هستید فکر کنید؛ البته نه صرفا آنچه در شناسنامه هستید، بلکه آنچه در آینه میبینید و آن فردی که ذر آینه ملاقات میکنید را بیشتر درک کنید و درمورد وجودیتش بیشتر کنجکاو شوید…بنظرم این کتاب تلنگر است… برای مایی که در زندگی روزمره دچار فراموشی شدیم و خودمون رو گم کردیم🫠
درود با توجه به کوتاه بودن داستان اما شدیدا پر محتوا بود جوری که نمیشه به طور کامل برداشتت رو بنویسی واقعیت زندگی خیلی از آدمای امروزی بود که خیلی وقته خودشون رو فراموش کردن و از زندگی لذتی نمیبرن و حتی این موضوع باعث میشه دیگران هم فراموششون کنن
زندگی کردن به این طریق فرقی با مردن نداره در بطن داستان یادآوری میکرد که قبل از دیر شدن از زندگی لذت ببر از جناب دولت آبادی و گوینده گرامی و کتابراه بابت این اثر تشکر میکنم
زندگی کردن به این طریق فرقی با مردن نداره در بطن داستان یادآوری میکرد که قبل از دیر شدن از زندگی لذت ببر از جناب دولت آبادی و گوینده گرامی و کتابراه بابت این اثر تشکر میکنم
نویسنده داستان کوتاه آینه، نداشتن اوراق هویت و دردسرها برای تهیه و نتیجه کار را برای مردی تنها دستمایه قرار داده بودتا به مخاطب نکاتی را یادآور شود. نداشتن اوراق هویتی مثل زندگی نکردن و لذت نبردن از روزها و نعماتیست که خداوند در کمال سخاوت و بی منت به ما عنایت کرده است. چه خوب است که با تعمق و تفکر بیشتری به زندگی نگاه کنیم تا زمان رفتن وقتی به پشت سر نگاه میکنیم بجای حسرت روزهای از دست رفته، رضایت کاملی از عمری که گذشت داشته باشیم.
این تیم ماه آوا چقدر حرفه ایه آدم لذت میبره بشخصه خودم نهایت سعی، انرژی و توانام رو در کار و زندگیم و هر چیزی که برام مهم هست میذارم ولی هیچ وقت یاد نگرفتم از موفقیتها و حتی شکستهای سر راهم لذت ببرم. گاهی به خودم میگم، مگر زندگی، لذت و شعف وجود و حضور در هستی نبود؟ اینقدر در سطح زندگی و برای بقا گرفتار شدیم که دیگر مجالی برای نگاه کردن به آن آینه برای اصلاح صورت ظاهر هم نمانده، خدا سیرت باطن را بیامرزد.
نه قلم آقای دولت آبادی و نه صدای زیبای جناب تمدن به تایید نظر من نیاز دارد بسیار لذت بردم فقط این را تایید کنم که همه ما نیازمند این هستیم که تنهایی هایمان را با کسب تقسیم کنیم ومرتب مورد تایید قرار بگیریم حالا اگر شخص مناسبی را در کنار خود نداریم باید مرتب هرروز چندین بار جلوی ایینه خود را ببنیم بغل کنیم وسپاسگزاری کنیم از وجود باارزشمان تا فراموش نکنیم که من هستم.
هر کسی خودش رو فراموش میکنه اگر به خودش در آینه نگاه نکنیم
داستان خیلی گیرا بود اینجا به نظرم مقصود نویسنده شناخت درونی بود نه ظاهری و مرد به هر دری زد که خود رو بهتر بشناسد ولی آخر هیچ یک جواب نداد چون درونش بهش میگفت این چیزی که بهت نشون میدهند تو نیست سرانجام ندا درونی پیروز شد که بره یک نظر به خودش در اینه بیندازه خود رو بهتر بشناسه صدا راوی رو هم دوست داشتم
داستان خیلی گیرا بود اینجا به نظرم مقصود نویسنده شناخت درونی بود نه ظاهری و مرد به هر دری زد که خود رو بهتر بشناسد ولی آخر هیچ یک جواب نداد چون درونش بهش میگفت این چیزی که بهت نشون میدهند تو نیست سرانجام ندا درونی پیروز شد که بره یک نظر به خودش در اینه بیندازه خود رو بهتر بشناسه صدا راوی رو هم دوست داشتم
داستانی خوب وبی نقص با صدایی گیرا و اجرایی هنرمندانه. کارهای فرهنگی ماه همیشه بهترین هستند گویندگانی با صدایی عالی و اجرایی ماهرانه. داستان اجتماعی که ممکنه برای هر کس پیش بیاد. گم شدن شناسنامه. دقیقا عین داستان بایدیه کاسب با مدرک کسبش بیاد کلانتری و هویت شمارو تایید کنه که متاسفانه هیچ کاسبی قبول نمیکنه چون دنبال دردسرنیست. میشه به این داستان وموسسه ماه صد امتیاز داد
کتابیه که میشه چیزایی زیادی رو ازش دریافت کرد به شرطی ابعاد گوناگونش رو در نظر بگیری
مثلا اینکه زندگی رو دوست داشته باشی جلو اینه بری بخندی و دندونات ببینی قبل از اینکه دیر شه و بریزن
خودت رو بشناسی و هویت و شناسنامه خودت رو تعیین کنی قبل از اینکه دیر بشه و خودت و دیگران تورو از یاد ببرن
میتونه فلسفه مرگ و زندگی رو هم بیان کنه
اینکه شناسنامهی وجود ما دست مردگان باشه
مثلا اینکه زندگی رو دوست داشته باشی جلو اینه بری بخندی و دندونات ببینی قبل از اینکه دیر شه و بریزن
خودت رو بشناسی و هویت و شناسنامه خودت رو تعیین کنی قبل از اینکه دیر بشه و خودت و دیگران تورو از یاد ببرن
میتونه فلسفه مرگ و زندگی رو هم بیان کنه
اینکه شناسنامهی وجود ما دست مردگان باشه
کتاب بسیار زیبایی بود. بسیاری از انسانها سالهاست که مردهاند و تنها جسمشان زنده است اما مسئول مرگ روحی انسانها از دیدگاه من، به صورت صد درصد خود آنها نیستند بلکه انسانهای اطرافشان و آشنایانشان نیز دخیل اند، زیرا به دیدار ان شخص نمیروند حتی تلفن نمیزنند یا حد اقل سالی یک بار سراغ آن شخص را نمیگیرند و همین دلایل باعث مرگ روح آن شخص میشود.
داستان دربارهی زندگی فردی است که سالهاست نخندیده، از مردم دوری کرده، از چیزی لذت نبرده و اصطلاحا دلمرده است و حتی هویت خود را از یاد برده و نام خود را نیز به خاطر نمیآورد. پندی که نویسنده سعی دارد در این قصه بدهد، این است که باید از زندگی لذت ببریم وگرنه همهی ما در اوج جوانی پیر میشویم و مانند شخصیت این قصه خودمان را هم از یاد میبریم.
روایت زندگی آدمی افسرده و پریشان حال است. حال مرد آنقدر بد است که نامش رابخاطرنمی آورد. مدارک شناسایی خود را نمیداند چه کرده آیا گم کرده یافراموش کرده کجا گذاشته است. انسانی تنها خودبخود بسوی ویرانی روان میشود. اوتوقع دارد کاسبهای اطراف او را بشناسند در حالی که خودش حتی خود را بیاد نمیآورد و سرگشته است. ممنونم از عزیزان کتابراه
درود
نظرات دوستان عالی بود، سپاسگزارم.
از داستانی گفتند که حکایت انزوا و تنهایی بعضی آدمهاست. کسانی که کلا از هویت خود دست میکشند، چه بشکل شناسنامهای دولتی، یا بشکل فراموشی خودشان.
کسانی که بر خلاف مرگ طبیعی در بشر، ابتدا روحشان را میکشند، و بعد سراغ جسم میروند. تا فرصت زندگی داریم، به خوبی و شادی سپری کنیم. کسی از آنسوی رودخانه باز نگشته.
نظرات دوستان عالی بود، سپاسگزارم.
از داستانی گفتند که حکایت انزوا و تنهایی بعضی آدمهاست. کسانی که کلا از هویت خود دست میکشند، چه بشکل شناسنامهای دولتی، یا بشکل فراموشی خودشان.
کسانی که بر خلاف مرگ طبیعی در بشر، ابتدا روحشان را میکشند، و بعد سراغ جسم میروند. تا فرصت زندگی داریم، به خوبی و شادی سپری کنیم. کسی از آنسوی رودخانه باز نگشته.
نثر روان؛ و تصویرسازیها عالی مثل سایر کتابهای نویسنده. انتخاب موضوعی که کمتر به آن پرداخت شده" هویت" جالب توجه است.
واقعیتی است که در یک بی هویتی تاریخی به سر میبریم و زمانی هم که به ظاهر هویتی را برمی گزینیم و دلخوش ایم به آن، آنهم تاریخ انقضایی دارد، که هیچ چیز ابدی نیست. هویت، اصالت مفاهیمی هستند که در جامعه ما از بین رفته است.
واقعیتی است که در یک بی هویتی تاریخی به سر میبریم و زمانی هم که به ظاهر هویتی را برمی گزینیم و دلخوش ایم به آن، آنهم تاریخ انقضایی دارد، که هیچ چیز ابدی نیست. هویت، اصالت مفاهیمی هستند که در جامعه ما از بین رفته است.
کتاب خوبی بود. متشکرم فقط کاش راوی وقتی روایت میکرد صدای خودش رواجرامیکردحس میشدتو روایت داستان صداش روتغییرمیده وتامیرسه به کاراکترهاصدای خودشونو میگن. درحالیکه من فکرمیکنم اگه توروایت که تایم بیشتری هم میگیره، صدای خودشونوبدون هیچ تغییری اجراکنندبهتره
به هرحال متشکرم. حس کردم صدای ایشون بدون تغییر شنیدنی تر هست
به هرحال متشکرم. حس کردم صدای ایشون بدون تغییر شنیدنی تر هست
عالیه داره پیری و از دست رفتن فرصت ه رو نشون میده وقتی با جامعه سر و کار نداشته باشی و زود خانه نشین بشی جامعه نیز تو رو فراموش میکنه حتی خود شخص هم خودشو فراموش میکنه من این حس رو کاملاً درک میکنم چون 20ساله به خاطر بیماری بچهام مجبورم خونه باشم با کسی سر و کار ندارم احساس اضافه بودن و به دردنخور بودن میکنم
این کتاب میگه خودتو هیچوقت فراموش نکن، برای بقیه مهم نیس تو چطور زندگی میکنی برای اونا مهم اینه که از تو چه استفادهای بکنن، آدما خیلی سریع ما رو به ابزار تبدیل میکنن مثل بقال محله که استشهادشو امضا نکرد یا خشکشویی که نمیشناختش، بعد ما برای همچین ادمایی خودمونو ناراحت میکنیم و دست از زندگی کردن به شیوهی خودمون میکشیم
از دست دادن هویت و فراموشی شهروندی تحصیل کرده و آرام احتمالا به دلیل برخی ناملایمات در و بی اعتنایی جامعه و فساد سیستم اداری و روحیات اطرافیان و نگاه جامعه به انسان را بسیار زیبا توصیف کرده و در پایان نتیجه برهم خوردن این آرامش و روبرو شدن مجدد با جامعه و شکستن سد دفاعی فراموشی را به تصویر کشیده است.
اگه زندگی نکنیم، لذت نبریم، سفر نریم، موسیقی گوش نکنیم، نرقصیم، نخندیم و گریه نکنیم و بطور کل عاشق نشیم
حالا عاشق هر چیزی یا هر کسی یا هر کاری و فعالیتی
در اونصورت میشیم یه دلمردهٔ فراموش شده ک حتی خودمونم دیگه نمیشناسیمش
مهم نیست پیر باشیم یا جوون، مهم اینه گاهی تو آینه نگاه کنیم به خودمون لبخند بزنیم و عشق بورزیم
پیر آن نیست که بر سر بزند موی سپید
هر جوانی ک ب دل عشق ندارد پیر است