نقد، بررسی و نظرات کتاب افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر - سید فرنام قدیمی
4
1595 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Mahdi 3M
۱۳۹۸/۰۲/۱۵
22415
آقای نویسنده یا بهتره بگم هادس خدای مرگ من 25 صفحه از درد و دل خسته ات رو تا الان خوندم و به جرعت میتونم بگم که منو از خود کشی حتمی نجات دادی و نمیدونم چی شد مه بعد از دو سال به کتابراه سر زدم و کتاب شما به چشمم خورد ولی لابه لای اشک هایم این شیرینترین اشک زندگیام بود مچکرم از این که تنها نیستم
با سلام و درود خدمت نویسنده. این اولین متنی هست که از ایشان خواندم تصور من چیز دیگری بود حداقل عنوان کتاب این توقع را در من ایجاد کرد اما خواننده با یک داستانگویی مواجه میشود که در چند فصل نوشته شده متاسفانه خوب به هم بسط داده نمیشوند. تک گویی راوی در جهت نمایش شخصیت با اختلال چند قطبی موفق و تصویر ساز است اما مشکل اصلی در دو فصل آخر است که گویی کلا برش دیگری از متن دیگر است حتی خواننده کد و یا نشانهای میان سخنان راوی برای چیدن این پازل نمییابد و تماما با اعتشاش سروکار دارد به زعم بنده عنوان کتاب کاملا فریبنده است و مخاطب انگار قرار است با این عنوان به دنبال خواندن یک داستان عینی و سپس شرح و بسط علمی این موقعیت باشد اما با وجود جذابیت چند فصل ابتدایی که خوب و با قدرت هم شروع شده اما در بیان ماجرا کم کم دچار سردرگمی میشود و مخاطب را به ناکجا میبرد...
شاید نویسنده به همین موضوع اصرار دارد اما به زعم من با وجود فضای سورئالی که من دوست داشتم پایان مناسبی نداشت.
شاید نویسنده به همین موضوع اصرار دارد اما به زعم من با وجود فضای سورئالی که من دوست داشتم پایان مناسبی نداشت.
من واقعا رفتارم مثل فردی که توی کتاب توصیف شده بود هست و امروز صبح از داشتن زندگی به این خوبی لذت میبردم و دقیقا دو ساعت بعد بدون اینکه اتفاق خاصی بیوفته از دنیا و ادم هاش متنفر میشم. بیشتر اوقات با اینکه کسی حرف بدی نمیزنه یا فقط داره باهام حرف میزنه عصبانی میشم و میلرزم. بدنم از عصبانیت داغ میشه و چند لحظهی بعد انگار دیگه هیچی برام اهمیت نداره. با یه سریال تلوزیونی تا اوج میرم و با شخصیتها دوست میشم و خیلی هیجان زده میشم ولی وقتی فیلم تموم شد به نظرم اون فیلم واقعا بیخود بوده و از اینکه وقتم رو تلف کردم ناراحت میشم. امروز خوب و عادی هستم و فردا دختری میشم که هیچ کس نمیتونه تحملش کنه. توی خواب هام فکر میکنم بیدارم و ولی در واقع خوابم. خودم میدونم یه چیزیم هست ولی وقتی به خانوادم گفتم همشون جبهه گرفتن و گفتن تو هیچیت نیس و همش تلقینه و گفتن اگ بری پیش روان پزشک اونوقت مردم میگن تو دیوونه ای. از حرف زدن با همه متنفرم از مهمانیها متنفرم از مردم متنفرم از فک و فامیل متنفرم از این زندگی متنفرم از خودم متنفرم از همه چیز متنفرم
منم دچار این بیماری لعنتی شدم و تا قبل اینکه دچارش بشم فک نمیکردم انقدر بدددد باشه من دختری بودم که از ثانیه به ثانیهی زندگیم لذت میبردم و همه دوس داشتن باهام همصحبت شن و واقعااا پر انرژی و شاداب بودم و کلی امید به زندگی داشتم و از اینکه یروز قراره تمام شادیام تموم بشه میترسیدم میگفتم زندگی خیلی خوبهواسه خریدن یه جفت جوراب ذوق مرگ میشدم ولی الان برعکس اینا شدم و هیچ شوق و ذوقی به زندگیم ندارم همه چیز برام مسخره به نظر میاد همه چیز برام بی معنیه همش بخودم میگه ک چی زندگی کنم؟ که چی برقصم که چی برم عروسی که چی لباس نو بخرم که چی غذا بخورم چه فرقی میکنه وقتی ته همه اینا مرگه اصن گیریم که میلیاردر شم گیریم که معروف شم تهش چی؟ جوری شدم که هیشکی دلش نمیخواد باهام حرف بزنه چون از قیافم انرژی منفی میباره یه مدت هست بزور جلو خودمو میگیرم ظاهرا شادم ولی باطنا پوچ... به روانپزشک هم مراجع کردم نه صحبت کردن باهاشون نه حتی قرص و دارو اصلا روم تاثیری نداری هیچی حالمو خوب نمیکنه
با سلام به نویسنده عزیز
نظر چند تا از دوستان رو خوندم بعضی از دوستان انتقاداتی به نوع داستان نویسی داشتند و بعضیها با بی وزنی و بی سر و تهی داستانها، ولی من بر خلاف این دوستان از خواندن کتاب بسیار لذت بردم و هم زمان متاثر از این که کسانی که با این بیماریها دست و پنجه نرم میکنند چقدر درد دارند که حتی بیانش و درکش از طرف ما به اصطلاح انسانهای عادی بسیار مشکله.
من این کتاب رو داستانسرایی ندیدم و به دنبال اشکالات ادبی و نوشتاری و نویسندگی توش نگشتم بلکه به نظر بنده بعنوان درد دل این بیماران یا چیزی که در مغز این بیماران میگذره خیلی هم قابل تامل بود و بی نقص، همونطور که چند تا از دوستان هم اشاره کردند بنده هم با خواندن عنوان کتاب فکر میکردم قراره مقالات پزشکی و تحقیقی در مورد چگونگی این بیماریها بخونم ولی با خواندن اوایل کتاب خیلی بیشتر مشتاق شدم که نویسنده با ظرافتی که در انتخاب اسم کتاب داشته منه خواننده را که بدنبال چنین مطالبی برای خواندن هستم وادار کرد که از دید یک بیمار این بیماری رو ببینم نه از دید یک روانشناس یا یک پزشک، از این به بعد اگر مطلبی در مورد این بیماریها بخونم با اطلاعات خوبی که این کتاب به من داد بهتر میتونم سخنان روانشناسان رو درک کنم.
بسیار سپاسگزارم از شما
نظر چند تا از دوستان رو خوندم بعضی از دوستان انتقاداتی به نوع داستان نویسی داشتند و بعضیها با بی وزنی و بی سر و تهی داستانها، ولی من بر خلاف این دوستان از خواندن کتاب بسیار لذت بردم و هم زمان متاثر از این که کسانی که با این بیماریها دست و پنجه نرم میکنند چقدر درد دارند که حتی بیانش و درکش از طرف ما به اصطلاح انسانهای عادی بسیار مشکله.
من این کتاب رو داستانسرایی ندیدم و به دنبال اشکالات ادبی و نوشتاری و نویسندگی توش نگشتم بلکه به نظر بنده بعنوان درد دل این بیماران یا چیزی که در مغز این بیماران میگذره خیلی هم قابل تامل بود و بی نقص، همونطور که چند تا از دوستان هم اشاره کردند بنده هم با خواندن عنوان کتاب فکر میکردم قراره مقالات پزشکی و تحقیقی در مورد چگونگی این بیماریها بخونم ولی با خواندن اوایل کتاب خیلی بیشتر مشتاق شدم که نویسنده با ظرافتی که در انتخاب اسم کتاب داشته منه خواننده را که بدنبال چنین مطالبی برای خواندن هستم وادار کرد که از دید یک بیمار این بیماری رو ببینم نه از دید یک روانشناس یا یک پزشک، از این به بعد اگر مطلبی در مورد این بیماریها بخونم با اطلاعات خوبی که این کتاب به من داد بهتر میتونم سخنان روانشناسان رو درک کنم.
بسیار سپاسگزارم از شما
کتاب فوقالعاده جالب و خواندنی و صد البته متفاوتی بود که برای من به شخصه با سایر کتابهای دیگه اندکی تفاوت داشت چون قسمتهایی از کتاب انگار حرف دل من بود اینکه هیچوقت نمیفهمم چرا بعضیها سر فوتبال خودشون رو به آب و آتیش میزنن و سرخ میشن یا اینکه چرا عدهای تا یکی دو روز تعطیلی بهشون میخوره سریع جمع میکنن میرن شمال و یا اینکه مثلا وقتی در جمع فامیلی قرار میگیرم راجع به چیزهایی صحبت میشه که من از اون مباحث خوشم نمیاد و واسه همین میل پیدا نمیکنم تا در جمع حضور پیدا کنم و کلی چیز دیگه که این کتاب رو برای من خواندنی و جذاب کرده درواقع حس میکنم که تنها نیستم... بهتون پیشنهاد میکنم اگر حتی دورهی کوتاهی از زندگیتون دچار افسردگی و یا دچار فهمیده نشدن شدید حتما این کتاب رو مطالعه کنید... یه صحبتی هم دارم با عزیزانی که میگن وسط کتاب کلا داستان عوض شد و هیچ کدوم از قسمتها به هم مربوط نیست اگر که دقت کنید روی جلد کتاب نوشته مجموعه داستان یعنی چند داستان متفاوت از شخصیتهای متفاوت حول محور افسردگی و اختلال دو قطبی در کل فوقالعاده بود و واقعا دوسش داشتم البته اینم بگم که تهش خیلی رازآلود بود که خب با سلیقهی من جور در میومد شاید بعضیا دوسش نداشته باشن
سلام 🌸کتاب شاید برای عدهای مفید و برای عدهای حس منفی ایجاد کرده ولی خب متاسفانه مشکلاتی داشت که واقعا نمیشه ازش چشم پوشی کرد یکی اینکه واقعا اینجوریام نیست که بیماریهای اعصاب و روان درمانی نداشته باشه هرچیزی درمانی داره الا مرگ که دست خداست😀من خودم وسواس دارم و قبلاخیلی شدید بوداماالان به لطف الهی و کمک ائمه و ارادهی خودم روز به روز دارم بهتر میشم☺ و یکی دیگه هم تناقص بعضی ازحرفها دراول داستان بااخرداستان مثلا همون قضیهی سیگارکشیدن که میگفت لب به سیگار نزده اماچندپاکت سیگارخالی میکرد😐
یااینکه اسم قرصهارو مستقیما میگفت خب این واقعا بده و امکان داره افرادی که بعضی مواقع دچار این حسها هستند بدون تجویز پزشک سرخوداستفاده کنند غافل ازاینکه اصلا به این قرصهااحتیاجی ندارند و حسها و رفتارهای غیرمعمول اونا باکمک گرفتن از خدا😍و باافزایش اگاهی و کمک گرفتن از یک مشاور حل بشه☺پس اینوبدونیم که روحِ خدایی درماجریان داره که سرشارازمثبت گرایی و شادی و خوشبختیه پس بهتره خودمونودرگیر حسای منفی نکنیم وبدونید که بدترین روز زندگی هم بیشتراز ۲۴ساعت نیست 😀ان شاءالله که هممون عاقبت بخیروخوشبخت بشیم یاعلے مدد 🍃🌸
یااینکه اسم قرصهارو مستقیما میگفت خب این واقعا بده و امکان داره افرادی که بعضی مواقع دچار این حسها هستند بدون تجویز پزشک سرخوداستفاده کنند غافل ازاینکه اصلا به این قرصهااحتیاجی ندارند و حسها و رفتارهای غیرمعمول اونا باکمک گرفتن از خدا😍و باافزایش اگاهی و کمک گرفتن از یک مشاور حل بشه☺پس اینوبدونیم که روحِ خدایی درماجریان داره که سرشارازمثبت گرایی و شادی و خوشبختیه پس بهتره خودمونودرگیر حسای منفی نکنیم وبدونید که بدترین روز زندگی هم بیشتراز ۲۴ساعت نیست 😀ان شاءالله که هممون عاقبت بخیروخوشبخت بشیم یاعلے مدد 🍃🌸
نوشتهی خوبیه و ارزش خوندن رو داره. کل داستانها بیشتر به سرگذشت شخصی گلچین شده با کمی چاشنی تخیل و رویدادهای شبه جریان سیال ذهنی میمونه تا جایی که اگه عنوان داستانها رو برداریم کل مجموعه میتونه خیالات و تصورات هذیان ونه شخصیت داستان اصلی و اول (دوقطبی....) با کمی تفاوت در رفتارهای جزءی و... که از ضعف شخصیت پردازی هرچند مختصر مفیدی که میتونه باشه هستش. موضوع جذاب داستان یا داستانها میتونست دستمایهی یک اثر جوندارتر، با شاخ و برگ و نیمچه داستانهای موازی بسیار جذابتر و کامل تری بشه و ازش یه رمان کامل و استخوندار در بیاد و نه یه کار معمولی که تو بهترین حالت خواننده رو یاد کارای ضعیف مصطفی مستور میندازه، که درست مشابه شخصیتهای داستان سراسیمه، بیهدف و بعضن تو خیلی موقعیتهای داستان دچار سردرگمی و پایانهای عجولانه و ضعیفن. در مورد داستان اصلی، داستان خوب شروع میشه و ترجیع بند عنوان داستان هم تو متن خوب جا افتاده و به موقع و هوشمندانست هستهی کار با داستانهای آشفته کار رو تنزل میده تا به پایان ضعیف اون برسیم. نویسنده در کل یک موجود ناقص با دست و پاهای شل و آویزون به بدن (داستان اول) پرورونده با اینکه قابلیت این رو داشت که کاری درخور و شایسته تر از آب در بیارتش. لحن داستان خودمونی و روزمره و مشابه کارای بوکوفسکی و نمونهی کج و کوله اون ینی مستوره، که هم نقطه مثبت میتونه تلقی بشه تو یه سری از داستانهایش و هم منفی از نظر نبود خلاقیت کافی تو روایت.
با عرض درود کتاب در نوع خودش جالب و جدید بود امیدوارم هر کسی با خوندن این کتاب این افراد رو اونجوری که باید درک کنه و درک بشن حتی اگر کسی این افرادی که به این نوع بیماری مبتلا هستن و واقعاً دارن مبارزه میکنن لااقل بهشون برچسب نزنیم... این کتاب خیلی چیزها رو برای این افراد روشن میکنه و خوبه که همهی آدمها بدونن و راجع به این مسائل اطلاعاتی داشته باشن و اگر نمیتونیم درکشون کنیم لااقل اذیتشون نکنیم یا بهشون برچسب نزنیم... در ضمن هر کسی که به مشاوره، روانکاو، روانشناس، روانپزشک و.. مراجعه میکنه دلیل بر دیوانگی نیس، و برای خیلی از آدمهای عادی هم ممکنه پیش بیاد و به این دکترها سر بزنند و بنطر من اصلا چیز بدی نیست و این یک تابویی هست که باید شکسته بشه چون هرکسی پیش این دسته از دکترها میره حتماً مشکلی داره یا برچسب دیوانگی میزنن... این دکترها هم الکی دکتر شدن و کلی درس خون ن و طرح و تز گذروندن... آدمی ممکنه اصلا به کسی اعتماد نداشته باشه یا یه اتفاقی در دورهای از زندگیش میفته دوست داره به یه غریبه بگه و بنطرم نیازه که بگه وگرنه باری میشه رو قلبش و ناخواسته حسهای بدی به سمتش میاد و ممکنه مدام فکر کنه تقصیر خودشه در صورتیکه اصلا اینطور نیست و خوبه که مراجعه کنند به دکتر هم سبک میشن و هم خیالشون راحته که کسی قرار نیس بدونه اون موضوع رو، مخصوصا برای کسانی که اعتمادی به کسی حتی اطرافیانشون ندارن.... در کل خوبه از قبیل کتاب و مقالات رو بخونیم و اطلاع داشته باشیم، شاید حتی در نزدیکی خودمون همچین افرادی باشن و اگر حملهای بهشون دست داد لااقل تا اومدن اورژانس یتونیم کارهای ابتدایی رو براشون انجام بدیم... ببخشید از اینکه نظرم کلی طولانی شد
فوق العاده بود،
در جواب به کسایی که میگن اسم داروها رو نباید میاورد باید بگم که هیچ داروخونهای نمیاد بدون نسخه داروی اعصاب و روان به کسی بده و اگه هم داد قدرت داروهایی که دادن در اون حد نیست که شخص اوردوز کنه و یا خدایی نکرده بخاد خودکشی کنه! تو داستان هم اسم داروهایی رو آوردن که خیلی پیش و پا افتادن!
دربارهی کتاب، باید بگم که هم از نظر ادبی خیلی قدی بود و هم از نظر بار علمی. و بهطور کلی یک نو آوری بود چون ندیده بودم کسی به طور خاص به موضوع بیماریهای روانی شایع به صورت حالات و احساسات بیماران بپردازه! و نویسنده جدای از اینکه دستی در روانشناسی داره خیلی تیز هوش هست
اصلا دلم نمیخواد داستان رو اسپویل کنم چون حیفه!
اما جریان داستان اینه:
کتاب شامل بخشهای مختلف میشه و در هر بخش به صورت جدا گونه کیسهای متفاوت رو بررسی میکنن، مثلا یک بخش دربارهی زندگی یک فرد افسرده، بخش دیگه دربارهی بیمار مانیا، اسکیزوفرنی و. .. بررسی شده!
مثلا در داستان اول تحولاتی که بیماری دوقطبی در طی روزها در زندگی بیمار گذاشته رو نشون داده، یا توهمها و هزیان هاش و نگاه اطرافیان به این فرد رو از دید بیمار بررسی کرده.
فقط ممکنه این داستان از نظر خیلیها خسته کننده باشه، توصیه من اینه که یه روزه خونده نشه! چون طبیعیه کسل بشی از خوندنش، به هر حال از زبان یک فرد بیمار سعی کرده نوشته بشه.
در آخر از نویسنده تشکر میکنم و باید بگم خیلی با استعداد هستند.
در جواب به کسایی که میگن اسم داروها رو نباید میاورد باید بگم که هیچ داروخونهای نمیاد بدون نسخه داروی اعصاب و روان به کسی بده و اگه هم داد قدرت داروهایی که دادن در اون حد نیست که شخص اوردوز کنه و یا خدایی نکرده بخاد خودکشی کنه! تو داستان هم اسم داروهایی رو آوردن که خیلی پیش و پا افتادن!
دربارهی کتاب، باید بگم که هم از نظر ادبی خیلی قدی بود و هم از نظر بار علمی. و بهطور کلی یک نو آوری بود چون ندیده بودم کسی به طور خاص به موضوع بیماریهای روانی شایع به صورت حالات و احساسات بیماران بپردازه! و نویسنده جدای از اینکه دستی در روانشناسی داره خیلی تیز هوش هست
اصلا دلم نمیخواد داستان رو اسپویل کنم چون حیفه!
اما جریان داستان اینه:
کتاب شامل بخشهای مختلف میشه و در هر بخش به صورت جدا گونه کیسهای متفاوت رو بررسی میکنن، مثلا یک بخش دربارهی زندگی یک فرد افسرده، بخش دیگه دربارهی بیمار مانیا، اسکیزوفرنی و. .. بررسی شده!
مثلا در داستان اول تحولاتی که بیماری دوقطبی در طی روزها در زندگی بیمار گذاشته رو نشون داده، یا توهمها و هزیان هاش و نگاه اطرافیان به این فرد رو از دید بیمار بررسی کرده.
فقط ممکنه این داستان از نظر خیلیها خسته کننده باشه، توصیه من اینه که یه روزه خونده نشه! چون طبیعیه کسل بشی از خوندنش، به هر حال از زبان یک فرد بیمار سعی کرده نوشته بشه.
در آخر از نویسنده تشکر میکنم و باید بگم خیلی با استعداد هستند.
میشه شما دیگه رمان ننویسیداخه شما که متفکر وبه قول دوستاتون نویسندهای کدوم آدم عاقلی اسم دارو هارو به وضوح توکتابش مینویسه با تخیلاتی که اسمی نمیشه روش گذاشت واین داستان مرده وفرسوده شما رو فقط همون کارخونههای داروسازی برای اینکه اسم قرصاشونو تبلیغ کردی برای فروش داروهاشون ودرامد زدایی بیمارستانها ومطب هاشون بهت نسخه انتشار دادن یادت باشه هرکسی ممکنه دچارافسردگی بشه یاشده ولی شما ذکر کامل اسم داروها باعث میشید اونا سرخود و بدون تجویز این داروهارو مصرف کنن جواب خدا رو چی میدی واسه پول وفروش کتابت تبلیغ قرصهای خطرناک کردی بجای درمان خداشناسی وخودشناسی از مشکلات این دسته افراد کم کنی بدترافسرده تر و وابسته به قرص نشون دادی داستانت یه داستانه تو شاید داری زندگی عادیتو میکنی وبا دسیسههای سیاسی نظام پزشکی پولی به جیب بزنی ولی کسانی که شاید یه دوره گذرا افسردگی دارن با ترغیب شما به اسامی قرصهای خطرناک وتاریخ مصرف گذشته میرن راه غلط رو حل میکنن بیپولی بیکاری رنج غم عاشق نشدن تنفر درزندگی همه انسانها هست گاهی ممکنه صبرمون لبریز بشه دوباره از نو شروع کنیم ولی دلیل به خودباختگی وخودکشی وادم کشی که شما علمتون وسوادتون برای نوشتن درهمین حده نیست میتونستی از معجزه از آرامش بعداز حرف زدن با خدا از قدرت درن والهی حرف بزنی همه مریضها به یه چیزی احتیاج دارن که دستشونو بگیره وهدایت کنه اومدی از روان درمانی بگی ولی کل درمان با قرص شروع کردی کمی به اطرافت نگاه بنداز وبیشتر درمورد خدا وروابط انسان ودنیا وخدا مطالعه کن بجای کتابهای روانشناسی وقرص درمانی به نظر من شما تو دورههایی که از همه چیز ناامیدی قلم برندار وکتاب بنویس وشغل نویسندگی رو زیر سوال نبر بایه کتاب بیمعنی مخرب وغیراصول اخلاقی
درباره این کتاب که بحث علمی و درمانی را سوژه خود قرار داده است باید تخصص و شناخت داشت. کتاب اختلال ایجاد شده در تاریخ بشر را پیش، می کشد که مبتلا به زیادی ممکن است داشته باشد؛ افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر از سید فرنام قدیمی. نویسنده کتاب قوانین زندگی این اختلال را گویی می شناسد و با آن می تواند همذات پنداری کند. نویسنده کتاب را نمی شناسم اما بیان درونیات کاراکترهای داستانش را به راحتی می تواند به صورت کامل در نظر مخاطب بیاورد. کتاب می تواند مخاطب خاص و تخصصی داشته باشد و آگاهی ضمنی به خواننده کمابیش آشنا به این اختلال آسیب زا بدهد. درمان و پیشگیری برای رهایی فرد و اطرافیان فرد از اولویت های اشاره شده در کتاب کوچک داستان وار است. گاهی دیالوگ ها جسته گریخته است که اگر با پرش ذهنی این افراد تشبیه سازی شده باشد، پذیرفتنی تر می شود.
سلام و خسته نباشید. من سالها کتاب نخوندم. بعد از سالها این تازه اولین کتابیه که شروع به خوندنش کردم. چندین فصل اولش واقعا عالیه. و هم چنین با احوالات این روزای من شباهت داره. یه جاهاییشو که میخوندم انگار که خودم نوشتمش؛ و از شدت ذوق که چقد جالبه که دقیقا حال منو با زبونی که خودمم نمیتونم توضیحش بدم گفته، پاهامو به زمین میکوبیدم!
چند فصل اول کتاب رو کاملا میشد حسش کرد. ولی اواخر کتاب به خصوص دو فصل آخرش عجیب بود.. راستش فکر نمیکردم این کتاب این چنین نوشته شده باشه.
در رابطه با پایانش میشه گفت که خیلی غیر منتظره و یهویی بود. در کل انتظار میرفت که کتاب یک نتیجهی واضحی داشته باشه. با متنش میشه خوب ارتباط برقرار کرد ولی پایانش به نظرم پایان خوبی نبود
چند فصل اول کتاب رو کاملا میشد حسش کرد. ولی اواخر کتاب به خصوص دو فصل آخرش عجیب بود.. راستش فکر نمیکردم این کتاب این چنین نوشته شده باشه.
در رابطه با پایانش میشه گفت که خیلی غیر منتظره و یهویی بود. در کل انتظار میرفت که کتاب یک نتیجهی واضحی داشته باشه. با متنش میشه خوب ارتباط برقرار کرد ولی پایانش به نظرم پایان خوبی نبود
اگر نقد ها رو کنار بگذاریم من علاوه بر این که از خواندن این کتاب لذت بردم و بابت اطلاعاتی که دریافت کردم خوشحالم در واقع متوجه این شدم که خیلی از ما به این موارد دچاریم شاید تنها چیزی که این گونه افراد نیاز داند این که درک بشن همه ما در زمانی از زندگیمان دچار چالش های شدیم چالش های که به تنهایی قادر به حل کردنشان نبودیم اما درست زمانی که نیاز داشتیم کسی کنارمان باشد رها شدیم این گونه بیماری ها هم ی نوع چالش محسوب میشوند در واقع هدف اصلی نوشتن این کتاب معرفی این بیماری ها و آشنا شدن من و شما هست شاید که خودمان یا اطرافیانمان یک بیمار باشیم پس در مرحله اول باید این رو بشناسیم. و این که تمام روایات از زبان یک بیمار نوشته شده و حالات و حرکات به خوبی بیان شده که از نظر من این کار رو به ی کار قوی تبدیل کرده.
سلام به نویسنده محترم کتاب، فردی که اختلال دو قطبی شدیدی نداره (مثل خود من) و تا حالا به چندین روانپزشک و روانشناس مراجعه کرده و افسردگی داره و فوبیا شدید داره و حملات پانیک داره و وسواس فکری داره و هیچ دنتری نتونسته بهش کمک کنه، صد درصد هم ترغیب میشه که قرصهایی که شما توی کتاب معرفی کرید رو بخوره، معرفی قرصهای شما در کتاب بدار هست و خواننده کتاب تمام اون احساسهای منفی رو در خودش بیشتر احساسمیکنه چرا که احساس میکنه از وقت سؤ استفاده شده.
همچین فردی مثل من که کلی مشکل روانی طاقت فرسا داره، با خوندن این کتاب در سطح یک آگاهی که سطح قربانی هست بیشتر نفوذ میکنه و انرژیهای کاتابولیک زیادی به سمتش حمله ور میشه،
واقعا کتاب خوبی نبود 👎🙏
همچین فردی مثل من که کلی مشکل روانی طاقت فرسا داره، با خوندن این کتاب در سطح یک آگاهی که سطح قربانی هست بیشتر نفوذ میکنه و انرژیهای کاتابولیک زیادی به سمتش حمله ور میشه،
واقعا کتاب خوبی نبود 👎🙏
ببین نویسندهی عزیز اگه میتونستی فصلاول رو نظم بدی ویکم از هوش و قوهی تخیلت بیشتراستفاده میکردی میتونستیی کتاب تخیلی فوق العاده. با موضوع جدید و کهی حرف تازه واسه گفتن داره رو بنویسی وی اثر فوق العاده زیبا خلق میکردی میتونستی یکم بیشتر روی یموضوع تمرکزکنی واین همه روی قسمت اول بپربپرنکنی و فقط توی قسمت دوم اضافه گویی کردی که از این اتهام کهی پولدار بیدردی کنارگذاشته شی خدا میدونه چقدی چیزو بی خودی کش دادی ولی فصل اول آدم روباخودش به اغمامیبرد من که دوست داشتم هرجا میری باهات بیام و آدمومجبورمیکنی باهات راه بیاد واین بخاطر موضوع جدیدی بود که داشتی اگه ازقسمت پریشانی بگذریم میتونستی یکی از بهترینها باشی ┐ ( ̄ヘ ̄) ┌
منم بعضی از این حالاتو داشتم البته نه در این اندازه و یکساله دارو مصرف میکنم وچندروزه دیگه دوره درمانم کامل میشه ونیازی به داروندارم. یک روزقبل از خوندن این کتاب بعضی ازاین حالات دوباره اومد سراغم سریع از کتابراه این کتاب و انتخاب کردم وخوندم. وسطاش خواستم دیگه نخونم. ترسیدم بدتربشم چون شخصیتهای داستان توهمات شدید داشتن ولی تاآخرخوندم الان حالم خوبه البته اگه داستان اول درآخر کتاب روایت میشد احتمالا میگفتم حالم بدترشد. واقعا نمیدونم کسی رو توصیه کنم به خوندن این کتاب یا نه؟ از ته دلم شفای همه بیماران اعصاب و روان از خدا میخوام و حال خوب برا همه
هدف نویسنده این بود که بعضی از بیماریهای روانی همچون دو قطبی، افسردگی، پرش افکار و... رو در قالب چند داستان معرفی کرده و از دید خود بیمار بیان کند تا بهتر این افراد را درک کنیم اما در معرفی بیماری به نظرم چندان موفق نبود چون یکی از شخصیتهای داستانی که با عنوان فرد مبتلا به بیماری دو قطبی معرفی شده بود چنان توهمات شدیدی داشت که بیشتر به اسکیزوفرنی شباهت داشت من با چنین افرادی هم صحبت شدم اما چنین ویژگیهایی که نویسنده مطرح کرده نداشتهاند به عبارتی بیش از حد مبالغه کرده است. کتاب بریدهها و جملات تاثیرگذار و دلنشین زیادی داشت که با مخاطب ارتباط عمیقی برقرار میکرد و چند ستارهای که دادم فقط به خاطر همین مورد بود.
طبق نظرات قبلی خوانندگان این کتاب برای کسی کاملاً، قابل درک هست که متاسفانه دچار افسردگی و اختلال دو قطبی هستن که فکر میکنم این موضوع درست هست چون برای من این حجم از ناامیدی و پوچی و منفی نگری قابل درک نبود هرچند بعضی از حالت گاهاً برام پیش میاد اما یکم این همه منفی نگری اذیتم میکرد و واقعاً تا صفحه آخر کتاب منتظر یک تحول در نوع نگرش به دنیا توسط شخصیت داستان بودم و در کمال ناباوری اینطور نشد و غم انگیز بود انسان با امید زنده ست، امید به فرداهای بهتر به رشد و تکامل هر چه بهتر برای تمام اونایی که دچار این بیماری هستند آرزوی سلامتی دارم🌸
تا به حال آشپزی کردید؟چیزی که نهایتا توی بشقاب میره روی سفره... اون محصول نهایی... با تمام خصوصیاتش... مزه، بو، رنگ، شکل و ظاهرش... خاصیتش... خاصیتش. چیزی نیست جز همان مواد اولیه و ادویه و حرارت و پخت و زمان و...، ذهن ما هم تقریبا همین طوره.. محصول ژن، خلق و خو، تربیت، محیط، مراقبان، معلمان، کتابهایی که خوندیم ومی خونیم فیلمهایی که دیدیم و میبینیمدوستانی که داشتیم و داریمجاهایی که رفتیم و میرویمانتخابهای مانو... بدون تفکر نقادبدون ذهن پرورش یافته و آموزش دیدهبدون مهارتهای ذهن و اندیشه ورزیشاید بیمار ذهن بشیمو شاید با تربیت ذهناز بیماری ذهن رها بشیمسرسبز باشید🍃🍃🍃
باسلام.
من یک بیمار دوقطبی و منیک و ایدیاچدی هستم در یک جمع بندی کلی، این اثر رفت کنار بهترین کتابهای زندگیم
فوق العاده زیبا!
وقتی شروع به خوندن کردم نیمه شب بود خواستم چشمم گرم بشه ولی تا آخرش رو ناخودآگاه خوندم.
چونکه با تمام روح و تنم حسش کردم. فقط با خودم گفتم شک ندارم نویسنده اگر بایپولار نباشد؛ حداقل بایه بایپولار زندگی کرده.
فضای سوررئال، استعارههای به جا و کلمات قابل فهم به لطف سایه ملایمی از سمبولیسم که روی کل داستان افراشته اید کتاب را بسیار دلچسب و تاثیر گذار کرده است. درود بر قلم توانایتان جناب قدیمی
من یک بیمار دوقطبی و منیک و ایدیاچدی هستم در یک جمع بندی کلی، این اثر رفت کنار بهترین کتابهای زندگیم
فوق العاده زیبا!
وقتی شروع به خوندن کردم نیمه شب بود خواستم چشمم گرم بشه ولی تا آخرش رو ناخودآگاه خوندم.
چونکه با تمام روح و تنم حسش کردم. فقط با خودم گفتم شک ندارم نویسنده اگر بایپولار نباشد؛ حداقل بایه بایپولار زندگی کرده.
فضای سوررئال، استعارههای به جا و کلمات قابل فهم به لطف سایه ملایمی از سمبولیسم که روی کل داستان افراشته اید کتاب را بسیار دلچسب و تاثیر گذار کرده است. درود بر قلم توانایتان جناب قدیمی
من این کتاب را به این منظور خواندم تا در مورد بیماری دوقطبی و روشهای درمان آن آگاهی کسب کنم. ولی در این کتاب از نگاه بیماران واقعی، اختلال دو قطبی را توصیف کرده که این امر کمک میکند این بیماران را بهتر درک کنیم.
اما یک سوال دارم: آیا این بیماری واقعاقابل درمان است؟ امکان دارد که شخص بیمار، بیماری خود را انکار کند و برای درمان اقدام یا همکاری نکند؟ اگر شخصی نا خواسته با چنین بیماری ازدواج کند آیا میتواند به درمان آن شخص امید داشته باشد؟ عزیزی دارم که از نزدیک با این مشکل مواجه است و من هم نمیدانم آیا این کتاب را به او معرفی کنم یا خیر. این کتاب واقعا مرا نگران کرد
اما یک سوال دارم: آیا این بیماری واقعاقابل درمان است؟ امکان دارد که شخص بیمار، بیماری خود را انکار کند و برای درمان اقدام یا همکاری نکند؟ اگر شخصی نا خواسته با چنین بیماری ازدواج کند آیا میتواند به درمان آن شخص امید داشته باشد؟ عزیزی دارم که از نزدیک با این مشکل مواجه است و من هم نمیدانم آیا این کتاب را به او معرفی کنم یا خیر. این کتاب واقعا مرا نگران کرد
همهی انسانها شاید در مقطعی افسردگی را تجربه کرده باشند، یا شاید حتی اختلال دوقطبی و یا چند بیماری دیگر مربوط به اعصاب و روان را؛ اما با توجه به مطالب زیادی که دربارهی افسردگی نوشته شده شرح مجددی از نسخههای علمی را در این کتاب زائد میبینم!
از آن جا که در هیچ کجای دنیا نمیتوان مریضی را پیدا کرد که موقع برداشتن پارچهی زخم بندی از روی زخمی دردناک توسط جراح، ساکت و آرام بماند؛ پس من هم «درد» را فریاد میزنم!
«افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر...» راوی حوادث و اتفاقاتی است که راز و رمز آن از چشم همگان به دور میماند و تنها دست خداوند در آن نفوذ پیدا میکند...
از آن جا که در هیچ کجای دنیا نمیتوان مریضی را پیدا کرد که موقع برداشتن پارچهی زخم بندی از روی زخمی دردناک توسط جراح، ساکت و آرام بماند؛ پس من هم «درد» را فریاد میزنم!
«افسردگی، اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر...» راوی حوادث و اتفاقاتی است که راز و رمز آن از چشم همگان به دور میماند و تنها دست خداوند در آن نفوذ پیدا میکند...
سلام. از جملات اول کتاب این برداشت میشه که بیماران این چنینی بسیار باهوشند.
من دختری رو میشناسم که دمدمی مزاجه و دقیقا مثل گفتههای کتاب تنهاست. گاهی من رو دوست داره و گاهی هر چی فحشه نثارم میکنه. تا دم یه خونه میره بعد نمیره تو، برمیگرده خونه.
نقاش ماهریه ولی دقیقا مثل بچه هاست. تمام احساس و کاراش رو میشه تشخیص داد. نمیدونم باهوشه یا نه. بعضی کاراش خیلی از ذهن کند نشات میگیره و بعضی کاراش از روی تیز هوشیه. دیپلمش رو هم به زور گرفته. میشه بگید چطوره و چه مشکلی داره؟
من دختری رو میشناسم که دمدمی مزاجه و دقیقا مثل گفتههای کتاب تنهاست. گاهی من رو دوست داره و گاهی هر چی فحشه نثارم میکنه. تا دم یه خونه میره بعد نمیره تو، برمیگرده خونه.
نقاش ماهریه ولی دقیقا مثل بچه هاست. تمام احساس و کاراش رو میشه تشخیص داد. نمیدونم باهوشه یا نه. بعضی کاراش خیلی از ذهن کند نشات میگیره و بعضی کاراش از روی تیز هوشیه. دیپلمش رو هم به زور گرفته. میشه بگید چطوره و چه مشکلی داره؟
خب کتاب اختلال دوقطبی و چند بیماری دیگر واقعا خیلی ساده و جذاب مخاطب در خودش حل میکنه، انگار باهاش اونس گرفتی و همین حال منو خوب میکنه، نگاه کسی که چنین بیماری را گرفته و بجای اینکه شروع به سرکوب کنه، گونهای به این ماجرا نگاه میکرد یا راحتر بگم انگار نگاه نمیکرد، که حس عاطفی و هیجانی میمکید، خب از حق نگزریم نوع ویراستاری و چرخه این کتاب واقعا برای من دوست داشتنی بود و بدون اینکه مخاطب به آنطرف و اینطرف بفرستن، در محور قصه میخکوب و جذاب همراهی کرد، بشخصه این کتاب دوست دارم و خواندن این کتاب خالی از لطف نیست
من تا امروز با هیچ داستان یا فیلمی این قدر همزاد پنداری نکرده بودم بعید میدونم یک نویسنده که خودش درگیر ۲ قطبی نباشه و یا حتی یک روانشناس بتونه به این ظرافت و واقعی مشکلات این بیماری رو شرح بده فقط به نظرم آخر روایتها و نوع تمام کردن ماجرا فانتزی بود ولی الباقی خود خود من بود سال ها گفتند این بیماری رو دارم قبول نکردم الان که پذیرفتم دیگه روی خوش ندیدم از وقتی پذیرفتم دارم از نگرانی برای بچهها خودم غصه میخورم اگر کسی مقاله علمی یا هر چی روانشناس که در مورد این موضوع و درمان یا حداقل کنترل راهی پیدا کرده معرفی کنه
کتاب موضوع جالبی داشت و اوایل از نظرم نویسنده قوی شروع نکرد و موضوعا بدون هیچ توضیحی وراه حل زیادی برای درمان ول میشد درمان افسردگی و... از نظر نویسنده فقط قرص بود... قسمتی که درمورد هادس خدای مرگ بود جالب بود ولی نویسنده اشتباهات زیادی هم داشت و درمورد معنی خیلی از کلمهها نویسنده ننوشته بود و برای کسایی که اطلاع زیادی درمورد این بیماریها ندارند زیاد جالب بنظر نمیومد... و طولانیش نکنم ایشون موضوع جالبی برای نوشتن داشتن ولی خوب نتونستند کارشون و تموم کنند و امیدوارم در کتابهای بعدیشون موفق تر باشند
نویسنده قطعا یا روانشناسه یا خودش یا اطرافیانش دچار این حالت هست کتاب واقعا زیبا نوشته اگرچه زیبا شاید واژه درستی نباشه در واقع کتاب تماما با حالاتی که یک بیمار افسرده داره مو نمیزنه من خودم به این حالت دچارم نه در این اندازه ولی کاملا با کتاب ارتباط برقرار میکنم اکر میخواید یک ادم افسرده ایی رو ذرهای درک کنید یا اگر اطرافیانتون این حالت رو دارند به شدت خوندن کتاب رو پیشنهاد میکنم در غیر اینصورت بعید میدونم ازش لذت ببرید چون بنظرتون مسخره و بیسروته میاد اینم مشکل شما آدمهای معمولیه;I)
این کتاب برای بعضیها ک از ثبات لذت میبرن زیاد جالب نیست ولی افرادی هم هستند که کمو بیش ازین دسته اخلاقا و رفتارادارن ک گاهی اوقات خوششون میادو گاهی اوقات هم از خودشون و عالمو آدم متنفر میشن منم بشخصه وقتی شروع به نوشتن میکنم بقدری نوشته هام پرشی و آشفتس که خودم سردرد میگیرم و گاهی اوقات هم با لذت ادامه میدم ک آخر سرهم ختم میشه ب گریه و دورانداختن نوشتهها ب سطل زباله... درکل تاحدودی ک جویای حال منه میتونم باوجود مطلب رو درک کنمو امیدوارم کسانی که این نوع بیماریرو دارن ب آرامش برسن...
من تا آخرش خوندم ولی راستش تا اونجا فهمیدم که از کما در اومد و به خواب ابدی رفت و مُرد ولی بقیش رو هرچی تلاش کردم نفهمیدم که اونی که برا دکتر تعریف میکرد و میگفت بدم میاد از خودم حتی شما دکتر اون کی بود وبعدیش هم نفهمیدم کی بود همونی که خواب همزادش رو دیده بود همون کارته کاره هرچی فکر کردم فقط یه چیزی به ظهنم رسید که حتماً دنیای بعد از مرگش بوده کسایی که تا آخر خوندن لطفاً بگن ماجرا چجوری بود ولی در کل کتاب خیلی خوبی بود ولی آخراش گیج شدم🤔وخیلی متشکرم که این کتاب رو رایگان گذاشتین😊
با سلام و تشکر از در اختیار قرار دادن این کتاب برای مطالعه
أی کاش ویراستار این کتاب بیشتر دقت میکرد تا برخی اشکالات رفع میشد در داستان اول شخصیت اصلی داستان میگفت حتی اتاق و تخت هم نداره ولی در ادامه چندین بار نوشته در اتاقم روی تاختم خوابم برد یا اینکه وقتی با چوپان روبرو شد گفت تا حالا سیگار نکشیده ولی تا پایان داستان چندین بار به سیگار کشیدن چندتایی اشاره میکنه کلا حافظه خوبی نویسنده از گفته هاش نداره و هرچی دوست داشته نوشته! خدا همه ما رو شفا بده انشاالله
أی کاش ویراستار این کتاب بیشتر دقت میکرد تا برخی اشکالات رفع میشد در داستان اول شخصیت اصلی داستان میگفت حتی اتاق و تخت هم نداره ولی در ادامه چندین بار نوشته در اتاقم روی تاختم خوابم برد یا اینکه وقتی با چوپان روبرو شد گفت تا حالا سیگار نکشیده ولی تا پایان داستان چندین بار به سیگار کشیدن چندتایی اشاره میکنه کلا حافظه خوبی نویسنده از گفته هاش نداره و هرچی دوست داشته نوشته! خدا همه ما رو شفا بده انشاالله
خوندن کتابهایی به این سبک هرگز نباید باعث ایجاد یاس و ناامیدی در فرد بشه. این مدل کتابها همیشه علاوه بر مفهوم ظاهری که دارند، چیزی رو در بطن خودشون پنهان میکنند که اگه با یه چشم و یه نگرش دیگه بهشون نگاه کنیم، قطعا اثر خارق العاده و تعلیمی خواهند بود. حالت مالیخولیایی که راوی داستان داشت عالی بود و یه حس غریبی رو از نوشتههای صادق هدایت به ادم منتقل میکرد.
گرچه بعضی از قسمتها شاید نامفهوم به نظر برسه اما ارزش چندین بار خوندن رو داره!
گرچه بعضی از قسمتها شاید نامفهوم به نظر برسه اما ارزش چندین بار خوندن رو داره!
خب از نظر من اونها واقعا دیونه نیستن، واقعیت زندگی و آدمها همینه، تقصیر اونها نیست که بیشتر میفهمن، کاملا حرفاهاشون رو میفهمم با این تفاوت که عکس العمل من شبیه این افراد نیست وکاملا عادی هستم، ولی هیچی لذت بخش نیست، هیچ چیز واقعا با ارزش نیست، هیچ چیز معنا دار نیست، هرچی میخوای باش درنهایت هیچی هستی!چون همهی آدمها احساس سردرگمی میکنن، در زمان سیالن، با شب و روز میدون، و زمان مرگشون مشخص نیست، هیچ چیز واقعا مشخص نیست.. در هر حال من باتمام حرفهای آدمهای این کتاب موافقم
"اگر کسی نخواهد سخن عشق را بشنود "، حالتهای این شخصیت تماما شبیه من بود... باهاش اشک ریختم و به شدت همزاد پنداری کردم... اما به دنبال پایانی درش بودم که به یک نتیجهای برسه و من رو راهنمایی کنه... در کل کتاب پیچیده و سرشار از اتفاق بدون فضاسازی بود و من رو سردرگم میکرد و پیدا کردن ارتباط بین وقایع بدون کد بینهایت سخت بود گرچه در انتها بهتر شد... فقط میخوام دربارهی بیماری اون شخصیتی که شبیهمه بیشتر بدونم اگر کسی نام این بیماری رو میدونه بهم بگه... سپاس
داستان تعلیق نداشت. سر و تَه نداشت. جملات کلیشهای باعث شده بود از داستان لذت نبرم. نوع کلماتِ داخل جمله واقفا فجیع بود. هر لحظه میخواستم کتاب رو بذارم کنار. ولی باید بگم که هر نوشتهی بدی هم ارزش حداقل یکبار خوندن رو داره. این که به جای کلمهی آنها وحشت کرده اند، بنویسیم، آنها ترسیدند، کارِ هر نویسندهای نیست. همینطور که یک نویسنده، فرق درختها و درختان رو میدونه. میدونه کجا باید درختان استفاده بشه و کجا درخت ها. اما این کتاب...
اگه میدونستم اینقدربیخوده دانلود نمیکردم چون من داخل زندانم حتی شارج برقی گوشیم هم واسم اهمیت داره چه برسه به شارژپولی اون، نویسنده خیلی راحت مطالب کتابای چندگانه هری پاتراثرجی کی رولینگ را داخل کتابش گنجونده بدون هیچ خلاقیت و ایده پردازی هیچ سیستمی برای نوشتن نداره و فقط قلم دست میگیره و طرح اصلی یا موضوع نشانه گرفته و فقط یجور داستان به تهش میرسونه هرچه باد آباد؛ یه ستاره را هم به خاطر اینکه برای نوشتن این کتاب مجبور شده چندتایی کتاب بخونه بش دادم
خوندن این کتاب رو توصیه نمیکنم حتی اگه فکر میکنید درگیر این مسائل هستید بهتره پیش یه پزشک یا متخصص مراجعه کنید
متن و داستان بسیار ضعیف بود
انتها و اصل ماجرا مشخص نبود
هیچ منبع علمی داخل متن به کار برده نشده بود
نوشتن به صورت طبقهبندی نبود مثل اینکه فردی از چند بیماری سرطان رنج میبره و من بیام راجب همه علائم اون بیماری همزمان حرف بزنم. در واقع نویسنده قدرت تفکیک نداشت یا حداقل قصد به انجام این تفکیک سازی نداشت
متن و داستان بسیار ضعیف بود
انتها و اصل ماجرا مشخص نبود
هیچ منبع علمی داخل متن به کار برده نشده بود
نوشتن به صورت طبقهبندی نبود مثل اینکه فردی از چند بیماری سرطان رنج میبره و من بیام راجب همه علائم اون بیماری همزمان حرف بزنم. در واقع نویسنده قدرت تفکیک نداشت یا حداقل قصد به انجام این تفکیک سازی نداشت
به نظر میرسد نویسنده محترم در بعضی موارد بیش از اندازه گزافه گویی کرده بود. در جوامع انواع بیماران روانی وجود دارند و هیچکدام را خانواده رها نکرده و تنها نگذاشتهاند. هیچ پدر و مادری نیستند که از فرزندشان بیزارشوند و بامان خدارهایش کنند در صورتیکه نویسنده خیلی جاهها اشاره کرده بود که حوصله پدر و مادرش سررفته و ایشون تنهای تنها زندگی میکرده و یا کاراته باز ماهری بوده که با اتفاق همزادش تونسته موفقیتهای بدست بیاره
کتاب جالبی بود ارزش خوندن رو داشت و خیلی خوب تونسته بود احساساتش رو بیان کنه طوری که ادم بتونن خودش رو جای شخصیت بزاره یکم غمگین بود ولی خیلی از جملاتش انگار حس ادم رو میگه و بنظرم اگر این مدل افراد در جامعه بیشتر مورد توجه قرار میگرفتن خوب بود چون فکر کنم تقریبا اکثر مردم مشکلی مثل افسردگی رو دارن. البته حس میکنم اگر اینقدر واضح اسم قرصها و اینجور چیزها رو نمیگفت بهتر بود ولی در کل من لذت بردم از خوندنش
کسی که افسردگی رو تجربه کرده باشه کاملا درک میکنه که شخصیت اصلی کتاب در چه وضعیه و پایان داستانها هم جالبه، ولی لطفا اگه در وضعیت روحی خوبی نیستید، این کتاب رو نخونید.
تا حالا دو بار افسردگی شدید رو تجربه کردم و میدونم ذهن آدم توی افسردگی چطور بهت دورغ میگه.
اگه بخوایید بفهمید یه فرد افسرده چطور به دنیا نگاه میکنه این کتاب عالیه ولی اگه خودتون افسرده هستید کمکی به خوب شدنتون نمیکنه.
تا حالا دو بار افسردگی شدید رو تجربه کردم و میدونم ذهن آدم توی افسردگی چطور بهت دورغ میگه.
اگه بخوایید بفهمید یه فرد افسرده چطور به دنیا نگاه میکنه این کتاب عالیه ولی اگه خودتون افسرده هستید کمکی به خوب شدنتون نمیکنه.
تا به حال انقدر احوالات اینگونه بیماران روانی رو کامل درک نکرده بود و این کتاب باعث شد که تا حدودی به این درک برسم. واقعا برای این بیماران ناراحت شدم. من همچین بیماری ندارم ولی در زندگی مواقعی هست که انسان نا امید و متنفر میشه برای من هم این اتفاق افتاده و واقعا حس بدیه و مطمئنا برای این بیماران که تا آخر عمر با همچین حسی دست و پنجه نرم میکنند بد تر هست امیدوارم روزی همه بیماران شفا پیدا کنند.
اوایلش جالب بود اما دیگه بعدش دیدم فقط توهمات حوصله سر بر نویسنده که آدم از داستان هایش حس نمیکرد که یک نویسنده ایرانی باشه!! همش حس میکردم کتاب یک سرقت ادبی بزرگه یا دنبال اسم نویسنده بودم و فکر میکردم ایشان فقط ترجمه را برعهده داشته... واقعا نوشته هایش بو و سبک ایرانی نداشت و کاملا تکراری بود، بنظرم رمانهای جذاب تری در این سبک هست برای خواندن!!! بعلاوه اینکه ابتدا و انتهایی هم ندارد...
من اصلا این کتابو دوست نداشتم خیلی راحت داره میگه که کسانی که از بیماری اعصاب رنج میبرن درمانی نداره و آخرش مرگِ... بعدم میگه بعد از هر تنشی سیگارِ که به طرف آرامش میده، آخه اینا چیه که تو مغز مردم بخصوص جوونا میکنید؟!؟!؟بعدم اگه کسی بخواد از این کتاب یه کمکی برا حالش بگیره که بیچارس... و در آخر اینکه بیماریهای اعصاب درمان داره اگه بیماریشونو با درمانگر یا روانکاو کار بلد در میون بگذارن...
کتاب رو دوست داشتم انگار یکی داشت از داخل ذهن من حرف میزد تموم اون چیزایی که از ذهنت میگذره ولی برای هیچکس تعریفش نمیکنی و حتی قابل تعریف نیست نه کل کتاب اما یه قسمتهایی شبیه ذهن من بود... امیدوارم حال اونایی که به چنین اختلالهایی دچارن زودتر خوب بشه و از خانواده و دوستاشون میخوام که تنهاشون نذارن و دوستشون داشته باشن... خوندن این کتاب یه تجربهی جدید و متفاوت بود یه دنیای تازه.
نسبتا کتاب جالبی بود. تصور بودن در ذهن افراد، بخصوص کسانی که نسبت به اکثریت انسانها شرایط روانی یکسانی ندارن باعث سرگرم کننده بودنش شده. البته من یه سوال برام پیش اومد، تو داستان سوم یه ایرادی هست. ام اس بیماری یا اختلال روانی نیست به اعصاب و سیستم عصبی مربوطه اما به روان نه! دیدگاه کاراکترها نسبت به پزشکان خیلی منفی بود البته نمیدونم چقدر داستانها به واقعیت نزدیکن...
باتشکر از نویسنده محترم
اینچنین کتب و متونی که به روش علمی و تحقیقی به این موضوعات میپردازند، شاید تنها پادزهر مسمومیت افکار سطحی و هیجان زده جامعه ماست!
متاسفانه بازارمکاره نوشتهها و گفتهها و تجویزهای منفعت طلبانه زردنویسان و زردگویان بین عامه مردم، تحصیلکردگان وحتی روشنفکران وطبقه متوسط ماو..... گرم گرمه!
کجاست بحث و مشاوره تخصصی و اخلاقی؟
(فقط مطبها.... با هزینههای ^^...
اینچنین کتب و متونی که به روش علمی و تحقیقی به این موضوعات میپردازند، شاید تنها پادزهر مسمومیت افکار سطحی و هیجان زده جامعه ماست!
متاسفانه بازارمکاره نوشتهها و گفتهها و تجویزهای منفعت طلبانه زردنویسان و زردگویان بین عامه مردم، تحصیلکردگان وحتی روشنفکران وطبقه متوسط ماو..... گرم گرمه!
کجاست بحث و مشاوره تخصصی و اخلاقی؟
(فقط مطبها.... با هزینههای ^^...
کتاب خیلی خوبی
اون جمله سالینجر انسانها همیشه برای چیزها و آدمهای عوضی دست میزنند خود حقیقت بود
قسمت خواب طولانی واقعا رو من اثر گذاشت و واقعا تا یه مدت به خاطرش ناراحت بودم
اما بعدش داستان میشه مال یه نفر دیگه من تا نصف داستان رو با یه نفر بودم و الان شخصیت عوض شده و به نظرم بدون این اتفاق داستان خیلی قشنگ تر میشد
اما در کل داستان خیلی خوبی بود ممنون از نویسنده
اون جمله سالینجر انسانها همیشه برای چیزها و آدمهای عوضی دست میزنند خود حقیقت بود
قسمت خواب طولانی واقعا رو من اثر گذاشت و واقعا تا یه مدت به خاطرش ناراحت بودم
اما بعدش داستان میشه مال یه نفر دیگه من تا نصف داستان رو با یه نفر بودم و الان شخصیت عوض شده و به نظرم بدون این اتفاق داستان خیلی قشنگ تر میشد
اما در کل داستان خیلی خوبی بود ممنون از نویسنده
ذهن کاربردهای زیادی داره
ذهن فقط برای ذخیره جمع بندی و بازخرد به رویدارها در شرایط مختلف داره. حالا هر کی که هست میتونه در هر مورد نظرات کتاب یا داستان یا فیلم و.... بیازه و بیرون بده همه ما دارای یک ذهن زیبا و در عین حال فریب دهنده برای دیگران برای رسیدن به منافع هست و در هر لحظه تغییر میکنه انسانهایی که دو قطبی هستند خیلی باحالن چون صفر و صد نیستن صد و منفی صدن
ذهن فقط برای ذخیره جمع بندی و بازخرد به رویدارها در شرایط مختلف داره. حالا هر کی که هست میتونه در هر مورد نظرات کتاب یا داستان یا فیلم و.... بیازه و بیرون بده همه ما دارای یک ذهن زیبا و در عین حال فریب دهنده برای دیگران برای رسیدن به منافع هست و در هر لحظه تغییر میکنه انسانهایی که دو قطبی هستند خیلی باحالن چون صفر و صد نیستن صد و منفی صدن