معرفی و دانلود کتاب برزخ اما بهشت

معرفی کتاب برزخ اما بهشت

کتاب برزخ اما بهشت داستان دختری 24 ساله به نام ماهنوش است که فکر می‌کند بعد از شکست در ازدواجش، دنیا به پایان رسیده. او پس از ازدواج به خانه‌ی پدری‌اش برمی‌گردد تا شاید بتواند درمانی برای رنج‌های بی‌شمارش پیدا کند. با برگشتن دخترخاله‌اش، رعنا، این اتفاق می‌افتد؛ اما پس از مدتی،‌ رنجی بزرگ به رنج‌های ماهنوش اضافه می‌شود. نازی صفوی این کتاب را در سال 1383 و پس از رمان دالان بهشت منتشر کرد.

درباره‌ی کتاب برزخ اما بهشت

در سال 1378 کتابی چاپ شد که نه‌تنها نویسنده‌اش را به شهرت رساند، بلکه بازار انتشارات ققنوس را دچار تحولی اساسی کرد. کتابی که خیلی از مردم در آن سال‌ها، در دستش می‌گرفتند و با اشتیاق می‌خواندندش. وقتی کتاب «دالان بهشت» برای اولین بار چاپ شد، ظرف 15 یا 20 روز، چاپ دوم آن روانه‌ی بازار شد و تا مدت‌ها،‌ هر ماه تجدید چاپ می‌شد. جالب این‌جاست که نویسنده‌ی این کتاب پرفروش، اولین اثرش را به نگارش درآورده بود و هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد که کتابش به چنین فروش بی‌سابقه‌ای دست پیدا کند. این نویسنده‌ی کم‌کار که فقط دو کتاب نوشته است، کسی نیست جز نازی صفوی (Nazi Safavi). در این نوشته می‌خواهیم به دومین رمان او بپردازیم: کتاب برزخ اما بهشت.

رمان برزخ اما بهشت درباره‌ی دختری 24 ساله، زیبا و بلندقد است که زندگی با او سر ناسازگاری دارد. او که ماهنوش نام دارد، بچه‌اش را از دست داده، طلاق گرفته و در جوانی احساس پیری می‌کند. ماهنوش پس از ترک همسر سابقش، به خانه‌ی آبا و اجدادی‌اش می‌رود و هر روز با تعداد کثیری از افراد فامیل مواجه می‌شود. خانواده‌ی آن‌ها که بسیار پرجمعیت است،‌ شاید با او پیوند خونی داشته باشند؛ اما او را خیلی کم درک می‌کنند. ماهنوش که با بیماری افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کند،‌ همواره در تخت‌خوابش به سر می‌برد، حوصله‌ی هیچ کاری را ندارد و حتی قرص‌هایی که دکتر محمودی به او داده است،‌ هیچ حالش را بهتر نمی‌کنند. ماهنوش بیش از هر کس دیگری با دخترخاله‌اش،‌ رعنا، احساس نزدیکی‌ می‌کند. اما او همراه دخترش، کیمیا، در خارج از ایران زندگی می‌کند. ماهنوش همین‌طور کج‌دار و مریز به زندگی‌اش ادامه می‌دهد تا اینکه رعنا به ایران بازمی‌گردد و زندگی او را عوض می‌کند. اما انگار باز هم مصیبتی دیگر در انتظار ماهنوش است...

نازی صفوی در کتاب برزخ اما بهشت داستان زنانی را به تصویر می‌کشد که عزت‌نفس و اعتماد‌به‌نفس را فقط در رابطه با مردان می‌بینند. او که در نخستین کتاب خود نیز چنین رویه‌ای را نقد کرده بود، در رمان دومش بیشتر به این موضوع پرداخته است. مخصوصاً زمانی که ماهنوش با پسرخاله یا پسرعمویش (چون عمو و خاله‌اش با یکدیگر ازدواج کرده‌اند!)،‌ حسام، با طنز و کنایه جر و بحث می‌کند. ماهنوش به حسام به چشم پسری نگاه می‌کند که عزیزدردانه‌ی خانواده است و همه چیز را در اختیار دارد. اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد حسام در ابتدا ماهنوش را آزار می‌دهد؛ اما اندک‌اندک چنین رفتاری او را به سمت خود جذب می‌کند.

کتاب برزخ اما بهشت برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به کتاب‌های عاشقانه‌ی ایرانی با داستان‌های ساده علاقه دارید، کتاب برزخ اما بهشت را بخوانید.

در بخشی از کتاب برزخ اما بهشت می‌خوانیم

صداى حسام که شاد و سر حال آهنگى را سوت مى‌زد، قبل از این که در اتاق را ببندم، مرا به زمان حال برگرداند و شنیدم که مى‌گفت:

«یالاّ پاشین بیفتین به جون خونه، امشب مهمون داریم!»

حتى از صدایش انگار هیجان و سرزندگى و شادى مى‌بارید. خوش به حالش، چه سلطنتى براى خودش مى‌کرد، یعنى از وقتى یادم مى‌آمد همین طور بود و حسام توى این خانه حکومت مى‌کرد و به خاطر همین هم من همیشه از او حرص داشتم. ولى حالا، یعنى بعد از طلاقم، به خاطر کمک‌ها و حمایت‌هایى که به من کرده بود انگار نمک‌گیر شده بودم، دیگر نه تنها لجم نمى‌گرفت، حتى خیلى وقت‌ها فکر مى‌کردم، نوش جانش، کم‌ترین حُسنش این است که با تمام امکاناتى که دارد و با این که خوش‌گذران است، آن‌قدر مرد هست که بگوید من تا وقتى آدم نشوم، زن نمى‌گیرم! حسام به اندازه‌ی موهاى سرش دوست و آشنا داشت. از همسن و سالِ خودش گرفته تا سنِ پدربزرگش و از همه قشر و صنفى، هر ورزشى که اسمش هم به گوشش خورده بود یا مى‌خورد، دنبالش رفته بود یا مى‌رفت و شاید دو برابر موهاى سرش هم دوست دخترهایى داشت که به قول خودش به ملاحظه‌ی بزرگ‌ترها بهشان مى‌گفت: «خواهرهاى دوستام!»