معرفی و دانلود کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی
برای دانلود قانونی کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی
جوردی سییرا ای فابرا در کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی داستان پسر دوازدهسالهای به نام میگل را روایت میکند که آنقدر دردسرساز و سربههواست که پدر و مادرش تصمیم گرفتهاند تا آخر ماه او را از خانه اخراج کنند. به این معنا که چمدانش را به دستش بدهند و از او بخواهند پدر و مادر تازهای برای خودش پیدا کند یا دستکم سری به پرورشگاه بزند. میگل که حسابی درمانده و مستأصل شده، در تلاش است تا راهی برای تغییر نظر پدر و مادرش بیابد.
دربارهی کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی
میگلِ دوازدهساله احتمالاً بینظمترین و شلختهترین بچهای باشد که به عمر خود دیدهاید! او روزبهروز بینظمتر میشود و راستش را بخواهید، کوچکترین نشانهای هم از تغییر رفتار در او پیدا نیست. از وقتی میگل شروع به چهار دستوپا راه رفتن کرده بود، تا همین الان که دوازده سال داشت، جز دردسر چیز زیادی به خانوادهاش ارائه نکرده بود. برای همین بود که در روز هفتمِ ماه آوریل، پدر و مادرش تصمیم گرفتند او را از خانه اخراج کنند. میپرسید چطور چنین چیزی ممکن است؟ در حقیقت، یک روز صبح که میگل توانست از کوه تلنبارشدهی لباس پشت در اتاقش بیرون بیاید و به طرف آشپزخانه برود، با مادرش مواجه شد که برخلاف همیشه، ساکت و بیتفاوت به میگل نگاه میکرد. میگل گمان کرد شاید سکوت مادرش آرامش قبل از طوفان است و همین حالاست که سیل از راه برسد و مادر با جیغ و داد، او را مجبور کند به اتاقش سر و سامان بدهد. اما خبری نشد که نشد. نه از بکننکنهای همیشگی خبری بود و نه از اعتراض به شلختگی و کثیفی. مامان میگل -در حالی که کاغذی در دست داشت و آن را به طرف میگل دراز کرده بود، با بیتفاوتی نادری به او نگاه میکرد.
کاغذی که مادر میگل در دست داشت، در واقع یک نامه بود که مادر میگل آن را به طرف پسرش گرفته بود تا امضایش کند و ثابت شود آن را دریافت کرده و بعداً شک و شبههای ایجاد نشود! میپرسید محتوای نامه چه بود؟ راستش را بخواهید، نامهی مذکور، حکم اخراج میگل بود. از آنجا که میگل روزبهروز بینظمتر میشد، همهجا غوغا به پا میکرد و برای همه دردسر میآفرید، مادر و پدرش تصمیم گرفته بودند مراتب اخراجش را اعلام کنند. قرار بود این حکم پس از گذشت سی روز عملی شود. در این مدت، روال عادی دریافت بوسهها و نوازشهای میگل برقرار بود، همچنین حق استفاده از اتاق، سه وعده غذا در روز، تلویزیون، پول توجیبی، کتاب، قدم زدن، توجه، نصیحت و تمام حقوقش به عنوان فرزند را داشت؛ اما پس از پایان این مدت، به موجب اختیاری که قانونِ خانواده به مادر و پدرش بخشیده بود، وظایف آنها به عنوان مادر و پدر، دیگر اجباری نبود، چون در واقع قبلتر میگل همه حقوق آنها را پایمال کرده بود...
میدانیم حتماً برایتان عجیب است که مادری حکم اخراج فرزندش را صادر کند. اما چه چاره؟ وقتی که فرزندی روز به روز شلختهتر میشود و هیچ قصد اصلاح رفتارش را هم ندارد؟ با این همه، راستش را بخواهید، زمانی که نامه به میگل داده شد، چشمهایش از تعجب گرد شد. هر چه صبر کرد تا مادرش از خنده رودهبُر شود و این شوخی بینمک را تمام کند، هیچ اتفاقی نیفتاد. مادر میگل واقعاً شوخی نداشت. در واقع، میگل کار را به جایی رسانده بود که اگر اخراجش نمیکردند، پدر و مادرش، هر دو، راه به تیمارستان میبردند.! از آنجایی که آن دو هیچ دلشان نمیخواست راهی دیوانهخانه شوند، تصمیم گرفته بودند میگل را از راه قانونی اخراج کنند.
ماجرا از آنچه که گمان میکنید، جدیتر بود. بعد از آن که موعد تعیینشده در نامه سر رسید، میگل ناگهان خودش را توی پاگردِ پلهها دید، با کیف و چمدان، هر کدام توی یک دست. مادرش را هم پشت دری دید که آرام داشت بسته میشد. البته گمان نکنید پدر و مادری که جوردی سییرا ای فابرا در کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی ترسیم کرده، انسانهایی سنگدل و بدجنساند. نه، اشتباه نکنید. آن دو آنقدر مهربان بودند که برای میگل توصیهنامه نوشته بودند. توصیهنامه برای زمانی که یکی دلش خواست میگل را به فرزندی قبول کند.
دنیا دیوانه شده بود. پدر و مادرش دیوانه شده بودند. یک وقتهایی توی تلویزیون مصیبتها و بدبختیهایی را میدید که جاهای دیگر اتفاق میافتند، در دوردستها و خیلی خودخواهانه از کنارشان میگذشت. چون جای خودش گرم و نرم بود و غذا برای خوردن داشت و کموکسری نداشت. خیلی بهش خوش میگذشت. حالا مصیبت و بدبختی واقعاً به او هم رسیده بود...
اگر شما هم همچون ما دل در دلتان نیست تا ببینید میگلِ کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی آخر چه بر سرش میآید و پس از اخراج از خانه چه میکند، پیشنهاد میکنیم کتاب حاضر را که ماگالی کُلُمر تصویرگریاش را بر عهده داشته در دست بگیرید و خود از نزدیک به تماشای بدبختی این نوجوان سربههوا بنشینید.
لازم به یادآوری است که مجموعهی پسر عزیزم به چندین زبان ترجمه شده است؛ کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی را در ایران، زهرا سادات جدغریب به فارسی برگردانده و نشر چ (واحد کودک و نوجوان نشر چشمه) این کتاب را ذیل مجموعهی داستانهای ونوشه به انتشار رسانده است. بیش از این تعلل نکنید. این شما و این یک ماجرای خواندنی دیگر از مجموعه کتابهای پسر عزیزم.
دربارهی مجموعهی پسر عزیزم
پسر عزیزم (Querido hijo)، مجموعه داستانی به قلم جوردی سییرا ای فابرا، نویسندهی پرافتخار اسپانیایی است. کتابهای این مجموعه برای گروه سنی نوجوان به رشتهی تحریر درآمدهاند و در آنها داستان زندگی پسری نوجوان به نام فلیپه روایت میشود. به عنوان مثال، در مجلد دوم این مجموعه مطالعه میکنیم پدر و مادر فلیپه که از دستِ رفتارهای پسرشان به ستوه آمدهاند، تصمیم میگیرند اعتصاب کنند و هیچ کاری به کار پسرشان نداشته باشند. چیزی که در ابتدا حتی خوشایند مینماید، اما بعدتر حسابی مایهی دردسر فلیپه میشود. گفتنی است این مجموعه کتاب که در اصل به زبان اسپانیایی نوشته شده بود، به زبانهای دیگری، از جمله انگلیسی و فارسی نیز برگردانده شده و نسخهی انگلیسی این مجموعه با نام "Dear Son" به مخاطبان عرضه شده است.
آنچه در ادامه مطالعه میکنید، نام برخی از مجلدهای منتشرشده ذیل مجموعهی پسر عزیزم میباشند: «پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم»، «پسر عزیزم، تو اخراجی»، «پسر عزیزم، تو چهار پدر و مادر داری» و «پسر عزیزم، تو با پدربزرگ و مادربزرگت میروی».
تاکنون دو مجلد نخست مجموعهی پسر عزیزم (پسر عزیزم، تو اخراجی و پسر عزیزم ما اعتصاب کردیم) به زبان فارسی ترجمه شده و نشر چشمه آنها را ذیل مجموعه کتابهای ونوشه روانهی بازار کتاب کرده است. هر دو مجلد یادشده را میتوانید از سایت یا اپلیکیشن کتابراه دریافت کنید.
کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی برای چه کسانی مناسب است؟
جوردی سییرا ای فابرا کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی را برای گروه سنی 10 تا 12 سال به رشتهی تحریر درآورده است. با این حال، احتمالاً همهی افرادی که به داستانهای طنز علاقه دارند نیز از مطالعهی این اثر بهره میبرند.
در بخشی از کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی میخوانیم
کیف و چمدان را برداشت و به سمت پایین خیابان رفت. اگر ساعت همانی بود که فکر میکرد، احتمالاً پارک پُر از بچه بود. میتوانست از آنها پرسوجو کند.
با وجود اینکه مادرش گفته بود فقط لوازم ضروری را برایش گذاشته، بارش خیلی سنگین بود. وقتی میرفتند خرید یا مسافرت، او هیچچیزی را حمل نمیکرد. همیشه لوسش میکردند. حتی دلش برای این هم تنگ شد. رسید سرِ پیچ. از عرض خیابان گذشت. همهچیز به نظرش فرق میکرد، تمامِ محله.
حالا یا واقعاً فرق داشت یا او متفاوت میدید. پارک از دور، یعنی دو خیابان آن طرفتر، معلوم بود. راهش را گرفت و طولی نکشید که به پارک رسید. اسباببازیها سمتِ چپ پارک بودند. از دور صدای جیغ و فریادی پُر از شادی به گوشش رسید، جیغِ بچههایی که آزادانه در پارک میدویدند. قلبش کمی تندتر زد.
قرار بود بهشان چی بگوید؟
به میدان دلباز و روشن وسط پارک رفت و از دور منظره را تماشا کرد. ده بیستتا مادر با نوزادها یا بچههای کوچکشان نشسته بودند و دربارهی موضوعات مختلفی حرف میزدند، موضوعاتی که همیشه به بچههایشان مربوط میشد، چون هر کدامشان فکر میکرد بچهی خودش قشنگ است و بچهی بقیه زشت و لاغرمُردنی! ده بیستتا پیرمرد و پیرزن هم آفتاب میگرفتند و بازی بچهها را تماشا میکردند. با نگاهی آغشته به خاطرات گذشته؛ نگاهی که هم مهربان بود، چون خاطرات بچگیشان به یادشان میآمد، هم کلافه، چون سروصدا اجازه نمیداد از سکوت لذت ببرند. ده بیستتا دختر و پسر هم دنبال هم میدویدند و برای سرسرههایی که تعدادشان کافی نبود با هم میجنگیدند، داد میزدند و ترس به جان مادرها و پیرمرد و پیرزنها میانداختند. خلاصه همان چیزهای همیشگی.
فهرست مطالب کتاب
نامه
برخورد اول
دعوا و مرافعه
ماه آخر
اخراج
در خیابان
در پارک
یک دوست واقعی
پیرمرد
آخرین تلاش
گشت پلیس
عریضه
نامه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پسر عزیزم، تو اخراجی |
نویسنده | جوردی سییرا ای فابرا |
مترجم | مینا کریمیان |
ناشر چاپی | انتشارات کتاب چ |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 101 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-95874-7-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان آموزنده کودک |