معرفی و دانلود کتاب زمانه‌ی جادو 3: سومین قهرمان

معرفی کتاب زمانه‌ی جادو 3: سومین قهرمان

کتاب زمانه‌ی جادو 3: سومین قهرمان نوشته‌ی کرسیدا کوول که سومین جلد از این مجموعه‌ی پرفروش است به ماجراجویی‌های زار و کاش برای نجات سرزمینشان می‌پردازد. قهرمانان این داستان تاکنون دوبار مرگ را دور زده‌اند، آیا ممکن است بتوانند بار دیگر در مبارزه با ساحره‌ها و دشمنان اهریمنی زنده بمانند؟

درباره‌ی کتاب زمانه‌ی جادو 3:

روزی روزگاری جنگل بکری وجود داشت. جادوگرها سال‌های سال در این جنگل زندگی کرده بودند. سال‌هایی آن‌قدر طولانی که کسی نمی‌توانست مدتش را به یاد بیاورد. آن‌ها می‌خواستند تا ابد در صلح و آرامش بمانند. تا این‌که جنگاورها از راه رسیدند. جنگاوران از آن سوی دریاها هجوم آورده بودند. آن‌ها جادو نداشتند ولی سلاح جدیدی با خودشان آورده بودند، به نام آهن.

این فلز تنها چیزی بود که جادو روی آن اثر نداشت و از آن زمان به بعد، جادوگران و جنگاوران در جنگل بکر، درگیر نبردی خونین با یکدیگر شدند. تا این‌که سیکاروکس ملکه‌ی جنگاوران به شاه جادوگران یعنی انکنزو دل بست!

جادوگرها و جنگاورها اصلا و ابدا نباید عاشق هم می‌شدند و خلاف قوانین بود. به همین خاطر سیکاروکس طلسم انکار عشق را سر کشید تا این حس را در وجود خود بکشد و به راستی که عشق مرد و در نهایت با مردی جنگاور ازدواج کرد.

بعد از ماجرای عشق ناکام، سیکاروکس دختری به دنیا آورد و نام او را کاش گذاشت اما این دختر به دلیل عشق راستین ملکه نسبت به انکنزو قدرت‌های جادویی عجیبی داشت، آن هم جادویی که حتی با آهن سازگار بود.

در همان روزها، انکنزو هم صاحب پسری به نام زار شد. این پسر رازی هولناک در سینه داشت؛ او کمی از جادوی ساحره‌ای دزدید و لکه‌ی جادوی ساحره کم کم راهش را باز کرد تا زار را در اختیار خودش بگیرد. این قصه‌ی آشنایی زار و کاش است. آن‌ها باید از هم متنفر باشند ولی این قصه می‌گوید که چطور دوست می‌شوند.

کاش و زار در کنار هم از دست پدر و مادرشان فرار کردند تا دنبال مواد اولیه یا طلسم خلاصی از شر ساحره‌ها بگردند. حالا آن‌ها در رمان زمانه‌ی جادو 3: سومین قهرمان (The wizards of once knock three times) تنها و بی‌خانمان هستند و علاوه بر جادوگرها و جنگاورها که در تعقیبشان هستند. چیزی خیلی خیلی بدتر هم به دنبالشان است؛ ساحره‌ها!

ساحره‌ها اصلا و ابدا نباید دستشان به جادوی سازگار با آهن برسد اما کاش و زار تا حالا دوبار از چنگال ساحره‌ها جان سالم به در برده‌اند و دو بار مرگ را دور زده‌اند، آیا ممکن است سومین بار هم شانس بیاورند؟

درباره مجموعه‌ی زمانه‌ی جادو:

این مجموعه‌ی پرفروش و خواندنی دو قهرمان اصلی دارد؛ زار پسری از قبیله‌ی جادوگران که متاسفانه جادو ندارد و برای رسیدن به آن حاضر است هر کاری بکند و کاش دختری از قبیله‌ی جنگاوران که دائما تلاش می‌کند وسیله‌ی جادویی خود را از چشم دیگران مخفی کند. آن‌ها در جنگل وحشی با یکدیگر روبرو می‌شود و شما ماجراجویی‌های زار و کاش را در مجموعه‌ی چهار جلدی زمانه‌ی جادو خواهید خواند.

نکوداشت‌های کتاب زمانه‌ی جادو 3:

- انقلابی دیگری از کوول. (SUNDAY TIMES)
- غلتکی تعلیق و تعجب. (GUARDIAN)
- کوول در حال تبدیل شدن به یک گنجینه‌ی ملی است. (BIG ISSUE)

کتاب زمانه‌ی جادو 3 مناسب چه کسانی است؟

نوجوانانی که به مطالعه‌ی رمان‌های فانتزی علاقه‌مند هستند، این مجموعه‌ی هیجان‌انگیز و جذاب را از دست ندهند.

(این کتاب دارای حجم بیش از 20 مگابایت هست، لطفا قبل از خرید، نسخه نمونه را دریافت و از صحت نمایش کتاب در موبایل یا تبلت اطمینان حاصل کنید.)

با کرسیدا کوول بیشتر آشنا شویم:

کرسیدا کوول (Cressida Cowell) در سال 1966 در انگلستان به دنیا آمد و بیشتر به دلیل نوشتن مجموعه رمان‌های مشهور چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم شناخته می‌شود. شرکت انیمیشن‌سازی دریم ورکس با اقتباس از رمان‌های او آثار معروفی ساخت که نام کرسیدا را هم بر سر زبان انداخت و امروزه به عنوان یک نویسنده‌ی موفق و پرفروش در حوزه‌ی کودک و نوجوان شناخته می‌شود.

در بخشی از کتاب زمانه‌ی جادو 3 می‌خوانیم:

در همان هنگام، پایین و روی زمین، خردکن غوله، گربه برفی‌های زار، گربه شاه و شب چشم و جنگل دل، گرگینه‌اش دلتنگ، خرسش و گرگ‌هایش، سریع و در سکوت از جنگل بکر می‌گذشتند. دیدن گرگ‌ها و غولها عادی است چون تعدادشان کم نیست، اما‌ ای کاش می‌توانستید برای یک بار هم که شده گربه برفی‌ها را ببینید.

مخلوقات زیبایی که از شیر بزرگتر بودند. موهایشان مثل پودر برف نرم و بلند بود. از میان جنگل‌های باستان خرامان می‌گذشتند و سبیل‌هایشان را پیچ و تاب می‌دادند. آن‌ها هم مثل بچه‌های روی در پرنده لاغرتر و گرسنه‌تر و ژولیده‌تر از دو هفته‌ی پیش به نظر می‌رسیدند. چنگال‌های اژدهایان دم خاردار روی صورت گربه برفی‌ها زخم‌های عمیقی به جا گذاشته بود. گوش خرس پاره شده بود. دلتنگ هم می‌لنگید.

هیچ‌کس نمی‌دانست از آن مسیر می‌گذرند چون همان‌طور که زار گفت، نمی‌شد ردیابی‌شان کرد و بی رد نشان بودند. حتی غول‌ها هم بلد بودند روی زمین به نرمی قدم بردارند. خردکن به بلندی بلندترین درختان دور و برش بود.