معرفی و دانلود کتاب اینجا؛ نرسیده به پل
برای دانلود قانونی کتاب اینجا؛ نرسیده به پل و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب اینجا؛ نرسیده به پل
کتاب اینجا؛ نرسیده به پل رمانی است که به قلم آنیتا یارمحمدی به رشتهی تحریر درآمده است و به زندگی سه دختر جوان میپردازد که شرایط زندگی، آنها را در کنار یکدیگر قرار داده است. رؤیا، مهتاب و آیدا قهرمانهای این رمانند و هر کدام به شیوهای متفاوت در تلاشاند به زندگی خود سامان ببخشند.
دربارهی کتاب اینجا؛ نرسیده به پل
آنیتا یارمحمدی در اولین رمان خود، اینجا؛ نرسیده به پل، به سراغ روایت زندگی سه دختر جوان رفته است که تنها نقطهی اشتراکشان این است که متولد یک دهه هستند. این سه دختر از قضای روزگار به هم رسیدهاند و قرار است روال زندگیشان را در کنار یکدیگر سپری کنند.
اولین بخش رمان با روایت رؤیا آغاز میشود. دختری اهل تهران که در گذشته پدرش زندگیشان را در قمار به باد داده، مادرش را از دست داده و ازدواج ناموفقی را پشت سر گذاشته است. پس از آن با مردی وارد رابطه میشود اما این مرد هم او را رها میکند و به خارج از کشور میرود. رؤیا حالا مدرس آموزشگاه زبان است و خانهای دارد و میخواهد مستأجرهای مناسبی برای خود پیدا کند. به این ترتیب مهتاب و آیدا که هر کدام با هدفی به تهران آمدهاند و به دنبال خانهای برای اجاره میگردند، پایشان به زندگی مهتاب باز میشود.
مهتاب از همدان راهی پایتخت شده تا تحصیلاتش را در مقطع ارشد ادامه دهد. با این حال علاقهای به درس خواندن ندارد و دلش میخواهد در زمینهی طراحی و کاشت ناخن مهارت پیدا کند. آیدا هم به قصد تحصیل در تهران، اصفهان را ترک کرده است. با این حال او نیز اشتیاقی به درس و تحصیل ندارد. هر کدام از این زنان در کنار دغدغههای فکری و اقتصادی مختلف، در روابط عاطفیشان نیز با چالشهایی دست و پنجه نرم میکنند و تجربهی شکستها و مشکلات متعدد در این زمینه، زندگی آنها را به شکلی تحت تأثیر قرار داده است.
آنیتا یارمحمدی نویسنده و مترجم کشورمان، که خود نیز مانند شخصیتهای رمان اینجا؛ نرسیده به پل، متولد دههی شصت شمسی است، با شناختی که از روحیات، علایق و سلایق خودش و همنسلانش دارد، دست به قلم برده تا با روایتی چندزبانه دغدغههای فکری و مشغلههای زندگی این قشر را به تصویر بکشد. نویسنده با انتخاب سه راوی به شکلی متفاوت داستان را روایت میکند و در این مسیر سعی داشته داستان را به شیوهای پیش ببرد که خواننده دچار کسالت نشود و با رغبت مطالعهی رمان را به انتها برساند.
به دلیل همین نوع روایت نیز زبان هر یک از شخصیتها را نیز به شکلی متمایز ارائه کرده تا خواننده قادر به تشخیص شخصیتها از یکدیگر باشد. بخش عمدهای از این تمایز را نیز با کمک واژهها و اصطلاحات رایج در میان این نسل شکل داده است. به همین خاطر موفق شده از پس نگارش سه نوع روایت با سه نوع نثر و لحن متفاوت برآید.
خواننده در رمان اینجا؛ نرسیده به پل با داستانی حادثهمحور و پرتعلیق روبهرو نیست، زیرا داستان بیش از هر چیز بر ویژگیهای درونی و فکری شخصیتهای زن متمرکز است. از اینرو فضای زنانهای بر رمان حاکم شده است که با توجه به قهرمانهای داستان اجتنابناپذیر به نظر میرسد. نویسنده با بهرهگیری از این ویژگی رویهی داستانپردازیاش را پی میگیرد، شخصیتها را وارد چالشهای زندگی میکند و درنهایت هریک با توجه به ظرفیت و روحیات درونیاش مسیر خود را مییابند و وارد دور تازهای از زندگی میشوند.
ناگفته نماند که انتشارات ققنوس برای چاپ و نشر این رمان اجتماعی اقدام کرده و این اثر خواندنی را در دسترس مخاطبان خود قرار داده است.
کتاب اینجا؛ نرسیده به پل برای چه کسانی مناسب است؟
به کسانی که دلشان میخواهد رمانی روان بخوانند که دغدغههای فکری و اجتماعی دخترانی همنسل را به شیوهای متفاوت شرح میدهد، مطالعهی رمان اینجا؛ نرسیده به پل رضایتشان را جلب خواهد کرد.
در بخشی از کتاب اینجا؛ نرسیده به پل میخوانیم
یک دسته مو از پشت شانهام مىریزم جلو. با لبههاى اتو مىگیرمشان. پاهام را دراز مىکنم. اتو را آرام مىکشم پایین. آخ که موى آدم را ماه مىکند، خوشگل مىکند. ولى چقدر کم شده موهام... بس که هى از پارسال تا حالا رنگ کردم. هنوز هم پایینهایش روشنتر است. چه مىدانم! چند وقت نباید دستش بزنم، بلکه یک کم استراحت کند. رنگ بىرنگ؛ تا بىچاره یک کم نفس بکشد. اما این اتو معرکه است... چه صاف مىکند چترىهایم را! آدم مىشود عین عروسک! تازه هنوز آرایش هم نکردهام. رؤیا توى خوابش غرغر مىکند. از صبح هى به انگلیسى هذیان مىگوید. هذیانهایش هم فارسى نیست، دوستم. دلم هم نمىآید بیدارش کنم. غر مىزند؛ ساکت مىشود، باز یک چیزى انگلیسى مىپراند. دکمه اتو را مىزنم که خاموش بشود. یکورِ سرمِ صاف است، یکورش فرفرى. همیشه اینشکلى که هستم دلم مىخواهد یکى ازم عکس بیندازد. بامزه هم مىشود که آدم یکورِ صورتش را یکجور آرایش کند، آنور را هم یک مدلِ دیگر. واى خدا این دیوانه چرا اینقدر صداى ضبطش را بلند کرده؟ بچهها خوابند... دست مىکشم پایین دماغم. کاش زیرش را اینطور در نمىآورد زنکه. اصلاً نباید به این پرههاى دو طرف دست مىزد. چقدر بهش گفتم؟ گفتم: «خانم، من فقط مىخوام یه قوس ملایم داشته باشه، یه کم جمع شه. پاییناشو نمىخوام دست بزنى ها؟» ده بار گفتم و آخرش هم دست زد. برگشت گفت: «اگر نمىزدم، پایینش کوفتهاى مىشد.» چرت و پرت! حالا هم، چى؟ بروم عملِ دوم کنم؟ که همه مىگویند سختتر هم است و بهش نباید فکر هم کرد؟
اتو را روشن مىکنم. حالا باز شانس آوردهام این بغلها را خراب نکرده. اما انگار از زیر که نگاه مىکنم... انگار سوراخهاى دماغم مثل هم نیستند. آیدا مىگوید توهم دارم. مىگوید خیلى هم خوب شده. چه مىدانم. این را نگوید چى بگوید؟ یک دسته دیگر از پشت مىریزم روى شانهام. مىآید بگوید دماغت بد شده؟ هان؟ مىگوید؟ خب معلوم است نمىگوید.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب اینجا؛ نرسیده به پل |
نویسنده | آنیتا یارمحمدی |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
سال انتشار | ۱۳۹۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 216 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-311-974-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |