معرفی و دانلود کتاب اسرار نیکولاس فلامل جاودان 6: افسونگر

معرفی کتاب اسرار نیکولاس فلامل جاودان 6: افسونگر

آیا دوقلوها در کنار هم می‌مانند و در یک جبهه می‌جنگند یا از یکدیگر جدا می‌شوند؟ مایکل اسکات در کتاب اسرار نیکولاس فلامل جاودان 6: افسونگر از آخرین روز زندگی نیکولاس فلامل و پرنل می‌گوید. این مجموعه‌کتاب فانتزی از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز و یواِس‌اِی تودی شده‌اند و از جمله کتاب‌های منتخب معلمان در سایت آمازون هستند.

درباره‌ی کتاب افسونگر:

نیکولاس فلامل کیست؟ بر اساس آنچه در تاریخ آمده، فلامل در قرن چهاردهم میلادى در پاریس متولد شد و سال‌ها با کتابت و کتاب‌فروشی روزگار گذراند. در این میان، کتابی با عنوان کتاب آبراهام دانشمند خرید که این کتاب مسیر زندگی‌اش را تا ابد تغییر داد. نیکولاس و پرنل، همسرش، راهی سفری طولانی به سرتاسر اروپا شدند تا بتوانند کسی را پیدا کنند که زبان مرموز این کتاب را برایشان ترجمه کند. هیچ‌کس خبر ندارد که در این سفر چه بر آن‌ها گذشت، اما نیکولاس و پرنل، پس از سال‌ها، با ثروتی هنگفت به پاریس بازگشتند.

آن دو هیچ‌گاه نگفتند که این ثروت را از چه راهی به دست آورده‌اند، بنابراین، شایعاتی رواج یافت مبنی بر اینکه آن‌ها راز ساخت سنگ جادو و تبدیل کردن مس به طلا و مهم‌تر از همه، رازورمز جاودانگی را کشف کرده‌اند. شایعاتی که نیکولاس و پرنل هیچ‌گاه تأیید یا تکذیبشان نکردند.

مشخص نیست نیکولاس و پرنل چه زمانی از دنیا رفته‌اند، اما از شواهد برمی‌آید که فلامل در سال 1418 درگذشته است. پس از مرگ او، برای کشف گنج، خانه‌اش را زیرورو کردند و حتی قبر او و همسرش را شکافتند. غارتگران چیزی را که در جست‌وجوی آن بودند نیافتند، اما متوجه چیز عجیبی شدند: تابوت هر دو نفر خالی بود.

و چنین بود که شایعاتی بر زبان آمد که آن‌ها هنوز زنده‌اند، و بدین ترتیب، افسانه‌ی نیکولاس فلامل جاودان آغاز شد.

در پنج جلد قبلی مجموعه‌ی اسرار نیکولاس فلامل جاودان (The Secrets of the Immortal Nicholas Flamel)، ماجراهای دوقلوهای افسانه‌ای و دشمنانشان را دنبال کردیم و نبرد تنگاتنگ آن‌ها را پی گرفتیم. حالا، در کتاب افسونگر (The enchantress)، آخرین جلد از این شش‌گانه، به آخرین روز از زندگی نیکولاس فلامل و پرنل رسیده‌ایم. آن‌ها باید سانفرانسیسکو را نجات دهند.

اما، سوفی و جاش هم با چالشی روبه‌رویند. آن‌ها باید متحد شوند و شخصیتی یگانه را شکل دهند. هیچ‌کس مطمئن نیست که دوقلوها در جبهه‌ی چه کسی خواهند جنگید؛ آیا در راه نابودی جهان متحد می‌شوند یا می‌کوشند با هم دنیا را نجات دهند؟

شما می‌توانید پایان داستان را پیش‌بینی کنید؟

مایکل اسکات (Michael Scott)، در مجموعه‌کتاب حاضر، به شخصیتی افسانه‌ای می‌پردازد که الهام‌بخش بسیاری از آثار ادبی است و در بسیاری از کتاب‌ها همچون مجموعه‌ی هری پاتر اشاره‌ای به شخصیت او شده است. کتاب افسونگر سرشار از جادو، رمزوراز، اسطوره و خیال است که نبرد خیر در برابر شر را ترسیم می‌کند.

فیلم‌های اقتباس‌شده از کتاب افسونگر:

حق ساخت فیلم‌های این مجموعه‌کتاب به لورنزو دی بوناونتورا، تهیه‌کننده‌ی آمریکایی، واگذار شده است.

افتخارات کتاب افسونگر:

- پرفروش‌ترین مجموعه‌کتاب نیویورک تایمز
- پرفروش‌ترین کتاب یو‌اِس‌اِی تودی
- کتاب برگزیده‌ی کتابخانه‌ی عمومی نیویورک برای نوجوانان
- کتاب منتخب آی‌اِل‌اِی برای نوجوانان
- برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کودک آی‌اِل‌اِی
- کتاب منتخب معلمان در سایت آمازون

نکوداشت‌های کتاب افسونگر:

- مجموعه‌کتاب اسرار نیکولاس فلامل جاودان هر آن چیزی را که از هری پاتر دوست دارید در بر دارد: جادو، رمزوراز، نبرد دائمی خیر با شر. (باستل)
- طرفداران کتاب‌های فانتزی عاشق این کتاب خواهند شد. (وویا)
- یک فانتزی هیجان‌انگیز و بی‌عیب‌ونقص. (بوک‌لیست)

کتاب افسونگر برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این کتاب را به تمامی نوجوانان و بزرگسالان طرفدار کتاب‌های فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

با مایکل اسکات بیشتر آشنا شویم:

این نویسنده‌ی ایرلندی‌تبار سی سال است که به نوشتن اشتغال دارد و بیش از صد عنوان کتاب تألیف کرده است. مایکل اسکات، که بیشتر کتاب‌های فانتزی و علمی‌تخیلی می‌نویسد، یکی از موفق‌ترین و پرکارترین نویسندگان ایرلند است که تا کنون مفتخر به دریافت جوایز بسیاری نیز شده است.

کتاب‌های اسکات در 37 کشور و به بیش از 20 زبان منتشر شده‌اند. کتاب‌های «کیمیاگر»، «جادوگر»، «ساحره»، «احضارگر» و «پیمان‌شکن» دیگر کتاب‌های شش‌گانه‌ی اسرار نیکولاس فلامل جاودان هستند که به فارسی برگردانده شده‌اند.

در بخشی از کتاب افسونگر می‌خوانیم:

شیشه کدر شد، نور سفید و طوسى سطح آن را گرفت و ناگهان کوئتزآلکوتل متوجه شد که بر فراز شهر معلق است و دارد از بالا به خلیج نگاه مى‌کند.

با تعجب گفت: «چرا شهر سالمه؟ چرا آتیش نگرفته؟ چرا هیچ جونورى تو خیابونا نیست؟» به ماکیاولى و بیلى‌بچه اجازه داده بود به سانفرانسیسکو بروند تا هیولاهاى خفته در آلکاتراس را بیدار و در شهر رها کنند. آیا این بدین معنى بود که آن‌ها نتوانسته بودند ماموریتشان را به انجام برسانند؟ شاید هم او زود رسیده بود؟

تصویر کریستال یک بار دیگر تغییر کرد و روى آلکاتراس ثابت ماند. کوئتزآلکوتل حرکتى را در آب تشخیص داد. موجودى از خلیج گذشت و به سمت شهر به راهش ادامه داد. کوئتزآلکوتل دست‌هایش را به هم مالید. نه، خیلى دیر نشده بود: درست به موقع رسیده بود و مى‌توانست نظاره‌گر آشوب باشد. از آخرین بارى که نابودى یک شهر را دیده بود، خیلى وقت مى‌گذشت و او چنان منظره‌هایى را بسیار دوست مى‌داشت.

تصویر رنگى ناگهان تکان خورد و محو شد. مرد باستانى سوزن را دوباره در دستش فرو کرد و خون بیشترى روى شیشه ریخت و آن را تغذیه کرد. شیشه یک بار دیگر زنده شد و تصویر سه‌بعدى شهر با وضوح کامل دوباره شکل گرفت. کوئتزآلکوتل تمرکز کرد، تصویر به سمت پایین رفت و او را به طرف امواج خروشان و سفید دریا کشاند. موجود بسیار بزرگى به شکل مارپیچ زیر امواج در حرکت بود؛ چیزى شبیه به یک اژدهاى دریایى. باستانى چشم‌هایش را تنگ کرد. تشخیص جزییات سخت بود ولى به نظر مى‌آمد موجود بیش از یک سر دارد. سرش را به نشانه‌ى تایید تکان داده خوشش آمده بود. فکر خوبى بود. کاملاً منطقى به‌ نظر مى‌رسید که موجود را اول به سمت شهر بفرستند. از تصور ویرانى‌هایى که موجود در خیابان‌هاى شهر به بار مى‌آورد، لبخند زد و دندان‌هاى وحشیانه‌اش نمایان شدند.