معرفی و دانلود خلاصه کتاب صوتی داستان گوگل: سفری به درون موفق‌ترین شرکت تکنولوژی دنیا

معرفی خلاصه کتاب صوتی داستان گوگل: سفری به درون موفق‌ترین شرکت تکنولوژی دنیا

کتاب صوتی داستان گوگل: سفری به درون موفق‌ترین شرکت تکنولوژی دنیا (میکروکتاب) نوشته دیوید وایز و مارک ملسید، روایتی جذاب از دو جوان دانشجوی دکتری است که یکدیگر را رقیب هم می‌دانستند و این رقابت موجب ایجاد یکی از بزرگترین تحولات جهان شد.

اینکه این دو جوان کوشا چگونه توانستند سرمایه مورد نیاز این کار را جذب کنند و چگونه باعث شدند تا مدت‌های بسیاری شرکت‌های بزرگی چون مایکروسافت و یاهو، با اطلاعات اشتباه، ‌از آن‌ها عقب بمانند. در واقع آنچه که از گوگل امروز می‌بینیم، نشان دهنده افکار و باورهای دو بنیان‌گذار آن، یعنی لری پیچ و سرگی برین است. کتاب داستان گوگل تاکنون به بیش از 25 زبان ترجمه شده و در صدر پرفروش‌ترین‌های جهان است.

گوگل هر روزه مورد استفاده‌ی عموم مردم قرار می‌گیرد و تقریبا برای همه زندگی بدون گوگل دشوار و گاهی غیرممکن است. شرکتی که تقریبا هر فردی دوست دارد عضوی از آن باشد، چگونه به جایگاه امروزی خود رسیده است؟ گوگل امروزه دیگر یک وبسایت آگهی‌پذیر نیست، بلکه بخش مهمی از زندگی همه ما شده است و تاثیر زیادی در روند زندگی ما دارد.

دیوید وایز (David A. Vise)، خبرنگار روزنامه واشنگتن پست و یک سرمایه‌گذار وال‌استرت است. او به عنوان سرمایه‌گذار تجربه فعالیت با شرکت گلدمن را دارد. دیوید در سال 1999 جایزه پولیتزر، که معتبرترین جایزه خبرنگاری در آمریکاست را کسب کرد.

مارک ملسید (Mark Malseed)، محقق و مشاور در صنعت اطلاعات و نویسنده واشنگتن پست است و مقالات زیادی به نگارش درآورده که جزء پر طرفدارترین مطالب نیویورک‌تایمز به شمار می‌آید. همچنین او چندین سال به عنوان محقق اطلاعات امنیت آمریکا فعالیت داشته است.

این کتاب صوتی در قالب میکروکتاب به شما عرضه شده تا با صرف هزینه و زمان کمتر از تمام بخش‌های اصلی و مهم، به دور از حاشیه و اضافه‌گویی کتاب اصلی از محتوای آن بهره‌مند شوید. میکروکتاب‌ها تحت قواعد و استانداردهای خلاصه‌نویسی برای شما چکیده شده‌اند. شما با شنیدن آن‌ها‌‌‌ همان اطلاعات مفیدی را دریافت می‌کنید که کتاب اصلی در اختیارتان می‌گذارد.

در بخشی از میکروکتاب صوتی داستان گوگل (The Google Story) می‌شنویم:

با وجود این واقعیت که در آن زمان گوگل شروع به سوددهی کرده بود، سرمایه‌گذاران خطر پذیر هنوز اصرار داشتند که برین و پیج باید فرد دارای تجربه ‌در زمینه مدیریت را برای کمک به کنترل کسب و کار استخدام کنند. سرگی و لری برای استقلال خود بسیار ارزش قائل بودند و تا مدت زمان طولانی از این پیشنهاد طفره می‌رفتند و افرادی را که دو سرمایه‌گذار خطرپذیر همچنان برای ملاقات با آن‌ها می‌فرستادند را رد می‌کردند. سرانجام پس از اینکه سکویا کپیتال تهدید به درخواست بازپرداخت سرمایه 5.12 میلیون دلارشان کرد، پیج و برین به طور جدی شروع به فکر درباره این موضوع کردند. آن‌ها سرانجام با اریک اشمیت، مدیرعامل شرکت نول و مأمور فنی سابق فناوری سان مایکروسیستمز ملاقات کردند. اولین جلسه ملاقات خیلی خوب نبود، زیرا شامل بحثی طولانی بین سرگی و اشمیت سر استراتژی بود که او در شرکت نول اعمال می‌کرد.

با این حال، برین و پیج تحت تاثیر اشتیاق اشمیت برای استدلال نظرش قرار گرفتند. آن‌ها همچنین این واقعیت را محترم می‌شمردند که او دانشمند کامپیوتر با مدرک دکتری از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی است. پس از چند بحث پشت پرده، برین و پیج موافقت کردند که اریک اشمیت را به عنوان رئیس هیئت مدیره شرکت گوگل منصوب کنند و پس از اینکه او شرکت نول را پیش‌فروش کرد، به عنوان مدیرعامل انتخاب شود. آن‌ها اصرار داشتند که اشمیت باید با خرید 1 میلیون دلار از سهام، تعهد خود را نسب به گوگل نشان دهد. اشمیت با این پیشنهاد موافقت کرد و معامله در مارس 2001 امضاء گردید. پس از آن اشمیت مدیرعامل گوگل شد.

اریک اشمیت در این باره می‌گوید: «آن مکان همیشه مثل یک باغ‌وحش بود. زیرساخت، استراتژی و فرهنگ خوب بودند. دقیق ‌ترین توصیف از آنچه من در سال اول یا دوم انجام دادم این است که فرهنگ مدیریت و کسب و کار را در چشم‌انداز و دیدگاهی که لری و پیج ایجاد کرده بودند، جاری کردم. وقتی به این شرکت آمدم، شرکت دارای کارت‌های اعتباری بود که برای افراد صورتحساب نمی‌داد. لری و سرگی فقط کارت‌های اعتباری را بیرون می‌دادند. اولین کاری که انجام دادم این بود که تمام کارت‌های اعتباری، به جز یکی را که تحت کنترل لری و سرگی بود، باطل کنم. آن‌ها فقط، برای غرض ورزی با من، کارت‌شان را به دیگران می‌دادند تا برای خرید لوازم و اسباب وسایل از آن استفاده کنند. روزی یک کیسوک تلفن به دفتر کار آورده شد. من گفتم: «چه کسی این کیسوک تلفن را خریده است؟» سرانجام پس از جستجوی فراوان کسی که شماره کارت اعتباری آن‌ها را داشت پیدا کردیم. این خیلی جالب بود. روزی پیامی روی این مانیتور صندلی‌های ماساژ دیدم که نوشته بود: چه کسی من را خریده است؟ نمی‌دانم اما حس می‌کنم کمی شرارت در این کار بود.»

فهرست مطالب کتاب صوتی