دانلود افسانه های ازوپ

معرفی کامل کتاب و دانلود رایگان یا خرید کتاب‌های صوتی یا PDF مرتبط با موضوعات: افسانه های شیرین ازوپ، قصه های ازوپ، افسانه ها و قصه های یونانی، افسانه های ازوپ، مجموعه حکایت های آموزنده معروف ازوپ، حکایت های ازوپ، افسانه های چینی، افسانه ها و قصه های روسی، افسانه ها وقصه ها، افسانه ازوپ

کتاب حکایت‌های ایزوپ: حکایت‌های شیرین و پندآموز یونانی

معرفی و دانلود کتاب حکایت‌های ایزوپ: حکایت‌های شیرین و پندآموز یونانی کتاب حکایت‌های ایزوپ: حکایت‌های شیرین و پندآموز یونانی نوشته‌ی ازوپ، از حکایت‌هایی کوتاه و آموزنده که اغلب از زبان جانوران نقل می‌شوند، تشکیل شده است. ازوپ را بیشتر بشناسیم: بنابر بر روایات، ازوپ (Aesop) در بین سال‌های 620 تا 560 قبل از میلاد مسیح زندگی می‌کرده و برده زاده بوده است. اما به دلیل دانش و هوشی که داشته اربابش او را آزاد می‌کند. اگرچه برخی از محققین به وجود او شک دارند، اما در تاریخ... ادامه

کتاب صوتی گزیده‌ای از قصه‌های ازوپ

معرفی و دانلود کتاب صوتی گزیده‌ای از قصه‌های ازوپ کتاب صوتی گزیده‌ای از قصه‌های ازوپ دربردانده‌ی افسانه‌ها و قصه‌های قدیمی و شیرینی است که توسط قصه‌نویس یونانی به نام ازوپ نوشته شده است. داستان‌های این کتاب کوتاهند و در انتهای آن نتیجه‌ی اخلاقی زیبایی دارند. تمامی این داستان‌ها با زبانی ساده و شیرین است که از دنیای حیوانات گرفته شده اما انعکاسی است از رفتارهای انسان‌ها در زندگی روزانه‌شان. در کتاب ازوپ که به گفته برخی 208 و برخی 306 حکایت را... ادامه

کتاب صوتی ماهی قرمز خجالتی

معرفی و دانلود کتاب صوتی ماهی قرمز خجالتی کتاب صوتی ماهی قرمز خجالتی، دربردانده‌ی سه داستان‌ زیبا و آموزنده از نویسند‌ه‌ی یونانی، ازوپ است که به کودکان می‌آموزد داشتن دوستان خوب چقدر مفید و دوری کردن از دیگران کار خوبی نیست. این کتاب برای کودکان گروه سنی «الف» و «ب» مناسب است. ازوپ (Aesop) از اهالی تریس بوده که در اوایل قرن ششم پیش از میلاد به بردگی درآمده است. از آن پس در جزیره ساموس زندگی کرده و بنا به گفته برخی او با کوروش هخامنشی هم... ادامه

کتاب صوتی روباه مکار

معرفی و دانلود کتاب صوتی روباه مکار کتاب صوتی روباه مکار اثر ازوپ، داستانی زیبا و آموزنده از روباهی حقه‌باز و کلاغی بازیگوش است که با زبانی ساده و دل‌نشین برای کودکان گروه سنی «الف» و «ب» روایت می‌شود. روباه عصبانی تا ظهر خوابیده بود. از روی تختش بیدار شد و بخاطر گرسنگی شکمش غار و غور می‌کرد. او یواش یواش به سمت یخچال رفت، ولی یخچال خالی بود. یادش آمد که چند عدد انگور روی درخت تَه کوچه وجود دارد. بلافاصله به بیرون حرکت کرد. دسته‌ی... ادامه

1