نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی شب هنگام - مونیکا مارون

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۳/۰۶/۱۲
مونیکا مارون را معرفی نکردند. بانو نویسنده را نمی‌شناسم. داستان کوتاه شب هنگام از مونیکا مارون هم ابتدا دارد و هم انتها، البته منطبق با اصول داستان نویسی کوتاه. نویسنده بانو، از کاراکتر داستان در این مجال کوتاه، خواننده را باخبر می‌کند. آگاهی که او چرا اینجاست و برای چه دارد شب زنده داری می‌کند و در سرش بنا به چه دلایلی، آینده پژوهی دارد!؟ البته از نوع کارآگاهی زندگی زناشویی.
مونیکا مارون شاید گنگ می‌نویسد اما مخاطب را گنگ رها نمی‌کند، شاید بخشی از ذات زنانه این بانو نیز در قصه شب هنگام، نمایان شده باشد.
زنی که سگش دریچه نگاه جدیدی برای اینکه به جایی رود، می‌شود و از پس فکرش، خواننده را هوشیار نمی‌کند. شاید نویسنده، این داستان شب هنگام را برای پیش‌درآمد نوشتن داستان بلند یا نیمه بلندی در آینده آغاز کرده باشد. کشش داستان در تمام طول داستان وجود دارد که خواننده نیز گاهی اوقات به خوبی از آن برای اینکه به جایی رسیده است بهره می‌گیرد.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۱۸
داستان درباره‌ی زنیست که از تنهایی به سگش پناه آورده و با او به پیاده روی شبانه میرود. از قضا این سگ همدم خوبی برای اوست. حال و هوای شب، مکان ساکت و خلوت و دور از هیاهوی روز بسیار عالی حس میشد، انگار که خودم در حال پیاده‌روی در دل شب هستم و فکر میکنم این از مهارت بالای نویسنده باشد. آنچه از ذهن زن میگذشت هم افکاری بود که در ذهن اکثر ما آدمها هست و شباهت زن قصه با خودم و خیلی از زنهایی که میشناسم، باعث شد با او همذات پنداری داشته باشم.
Eti Atshani
۱۴۰۳/۰۶/۱۶
روایتی از خانمی که با حیوان خانگی خود در حال پیاده روی است. نظر دیگر عزیزان کتابداری را خواندم که اکثر قریب به اتفاق از تنهایی مونیکا گفته‌اند. ولی بنظر من تاکید نویسنده بر همدم بودن سگ است
حتی در داستان عنوان میکند. دیگران خلوت او را بر هم میزنند. و فقط در رابطه با دامپزشک یا امور مربوط به سک با دیگران گفتگو میکند و بر اثر اتفاقی به این نتیجه رسیده است او سگش دو مخلوق هستند. هر یک برای دیگری
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۵/۳۱
باسلام وعرض ادب خدمت تمام دوستداران کتاب و دست اندرکاران کتابراه عزیز. روایت خلاصه زندگی یک انسان تنهاست که در تنهایی وکار روزمره خود غرق است و تنها همدم و همراهش حیوان خانگی یا سگ اوست. انسان موجودیست اجتماعی وتنهایی عذاب بزرگی برای تمام انسانهاست. ممنون از کتابراه عزیز.
زری بانو
۱۴۰۳/۰۶/۱۳
بانو مونیکامارون روایتی از پیاده روی زنی تنها باسگش رو بیان کرد که شبانگاهی که برای قدم زدن در محله‌اش پیاده روی می‌کرد تنهایی و جبرروزگار بعضی از ساکنین محله هم از افکارش گذشت. رمان و صدای گوینده دلچسب و سرگرم‌کننده بود
آسمان محمدی
۱۴۰۳/۰۸/۱۱
تتهایی انسانی رو به نمایش کشیده که با قدرت در برابر خیانت دوام آورده و با مخلوقی با وفاتر به دور از شهوت و نیاز‌ها مسیر زندگی‌اش را ادامه میدهد
نور پیروز
۱۴۰۳/۰۶/۱۲
روایت داستان زندگی زنی تنها و قربانی خیانت همسر که دلخوش به زندگی با سگ خود شده و در تاریکی شب قدم زنان زندگی می‌گذراند. ممنون از کتابراه
الهام طاهریان
۱۴۰۳/۰۶/۱۰
من کلا عاشق این روایت‌های کوتاه هستم خیلی هم خوب اجرا شده بود تنهایی تاریکی عدم تحمل روابط انسانی دل سپردن به یه موجود با احساس ولی بی زبون
مریم معز
۱۴۰۳/۰۵/۳۱
با سلام، داستان آن طور که باید قشنگ بیان شود نبود راوی داستان را معمولی بیان می کرد داستان نامفهوم و آخرش باز بود
الهه رحیمی
۱۴۰۳/۰۵/۳۱
روایتی کوتاه از پیاده روی زنی با سگش و افکار زن در تاریکی شب هست. حس داستان و توصیفاتش خوب و خوانش داستان بسیار عالی بود.
M.z
۱۴۰۳/۰۸/۱۸
والا اصلا متوجه داستان نشدم اصلا خوب نبود اصلا خواهش میکنم نویسنده‌ها اول ۴ تا کتاب خوب بخونن اول بعد داستان بنویسن.
هیوا فرد
۱۴۰۳/۰۷/۳۰
هیوا سبحانی فرد. از داستان لذت بردم. صبح زود، شهر درخواب و سکوت، تنهایی و مرور خاطرات و آرامش
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۷/۰۶
کوتاه، مختصر، خوب، البته متوسط به پایین ((حس و حال کتاب خوب رو زیاد دارا نیست))
shima malekkhoyan
۱۴۰۳/۰۶/۲۵
من دوست نداشتم نمایشنامه که نمیخوام گوش بدم کاش عنوان میشد نمایشنامه است
Morteza Nasiri
۱۴۰۳/۰۶/۰۷
یک کتاب رمان کوتاه و عالی برای یک تفریح نیم ساعتی خیلی خوبه
عنایتی
۱۴۰۳/۰۷/۲۲
واقعا قشنگ بود خیلی آروم که موقع خواب میتونی گوش بدی
Shayan
۱۴۰۳/۰۸/۱۱
لذت بخش. پر مغز. زیبا