نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی شب هنگام - مونیکا مارون
3.5
34 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان دربارهی زنیست که از تنهایی به سگش پناه آورده و با او به پیاده روی شبانه میرود. از قضا این سگ همدم خوبی برای اوست. حال و هوای شب، مکان ساکت و خلوت و دور از هیاهوی روز بسیار عالی حس میشد، انگار که خودم در حال پیادهروی در دل شب هستم و فکر میکنم این از مهارت بالای نویسنده باشد. آنچه از ذهن زن میگذشت هم افکاری بود که در ذهن اکثر ما آدمها هست و شباهت زن قصه با خودم و خیلی از زنهایی که میشناسم، باعث شد با او همذات پنداری داشته باشم.
روایتی از خانمی که با حیوان خانگی خود در حال پیاده روی است. نظر دیگر عزیزان کتابداری را خواندم که اکثر قریب به اتفاق از تنهایی مونیکا گفتهاند. ولی بنظر من تاکید نویسنده بر همدم بودن سگ است
حتی در داستان عنوان میکند. دیگران خلوت او را بر هم میزنند. و فقط در رابطه با دامپزشک یا امور مربوط به سک با دیگران گفتگو میکند و بر اثر اتفاقی به این نتیجه رسیده است او سگش دو مخلوق هستند. هر یک برای دیگری
حتی در داستان عنوان میکند. دیگران خلوت او را بر هم میزنند. و فقط در رابطه با دامپزشک یا امور مربوط به سک با دیگران گفتگو میکند و بر اثر اتفاقی به این نتیجه رسیده است او سگش دو مخلوق هستند. هر یک برای دیگری
مونیکا مارون شاید گنگ مینویسد اما مخاطب را گنگ رها نمیکند، شاید بخشی از ذات زنانه این بانو نیز در قصه شب هنگام، نمایان شده باشد.
زنی که سگش دریچه نگاه جدیدی برای اینکه به جایی رود، میشود و از پس فکرش، خواننده را هوشیار نمیکند. شاید نویسنده، این داستان شب هنگام را برای پیشدرآمد نوشتن داستان بلند یا نیمه بلندی در آینده آغاز کرده باشد. کشش داستان در تمام طول داستان وجود دارد که خواننده نیز گاهی اوقات به خوبی از آن برای اینکه به جایی رسیده است بهره میگیرد.