نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بیوه‌ی ریزنقشی از پایتخت - یوهانکا دلگادو

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
زهرا فرخ
۱۴۰۳/۰۶/۱۵
خطر اسپویل :
داستانی ساده از زندگی زنی بداقبال که دوبار در زندگی زناشویی دچار خیانت مردان بی حیامی شود و دچار برخوردهای نادرست همسایگان ودید منفی همنوعان خود ونیز ترس زنان شوهردار از اینکه زنی جوان و بی شوهر درصدد آن باشد که شوهران آن ها را اغفال واز کفشان برباید و متاسفانه نبود پایگاه مدهبی قوی منجر به ناامیدی و خودکشی آن زن بی پناه میشود برای اینکه بتواند بنحوی خود را از آن زندگی تلخ که مدام در معرض قضاوتهای نادرست اطزافیان قرار میگیرد وجامعه نمیگذارد او یک زندگی آرام برای خود داشته باشدو در آخر تشبیه گلهای لباس آن زن به هزاران اسنی که روی دنباله دومتری لباسش دوخته بود نشانگر آن بود که او برای رهایی از قضاوتهای نابجایی که هر جا میرفته در پِیَش بوده تصمیم به خودکشی میگیرد ودر آخر آن خانمهایی که تماشاگر صحنه خودکشی او بودند ولی اقدامی برای جلوگیری از این کار او نمیکننداحتمالا بخاطر آن بوده که هنوز هم او را خطری برای زندگی واغفال شوهرانشان می دیدند با وجود اینکه زن بیچاره در عین جوانی و توانایی دوخت و دوز بهترین لباسها همواره پوششی ساده و باصطلاح دِمُده می پوشیده که توجه کسی را به خود جلب نکندمتأسفانه این دید منفی در باره زنان مطلقه یا زنان شوهر مرده در همه جوامع وجود دارد و احتمالا نویسنده میخواسته به نوعی اعتراض خود را به این برخورد جامعه با زنان بیوه بخصوص زنانی که در جوانی بیوه شده اند نشان دهد و زشتی رفتار افراد جامعه بخصوص همجنسان ایشان با آنهارا نشان دهد.
زری بانو
۱۴۰۳/۰۴/۰۸
کتاب صوتی بیوه‌ی ریز نقشی از پایتخت داستان کوتاهی از یوهانکا لگادو در مورد تکه از داستان زندگی افرادی تنهایی است که با وجودی که بی پرده زندگی خود را در معرض دید همگان قرار می‌دهند ولی متٱسفانه محکومند به جادوگری و کسانی که زندگیشان پر از سوء برداشت ناعادلانه توسط همسایگان نا آگاه است. بیوه‌ی ریز نقش در زندگی گذشته خود دچار بحران و آسیب شده بود و اکنون در معرض دید همسایگان نشان داده بود که بدنبال یک زندگی آرام است و نیازمند دوست داشته شدن و بدنبال خوش‌گذرانی و هم خانه شدن با مردانی که بدنبال عیش و نوش و مستی هستند نیست و یک زندگی بی حاشیه را طلب می‌کند ولی در محیطی نا آگاهاه تر با فقر فرهنگی و محیطی کوچکتراز از جایی که زن بیوه از پایتخت به آن مهاجرت کرده بود دچار افکار مسموم مردمی می‌شود که با قضاوت نا عادلانه‌ی خودشان موجبات مرگ و نیستی زن درمانده و تنها را شامل می‌شوند.
لیلی جواهری فرد
۱۴۰۳/۱۲/۰۱
صداپیشگان داستان بسیار عالی ومتبحر بودن جوری گا بیشتر از خود داستان و محتوای ان از صداهای روایان داستان لذت بردم؛ داستان بسیار زیبا شروع شد ولی نویسنده داستان چندین مسئله در ذهن خواننده ایجاد کرد و بدون پرداختن به آن‌ها بسیار شتابزده داستان را پایان داد.
اسپویل⛔داستان در مورد زندگی زنی است که دستخوش خیانت مردان و قضاوت هم جنسانش قرار میگیرد و قبل از اینکه زن به زندگیسش پایان بدهد در واقع روحش توسط اطرافیانش کشته شد.
واقعا دردناک است که روح یک زن از سوی خیانت و اشتباهات مردانی آسیب میبیند و حتی همجنسان خود آن زن به جای درک و مرحم گذاشتن بر آسیب‌های روحی و روانیش او را با عناوین بیوه، جادوگر و... میخوانن و از ترس خیانت شوهران و مردانشان با اینکه میفهمن زن میخواهد خودکشی کند باز نظاره گر او میشوند تا از حضور او در ساختمان آسوده شوندو به جای حل مسئله که انسان خائن، نیاز به انگیزه بیرونی ندارد و در هر فرصت حتما خیانت میکند، صورت مسئله که در اینجا حضور زن مطلقه در ساختمان است را پاک میکنند.
نیلوفر حاج علی اکبری
۱۴۰۳/۱۱/۱۵
خیانت قصه‌ی تخلیه که قابل بخشش نیست مخصوصا اگر کسی تمام عشق و شور و زندگیش رو پای دیگری گذاشته باشه، از سرنوشت بیوه ریزنقش بگذریم داشتن همسایه فضول خیلی بده واقعا، سعی کنیم سرمون توی کار خودمون باشه. از اسم کتاب خوشم نمیاد این که کسی از همسرش جدا شده باشه یا همسرش فوت شده باشه، بیوه، لفظ قشنگی نیست در تمام این حالت اون فرد یک فرد مجردهااز این قسمت که زن‌ها ترس از دست دادن شوهرشان را داشتند هم خوشم نیامد انگار به خواننده این حس القا میشود اگر زنی از من زیباتر باشد همسرم به او گرایش پیدا می‌کند، اما جایگاه تعهد معلوم نیست، همسری که اینقدر راحت اسیر کس دیگر شود همان بهتر که نباشد. و نکته دیگر که بنظرم ناخودآگاه از داستان در ذهن شکل میگیرد این است اگر زنی تنهاست برای بقیه زنها تهدید به حساب می‌آید و اصلا قصد فروپاشی زندگی بقیه را دارد. در هیچ کجای داستان از خیانت مرد و زشتی این کار سختی گفته نمی‌شود.
حسین علی اف
۱۴۰۳/۱۰/۰۹
مثل دیگران بارها این کتاب رو دیدم امایک چیزی اجازه نمی داد راضی به دانلودآن شوم، بعدازدانلودوگوش دادن نظرم عوض شدوفهمیدم اشتباه کردم، این کتاب صوتی دارای یک موزیک عالی است همراه گفتار گوینده که به موقع پخش میشه وداستان برای زنی بدون شوهرمی باشدکه به آپارتمان بزرگی نقل مکان می کندو مشغول به خیاطی می شود، امامتأسفانه در تمام دنیا همه بازنان بیوه ویامتارکه کرده مشکل داشتن مرسوم و جهانی است! در ایران قدیمی هاشمی گفتندزن بیوه پیراهن تنش هم دشمنش است ومن فکر میکردم بخاطرنظرمنفی مردان ومزاحمت آنان است ولی بااین کتاب از دیدگاه زنان هم فهمیدم آنهامی ترسندزن بیوه شوهرشون راازچنگشان دربیاورد. زن بیوه داستان به دلایلی شوهرنامردخودراازدست وبازندگی درعین پاکی مورداتهام وبی حرمتی های گوناگون از سوی اطرافیان قرارمی گیردوآخرازافسردگی دست به خودکشی میزند. پیشنهادمیکنم دانلودوبشنویدوزمان کوتاهی وقتتان رامی گیردوبسیارعالی است.
مژگان رکنی
۱۴۰۳/۰۹/۱۰
برداشتی که من از داستان داشتم این بود که نویسنده قصد داشته کنجکاوی و قضاوتهای بی مورد و بدجنسانه ی اطرافیان رو در مورد کسانی که از زندگی افراد هیچ نمیدانند و با بی رحمی آن ها را با حرفها و رفتارهایشان اذیت میکنند نشان دهد. من گذشته ای تقریبا مشابه با نقش اول این داستان را از سر گذرانده ام. به همین خاطر با تمام وجودم درکش کردم. منظور از گلدوزی آن صورتکها که شبیه به همسایه هایش بوده احتمالا این بوده که بیوه ی ریز نقش، به همسایه هایش توجه میکرده که توانسته با جزئیات آن ها را گلدوزی کند. ولی چون سنگدل و قضاوتگر بوده اند، صورتهای آن ها را بی روح و خالی گذاشته. او به دنبال کسی بوده که او را فقط به خاطر خودش بخواهد و نه مال و اموالش و وقتی چنین کسی را نیافته و مردهای زندگی اش دوبار به طرز بدی ناامیدش کرده اند، و به خاطر فشار روانی زیادی که رفتارها و برخوردهای اطرافیان به او وارد کرده بود، طاقتش طاق شده و با لباس عروسی که آرزو داشت برای همسری مهربان و قدردان بپوشد، آرزوهایش را به گور میبرد همسایه ها جلوی او را نمیگیرند، شاید به خاطر سنگدلی و ترس از دست دادن همسرانشان، و شاید چون هنوز نمیتوانند باور کنند که کسی آنقدر اذیت شده باشد که قادر باشد از جان شیرینش دست بکشد
هدی میرزامحمدی
۱۴۰۳/۰۵/۲۳
نمیدانم چرا اینقدر امتیاز گرفته مقصود این داستان چی بود. قصد داشت کنجکاوی همسایه ها را نشان بدهد؟ یا بگوید این خانم جادوگر بود؟ در نهایت مشخص نشد چرا این خانم عکس همسایه ها را گلدوزی کرده بود؟ و چرا خانواده با اصالت او پیگیر او نبودند. با توجه به اینکه افرادی در شهر خودش خبر داشتند که در اینجا زندگی می کند. همسایه های کنجکاو معمولا دخالت هم می کنند. چطور اینها فقط تماشا می کردند؟ طوری گوینده تعریف می کرد انگار فیلم سینمایی می دیده. او را تا پشت بام همراهی کردند تا او با لباس سیاه خودکشی کند؟ در کشور خودمان را که مطمئن هستم کمک و یاری و ترغیب شخصی و تسهیل راه خودکشی و اقدامی نکردن برای نجات جان او جرم محسوب می شود. احتمالا در خارج کشور هم همین است. آن ها تماشا کردند و دنباله عروس را گرفتند تا از پشت بام بپرد؟؟؟ واقعا چرند محض بود چرا نویسنده فکر می کند فقط باید کلمات قلمبه و سخت را کنار هم بیاره تا یک نویسنده خوب بشه؟؟؟ داستان باید تو را جذب کنه. تنها نکته مثبت آن جا بود که نامزد بیوه وقتی منتظر بود به جای سیگار کشیدن بارفیکس میرفتین تنها نکته مثبت بود.
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۳/۰۳/۳۰
داستان کوتاه بیوه ریزنقش از پایتخت، از، یوهانکا دلگادو، از امتیاز کوتاه بودن و صوتی بودن برخوردار است. از نگاه سوم شخص و راوی داستان حکایت می شود گویی که دلگادو داستان را می دیده و برای خواننده آن را تعریف می کند. داستان کشش خاصی را ایجاد نمی کند. اما جاهایی که گوینده های جداگانه آن را بیان می کند و تفکیک صدا باعث جداسازی کاراکترها می شود، اقدامی جالب و قابل تحسین است. کنترلگری و قضاوت، و در کل، فضولی کردن و سرک کشیدن، در کار و زندگی مردم، همواره روابط و زندگی دیگران و خویش را دستخوش قرار می دهد. داستان با کنایه و اقتباس از همین چشمها و حرفها در شخصیت پردازی کاراکترها پردازش شده است. اقتباسی که در پرده خانه و نقش های لباس عروسی در کتاب بیوه زن، ازش الهام گرفته است و به کار برده است. این تقابل دنیای بیرون و دنیای درون از نکات جالب داستان دلگادو است و قلم نگارش او را ویژه کرده است. دست مریزاد
A.asgari
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
کتاب خیلی خیلی جالبی بودکتاب در باره‌ی زنی تنها بود که عاشق هرکس میشد بهش خیانت میشد زنی بود که کاری به هیچکس نداشت ولی همسایه‌ها ازش متنفر بودن و اونو جادوگر میدونستن حتی یکبارم نشد اسمشو صدا بزنن فقط بهش میگفتن بیوه ریز نقشکه در نوجوانی عاشقی مردی میشه ازدواج میکنن و خیانت میبینه و بعد شوهرش میمیره برای فرار از افکار و حرفهای مردم به نیویورک میاد اینجا هم عاشق مردی میشه خوشحال بوده ولی نزدیکای ازدواج مرد میخواد به هم خونه‌ی بیوه ریز نقش تجاوز کنه و عروسی بهم میخوره همسایه‌ها هم باهاش خوب نبودن و اونو جادوگر میدونستن و میگفتن میخواد شوهر هاشونو از چنگشون در بیاره و در حقش بی انصافی میکردناز تنهایی و بی کس بودن از شکست‌های که تویه زندگی خورده بوداخرشم با لباس عروسی که برایه عروسیش دوخته بود خودشو از پشته بام به پایین انداختداستان جالب و پر تاملی بود ممنون از کتابراه
maniya
۱۴۰۳/۱۱/۰۱
داستان بیوه ریز نقش اینگونه بود که چند زن که با هم دوست بودند و بساط غیبت و سخنچینی در میانشان رواج بود فهمیدند یک زن پولدار یک آپارتمان رهن کرده و به آن جا آمده. آن‌ها در مورد شوهر سابق او کنجکاو بودند و حدس و گمان‌هایی می‌زدند. به خاطر تنهاییش تظاهر به دلسوزی میکردن. اما او را در جشن‌ها و مهمانی‌های خود دعوت نمی‌کردند. حقیقت یک زنی بیوه بود که شوهر سابقش به او خیانت کرده و بعدها کشته شده او فقط عاشق پول پدر مادر آن زن بوده و بس. آن زن به گلدوزی علاقه داشت و در بخش‌هایی از داستان در مورد گلدوزی‌هایی که روی پارچه لباس پرده رومیزی و غیره هست شرح داده شده است و در دومین ازدواج خود نیز باز به او خیانت می‌شود بیوه که بسیار تنها بود و تا به حال دو بار شکست خورده با لباس عروسی که بر روی دامنش گلدوزی شده بود به پشت بام می‌رود و خودکشی می‌کند.
صدیقه آل محمد
۱۴۰۳/۰۸/۰۳
سلام و درود
کتاب صوتی بیوه ریز نقش، داستان صوتی کوتاهی که به نظرم ارزش یک بار شنیدن را دارد
نکات مثبت این کتاب کوتاه و ساده بودن داستان که در حال سادگی کمی مرموزانه ماجراپردازی می‌کند،
واقعیت‌هایی که فراتر از ملیت و اقوام در همه جای دنیا وجود دارد مانند: مشکلات آپارتمان نشینی، که بسادگی بیان می‌کند
و با وجودیکه در ابتدا می‌دانیم بیوه خودکشی می‌کند اما تا پایان داستان نمی‌توان نحوه خودکشی را حدس زد برایم جذاب بود و تا آخر داستان را گوش دادم.
و مواردی که می‌تواند از ارزش آن کم کند: داستان جزئیات زیادی ندارد و خیلی کلی هست، شاید بخاطر کوتاه بودنش باشد.
درسهایی که من گرفتم:
یادگرفتن قوانین آپارتمان نشینی
و اینکه عشق به تنهایی برای زندگی مشترک کافی نیست،
و دست از قضاوتهای بی جا برداریم.
درود بر کتابراه و گویندگان فوق العاده عالی
Parastoo Nahad
۱۴۰۳/۱۱/۱۷
ای کاش دست از قضاوت و نگاه‌های خصمانه به همدیگر برداریم، هر چند شاید زنان همسایه هم حق داشتن نگران از دست دادن همسرشون باشن، چون این برمیگرده به ذات مردهای هوسبازی که متاسفانه کم هم نیستند. من با ماشین تو یه روستا در شمال ایران با دختر کوچکترم میرم دنبال پسرم تا از مدرسه بیارمش، پدر دیگه‌ای که اومده دنبال بچه‌اش واسه من نور بالا میزنه و چشم چرانی میکنه، تازه من مجرد هم نیستم، پس تا حدودی باید به همسایه‌ها حق داد، نمیدونم هر طور هم که بگی اون زن سرش تو زندگی خودشه، باز هم از مردها باید ترسید، همانطور که دو مردی که وارد زندگی زنِ تنها شدن، بهش خیانت کردن و در نهایت اون زن که میتونست حالا حالا‌ها زندگی درخشانی داشته باشه از تنهایی و افسردگی و نامردی‌هایی که بهش شده بود اون تصمیم رو گرفت. واقعا بعضی از مردها چی میخوان از این زندگی....؟
پريا رضايي
۱۴۰۳/۰۹/۰۵
با سلام به تیم محترم کتابراه بخصوص خوانشگر محترم کتاب بیوه ریزنقشی از پایتخت
این جور که معلومه زنان زیبا و تنها بخصوص بیوه در همه جای دنیا زیر ذره بین اطرافیان قرار میگیرند و دچار مشکلاتی میشوند مثل قهرمان این داستان.
زن داستان دوبار موردخیانت مردان زندگی خودش قرار گرفته و در نهایت شاید پیش خودش تصور کرده که حتما از ناحیه شخصیت خودش دچار نواقصی هستش و بهمین خاطر بشدت افسرده و ناراحت شده و همین حالات باعث تصمیمی میشه که آخر داستان میگیره.
بنظر من زنان باید مستقل باشند و هیچگاه از نظر مادی و روحی به مردان وابستگی ١٠٠ درصد پیدا نکنند
چون پایانی جز شکست و بدبختی برایشان نخواهد داشت.
داستان راخیلی دوس داشتم و بنطرم خیلی آموزنده بود.
ممنون از کتابراه عزیز
الهه رحیمی
۱۴۰۳/۰۶/۰۱
داستان قشنگی بود درباره خیانت، شایعه پراکنی، حسادت، قضاوت‌های نادرست، نابجا و از روی ظاهر. خانم‌های همسایه‌ی زن بیوه در همان نگاه اولشون بدون منطق و دلیل با بدبینی و سوظن بهش نگاه میکنن، شایعات زیادی درباره‌اش درست میکنن که واقعیت نداره، کنجکاوی و دخالت‌هایی در زندگیش دارن، ظاهرش رو قضاوت و مسخره میکنن. زن بیوه‌ که در زندگیش از طرف شوهرش بهش خیانت میشه و درنهایت خودکشی میکنه. به نظرم عنوان زن بیوه ریزنقش مناسب نیست چون در متن داستان اشاره به چاق و تپل بودن زن شده شاید منظور نویسنده کم سن و سال بودن یا کوتاه بودن قد زن بیوه هست و کلمه ریزنقش مفهوم لاغر و ظریف بودن رو تداعی میکنه. خوانش متن هم بسیار خوب بود.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۷/۲۳
چقدر این قصه و شخصیت اصلی دوست داشتنی بودند. بیوه ریزنقش تقریبا تا انتهای داستان بدون اسم باقی میماند و عجیب اینکه آدمهای اطرافش که حتی نام او را نمیدانستند، اینهمه او را قضاوت کرده و حتی او را جادوگر خطاب میکردند. زنی که به دنبال یک زندگی آرام بود، اما قربانی مردان اشتباهی شد که سر راهش قرار گرفته بودند. توصیفات داستان و کلمای که در آن به کار برده شده، بسیار از لحاظ ادبی غنی بود. پرداختن به جزئیات نیز قوه تخیل شنونده را قلقلک میدهد و حتی اگر نخواهد، داستان مانند تصویر روی پرده سینما، در ذهن او شکل میگیرد. صداپیشگان نیز عالی بودند. ممنون از تلاش همه عزیزان برای این اثر فوق العاده.
F.javan
۱۴۰۳/۱۲/۰۱
داستان آشنایی در جامعه که تهش موجب تباهی زندگی دیگری میشود. کلیت داستان تکراری و کلیشه‌ای بود اما مفهومی عمیق داشت. اینکه افکار و رفتار ما چقدر میتواند برای دیگری تعیین کننده باشد که زندگی را آسان تر یا پررنج تر برای دیگری رقم بزنیم. شاید یک لبخند شاید یک کلام مثبت شاید یک مکالمه پر ثمر تاثیری بر زندگی دیگری داشته باشد که باور نکنیم. مهربانی کردن به یکدیگر را فراموش نکنیم. آخر داستان همه کارکترها پشیمان بودند از رفتارشان شاید اگر فرصتدوباره داشتنددر رفتارشان تجدید نظر میدادند اما زندگی به ما فرصت نخواهد داد
ممنون از کتابراه
ژیلا شجاعی
۱۴۰۳/۱۱/۱۴
خوبی کتاب صوتی این است که آهنگ های بیکلام زیبایی دارد که بسیار لذت بخش است. این کتاب صوتی هم خالی از این لذت نبود. و در خصوص داستانش هم انسان متاسف می شود از طرز برخورد ادم ها با هم نوعشان. زنی تنها که همسرش را از دست داده که مورد قضاوت زنان شوهرداری قرار می گیرد که ترس تصاحب شوهرانشان توسط او را دارند. و به جای تحسین هنرهای زیبایی که دارد او را جادوگر خطاب می کنند. و بیرحمانه قضاوت های نادرست می کنند. گوینده کتاب بسیار سلیس و روان خوانش را انجام داده و صداپیشگان هم عالی بودند. ممنون از کتابراه
Mahsa Bashiri
۱۴۰۳/۰۸/۰۶
بیوه ریز نقش تنها گناهش این بود که از یه دنیای بزرگ تر و اصیلتر و بافرهنگتر امده بود.. زنی موقر مغرور و در عین حال غنی و اصیل.. اینا برداشتهایی بودن که من از شخصیت بیوه ریز نقش کردم. اما متاسفانه در میان موجی از زنهای سطحی، حسود و بیفرهنگ قرار گرفت که جز با سکوت نمیتونست باهاشون ارتباط بگیره.. از اون طرف هم از طرف شوهر اول و هم از طرف اندرسون هم شانس نیاورد. کلا بعضی وقتا دنیا با بعضی ها سرناسازگاری بیشتری داره البته نعمتای زیاد مثل زیبایی.. ثروت.. و... همه رو باهم داشتن باعث حسادت دیگران و تنها ماندن میشه
نور پیروز
۱۴۰۳/۰۵/۲۵
داستان زندگی بیوه زنی تنها و هنرمند که با گلدوزی ثانیه‌های تنهایی‌اش را زندگی می‌کند زنی تنها در آرزوی دوست داشته شدن و دوستی. زنی که قربانی هوسبازی همسرانش می‌شود و تکرار این هوس و حرمان غم‌های او را به خودکشی می‌رساند. همسایگان بی خرد و ناآگاه اورا جادوگر می‌پندارند چون در چهارچوب‌های ساده انگارانه‌ی آن‌ها نمی‌گنجد. ممنون از کتابراه به خاطر این کتاب رایگان. با دقت و نقادانه بشنوید
مژگان پاک
۱۴۰۳/۱۱/۱۶
داستان قشنگ و غمناک بود و منو به این فکر برد که در دنیای بی رحمی زندگی میکنیم که هر چند مدرن شده ولی راه خیلی درازی داریم تا افکارمونو پیشرفته کنیم. قضاوت های بیجا و کوته فکرانه میتونه یک انسان یا حتی یک خانواده یا یک سرزمین رو نابود کنه. بنظرم خیلی زمان میبره تا نوع بشر یاد بگیره اینقدر با روح و روان انسانها بازی نکنه و پیشداوریشون نکنه... به امید آگاهیه بشریت🙏
مهندس میم ر
۱۴۰۳/۱۱/۰۱
داستان بسیاراحساسی و رومانتیکی هست درمورد زنی که دوبارعاشق میشه وخیانت میبینه ودست اخر خودکشی میکنه اما به نظرمن گفته نشده که این خانم به چه دلیلی به اون ساختمون رفته بوده چراپیش خانوادش نرفته بوده ودوم اینکه بهش انگ جادوگری زده بوده‌اند که اینهم نیازی به گفتنش نبوده درکل داستان بسیار خوبیه واهنگ وصدای راوی بسیاردلنشینه من صدبارشنیدمش وهمیشه قبل ازخواب گوش میدم تاخوابم ببره
Ali Maghsudi
۱۴۰۳/۱۰/۲۸
داستان قشنگ واموزنده درمورد جامعه ما جامعه‌ای به اصطلاح متمدن ولی خاله زنک وخرافاتی که همیشه درحال الگوبرداری برای زندگیشان از فضولی کردن وجاسوسی کردن اززندگی دیگران هستند وهمیشه وقتی به اشباهات خود پی میبرند که کار از کار گذشته و دلسوزی نتیجه‌ای ندارد متاسفانه این رفتارهیچ وقت برای ساکنین به اصطلاح تحصیلکرده ومتمدن مثلا شهرنشین عبرت نمیشود وهر بار با یک داستان تلخ تکرار میشود
مجیدناجی
۱۴۰۳/۱۰/۲۸
داستان روایت سر گذشت خانوم جوانی بیوه است. خانوم روی پا خود ایستاده و با سختی و سستی روزگار به تنهایی مقابله میکند با اینکه از خانواده‌ای ثروتمند است. اما خانوم‌های همسایه بخاطر بیوه بودن و جوانی بیوه ریزنقش را به حاشیه میرانند که مبادا شوهران پاکدامن ایشان درگیر گناه شوند. در کل زندگی یک زن بیوه در جامعه واقعا سخت است. کاش باری از دوش هم بگیریم تا میتوانیم. ممنونم از کتابراه عزیز
شراره تاجمیرریاحی
۱۴۰۳/۱۰/۱۴
اثر بسیار زیبایی ست. هر چند که از نظر داستانی نقاط ضعفی هم دارد مثل اینکه تعریف از توصیف و فضا سازی بیشتر است اما روی هم رفته سخن و مضمون کتاب بسیار شنیدنی ست. سخن از قضا ت مردم درباره‌ی زنان بیوه است. جالب است که من گمان می‌کردم این نوع دیدگاه‌ها مال جهان سوم است اما پس از شنیدن این داستان فهمیدم چنین نیست و بشر تنها پوسته‌اش عوض شده در حالی که فکرش هنوز ابتدایی ست.
م کاظمی
۱۴۰۳/۰۹/۱۱
کتاب صوتی بیوه‌ی ریزنقشی از پایتخت داستان زنی است که به تازگی همسرش را از دست داده، از جمهوری دومینیکن به آپارتمان بزرگی در نیویورک نقل مکان می‌کند و در بدو ورود توسط همسایگانش مورد قضاوت و تمسخر قرار می‌گیرد تا اینکه اتفاقی همه چیز را عوض می‌کند. این داستان به قلم یوهانکا دلگادو نوشته شده و برنده‌ی جایزه‌ی او. هنری است.
Shima
۱۴۰۳/۰۴/۲۰
سلام کتاب جالبی بود داستان زیبایی داشت درمورد زنان تنها و بی پناه صحبت میکنه که با تمام تلاش هایی که برای زندگیشون انجام میدن جامعه درموردشون قضاوت های بی رحمانه انجام میده ونکته جالب اینجاست این قضاوت ها درست توسط هم جنس خودشون یعنی زنان انجام میشه ای کاش پایان داستان کمی متفاوت تر می بود ممنون از کتابراه
Javidan
۱۴۰۳/۰۴/۰۳
کتاب با داستان مختصر ومفید حدودا ۴۰ دقیقه داستانی که نگاه به جامعه زنان تنها داره وجامعه ای که زن بدون همراه و همسر و لایق داشتن خانه بزرگ یا امکاناتی در حد یک خانم تنها نمیبینه و قضاوت توسط همجنسان همواره همراهش به عنوان یک سرگرمی میشه از ماجرا لذت برد در حقیقت این داستان حقیقت واصل مصائب زنان تنها رو تعریف کرده
یاس
۱۴۰۳/۰۷/۰۴
داستان قشنگی بود من خودمم از فضولی همسایه ها خیلی بدم میاد و تفاسیر اشتباهی که برای خودشون میکنن واسه همین هم معمولا با همسایه جماعت دم خور نمیشم و اجازه نمیدم بهشون که بخوان باهام صمیمی بشن یا خیلی در موردم چیزی بدونن فکر میکردم اینجا فقط اینجوریه مثل اینکه همه جا همینجوریه
شیما
۱۴۰۳/۱۰/۲۰
قضاوت ممنوع، پیش داوری ممنوع، انگشت اتهام رو یکطرفه بسوی شخصی گرفت ممنوع این کتاب با غم زیادی که داره فقط میخواد همین رو بگه. دختر قصه از شهر و دیار خوش کیلومتر‌ها دور شد تا شاید بتونه در آرامش زندگی آروم برای خودش بسازه اما بازم نشد یعنی نذاشتن.
Akbar mohajer
۱۴۰۳/۰۸/۲۷
کتاب بیوه ریز نقش کتاب خوبی بود و ارزش مطالعه و شنیدن دارد. در حقیقت میشه نتیجه گرفت هر کس سرش تو لاک خودش باشه و کمتر دنبال اطلاعات از زندگی دیگران باشه موفق تره و درد کمتری رو احساس میکنه. قضاوت کردن افراد هیچوقت کار شایسته‌ای نخواهد بود‌.
Kimia toopchi
۱۴۰۳/۰۶/۰۷
داستان روان بود و جزئیات با ظرافت بیان شده بود، کاملا به اندازه نه کم و نه بیش از حد که حوصله سر بر بشود. پایان بسیار غم انگیز اما در عین حال پندآموز هم بود که چطور رفتار مردم عادی بر زندگی انسان‌ها اثر میگذارد و حوادث روزگار چطور امان آدمی را از او میگیرد.
محمد علی فرهادی
۱۴۰۳/۰۴/۲۱
سلام داستان بیان زن بیوه‌ای را روایت میکرد که کلا داغون شده است طوری است که زندگی برایش تمام شده است واز دیدگاه بقیه او مرده است بیوه شدن را یک گناه بزرگ میداند باعث سر کشیدن در زندگی آنان میشود واو خودش درد دارد نباید ما نمک برزخم او باشیم
معصومه بهزادی
۱۴۰۳/۰۳/۳۱
درود به همه اهالی خوب آرامشکده‌ی کتابراه
یوهانکا دلگادو در این کتاب واقعیت یک زندگی بعد از طلاق که جالبه، در اون جوامع هم بهمین صورته رو عنوان کرده واقعیتی تلخ..
البته من پایانش رو دوس نداشتم و میتونست بهتر از این باشه
تشکر از دست اندرکاران عزیز کتابراه
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۰۳/۲۷
ممنونم از گوینده عزیز. بسیار عالی داستان زیبایی داشت. بدون اینکه بدونیم چقدر آسیب می زنیم و دل می شکنیم؟ یک خانم بیوه که تازه به مکان دیگری نقل مکان کردن و کنجکاوی و آزار همسایگان. و دردی که ایشون بابت زندگی قبلی شون در دل دارن!
معصومه اکرمی
۱۴۰۳/۰۶/۲۹
به نظر من زن موجودی لطیف هستش که هر جای دنیا با هر نوع آزادی و فرهنگی که باشد وقتی بهش خیانت و بد رفتاری کنند سخت میشکند کاشکی رفتار همسایه‌ها باهاش بهتر بود تا زندگی رو فقط تو زندگی زناشویی نبیند و راه درست رو انتخاب کند
بیگی
۱۴۰۳/۰۵/۱۵
همیشه در جوامع بسیاری از مردم با سرک کشیدن در زندگی دیگران و پیش قضاوت کردن در مورد آن‌ها مشکلی را که حل نمی‌کنند بلکه باعث بعضی وقایع تلخ وناگوار نیز میشوند.
داستان بیوه‌ی ریزنقش از پایتخت بااینکه پایان غم انگیزی داشت ولی شنیدنی بود.
سیما داوری
۱۴۰۳/۰۵/۱۱
داستان جالبی بود خوشم اومد ولی از بس من رمانهای طولانی گوش دادم واقعا برام سخته اینقدر کوتاه باشه و زود تموم بشه ولی بازم از کتابراه ممنون که رایگان در اختیارمون گذاشت یه امتیاز کم دادم فقط به خاطر کوتاه بودنش
موسوی
۱۴۰۳/۰۴/۰۳
داستان کوتاه زیبایی بود، البته بیشتر میشه گفت خاص. داستانی از پیش داوری‌ها و سرک کشیدن به زندگی دیگران و خیلی رفتارهای خاله زنکی که متاسفانه در همه‌ی جوامع جا افتاده که سرانجامی تلخ داشت. حتما گوشش بدید، تلنگریست به همه‌ی ما
k.masoumi
۱۴۰۳/۱۲/۰۲
با عرض درود و خدا قوت خدمت تیم عزیز کتابراه و کتابخوان‌های محترم
کتاب بیوه ریز نقشی از پایتخت در مورد زنی بیوه است که بعد از ۲بار ازدواج نافرجام دست به خودکشی می‌زند و صدای گویندگان خیلی زیبا و دلنشین بود
علیرضا کریمخانی
۱۴۰۳/۱۱/۱۷
داستان توصیفی و تمثیلی از جوری که به زنان بعنوان کالای ازدواج میشود. توصیفات و فضاسازی داستان خوبه. آخر داستان انگار تلاش نویسنده برای تجربه رئالیسم جادویی در نیمه راه بمونه. داستان قابل تقدیر و خوانش عالی
M f
۱۴۰۳/۰۹/۰۸
داستان در واقع زندگی بسیاری از زنان جامعه ما را نشان میدهد و مشکلاتی که با آن روبرو هستند، زن جامعه ما نیز اگر بیوه شد مردم متاسفانه به نوع دیگری به او نگاه میکنند انگار که مقصر است و نیاز به ترحم دارد.
Rahil najafi
۱۴۰۳/۱۱/۱۷
قصه‌ی همیشکی از قضاوت خودباوری و خودبینی اطرافیان کوتاه اما تامل بر انگیز به این فکر کنیم که قضاوت ما چه تاثیری بر زندگی دیگران داردکمی دست از قضاوت کردن برداریم و فقط خودمان را قضاوت کنیم
Morsal Nazari
۱۴۰۳/۱۱/۱۰
کتاب عالی و غم انگیز در مورد بیوه زنی بود که از پایتخت به شهری دیگری نقل و مکان کرد و بعد هم بیوه زن در ان شهر مورد بی مهری و خیانت از سوی نامزدش قرار گرفت و در آخر خیلی غم انگیزانه خودکشی کرد
pegah raesi
۱۴۰۳/۰۷/۰۴
رمان خیلی خوب قضاوت نکردن دیگران رو نشون میداد، داستان پردازی و جاذبه ی داستان و پرداختن شخصیتها همگی عالی بودن، راوی عالی بود و خیلی خوب حس رو منتقل میکرد. سپاس فراوان از کتابراه عزیز
Mahya
۱۴۰۳/۰۴/۰۵
قصه ایی تاسف بر انگیز از افکار و عقاید پوچ، که زندگی را برای همنوعانمان سخت می‌کند، گویی آن اتفاق فقط برای او افتاده، ودیگران از آن مصونند،،، ما زنها خودمان هم به خودمان رحم نمی‌کنیم........!
سما
۱۴۰۳/۰۳/۲۸
با سپاس از کتابراه عزیزم و گوینده که صداشون بسیار قشنگ بود. کاش انقدر نسبت به ظاهر دیگران زود قضاوت نکنیم و درد درونی آن ها را ببینیم نه ظاهر شان را. به دوستانم در کتابراه توصیه میکنم بخوانند. .
Honest
۱۴۰۳/۱۱/۰۹
چقدر خوب میشد که بدانید شوهر آن زن نمرده بلکه کشته شده و چه خوب میشد بدانید قاتل هما او به علاوه دو عدد دال در پیش و پس است و فرمان قصاص بر او حکم شده در حالی که نمیدانید
محیا
۱۴۰۳/۱۱/۰۵
داستان غم انگیز و تاثیرگذاری بود در مورد زنی بیوه که به خاطر حرف مردم به شهری جدید نقل مکان میکنه ولی متاسفانه در آن جا هم مورد قضاوت و بی مهری دیگران قرار میگیرد
محبوبه وفادار
۱۴۰۳/۰۹/۱۸
داستان قشنگی بود از اینکه قضاوت کردن و زیرنظر گرفتن همسایه جدید و اینچنین فرهنگها هنوز در بعضی از نقاط کشورمان هست ولی باید درس بگیریم که کسی را زود قضاوت نکنیم.
مسعود کیا
۱۴۰۳/۰۸/۰۱
درودو سپاس از عاملین کتابراه.
این هم به دلیل اینکه خواستم در بین کتابهای فلسفی و روانشناسی یک کتاب متفاوت را تجربه کنم و استراحتی به افکارم بدهم بینشان یک رومان و قصه جای میدهم.
1 2 3 4 >>