نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی بیوهی ریزنقشی از پایتخت - یوهانکا دلگادو
4.1
226 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتاب صوتی بیوهی ریز نقشی از پایتخت داستان کوتاهی از یوهانکا لگادو در مورد تکه از داستان زندگی افرادی تنهایی است که با وجودی که بی پرده زندگی خود را در معرض دید همگان قرار میدهند ولی متٱسفانه محکومند به جادوگری و کسانی که زندگیشان پر از سوء برداشت ناعادلانه توسط همسایگان نا آگاه است. بیوهی ریز نقش در زندگی گذشته خود دچار بحران و آسیب شده بود و اکنون در معرض دید همسایگان نشان داده بود که بدنبال یک زندگی آرام است و نیازمند دوست داشته شدن و بدنبال خوشگذرانی و هم خانه شدن با مردانی که بدنبال عیش و نوش و مستی هستند نیست و یک زندگی بی حاشیه را طلب میکند ولی در محیطی نا آگاهاه تر با فقر فرهنگی و محیطی کوچکتراز از جایی که زن بیوه از پایتخت به آن مهاجرت کرده بود دچار افکار مسموم مردمی میشود که با قضاوت نا عادلانهی خودشان موجبات مرگ و نیستی زن درمانده و تنها را شامل میشوند.
برداشتی که من از داستان داشتم این بود که نویسنده قصد داشته کنجکاوی و قضاوتهای بی مورد و بدجنسانه ی اطرافیان رو در مورد کسانی که از زندگی افراد هیچ نمیدانند و با بی رحمی آن ها را با حرفها و رفتارهایشان اذیت میکنند نشان دهد. من گذشته ای تقریبا مشابه با نقش اول این داستان را از سر گذرانده ام. به همین خاطر با تمام وجودم درکش کردم. منظور از گلدوزی آن صورتکها که شبیه به همسایه هایش بوده احتمالا این بوده که بیوه ی ریز نقش، به همسایه هایش توجه میکرده که توانسته با جزئیات آن ها را گلدوزی کند. ولی چون سنگدل و قضاوتگر بوده اند، صورتهای آن ها را بی روح و خالی گذاشته. او به دنبال کسی بوده که او را فقط به خاطر خودش بخواهد و نه مال و اموالش و وقتی چنین کسی را نیافته و مردهای زندگی اش دوبار به طرز بدی ناامیدش کرده اند، و به خاطر فشار روانی زیادی که رفتارها و برخوردهای اطرافیان به او وارد کرده بود، طاقتش طاق شده و با لباس عروسی که آرزو داشت برای همسری مهربان و قدردان بپوشد، آرزوهایش را به گور میبرد همسایه ها جلوی او را نمیگیرند، شاید به خاطر سنگدلی و ترس از دست دادن همسرانشان، و شاید چون هنوز نمیتوانند باور کنند که کسی آنقدر اذیت شده باشد که قادر باشد از جان شیرینش دست بکشد
نمیدانم چرا اینقدر امتیاز گرفته مقصود این داستان چی بود. قصد داشت کنجکاوی همسایه ها را نشان بدهد؟ یا بگوید این خانم جادوگر بود؟ در نهایت مشخص نشد چرا این خانم عکس همسایه ها را گلدوزی کرده بود؟ و چرا خانواده با اصالت او پیگیر او نبودند. با توجه به اینکه افرادی در شهر خودش خبر داشتند که در اینجا زندگی می کند. همسایه های کنجکاو معمولا دخالت هم می کنند. چطور اینها فقط تماشا می کردند؟ طوری گوینده تعریف می کرد انگار فیلم سینمایی می دیده. او را تا پشت بام همراهی کردند تا او با لباس سیاه خودکشی کند؟ در کشور خودمان را که مطمئن هستم کمک و یاری و ترغیب شخصی و تسهیل راه خودکشی و اقدامی نکردن برای نجات جان او جرم محسوب می شود. احتمالا در خارج کشور هم همین است. آن ها تماشا کردند و دنباله عروس را گرفتند تا از پشت بام بپرد؟؟؟ واقعا چرند محض بود چرا نویسنده فکر می کند فقط باید کلمات قلمبه و سخت را کنار هم بیاره تا یک نویسنده خوب بشه؟؟؟ داستان باید تو را جذب کنه. تنها نکته مثبت آن جا بود که نامزد بیوه وقتی منتظر بود به جای سیگار کشیدن بارفیکس میرفتین تنها نکته مثبت بود.
داستان کوتاه بیوه ریزنقش از پایتخت، از، یوهانکا دلگادو، از امتیاز کوتاه بودن و صوتی بودن برخوردار است. از نگاه سوم شخص و راوی داستان حکایت می شود گویی که دلگادو داستان را می دیده و برای خواننده آن را تعریف می کند. داستان کشش خاصی را ایجاد نمی کند. اما جاهایی که گوینده های جداگانه آن را بیان می کند و تفکیک صدا باعث جداسازی کاراکترها می شود، اقدامی جالب و قابل تحسین است. کنترلگری و قضاوت، و در کل، فضولی کردن و سرک کشیدن، در کار و زندگی مردم، همواره روابط و زندگی دیگران و خویش را دستخوش قرار می دهد. داستان با کنایه و اقتباس از همین چشمها و حرفها در شخصیت پردازی کاراکترها پردازش شده است. اقتباسی که در پرده خانه و نقش های لباس عروسی در کتاب بیوه زن، ازش الهام گرفته است و به کار برده است. این تقابل دنیای بیرون و دنیای درون از نکات جالب داستان دلگادو است و قلم نگارش او را ویژه کرده است. دست مریزاد
کتاب خیلی خیلی جالبی بودکتاب در بارهی زنی تنها بود که عاشق هرکس میشد بهش خیانت میشد زنی بود که کاری به هیچکس نداشت ولی همسایهها ازش متنفر بودن و اونو جادوگر میدونستن حتی یکبارم نشد اسمشو صدا بزنن فقط بهش میگفتن بیوه ریز نقشکه در نوجوانی عاشقی مردی میشه ازدواج میکنن و خیانت میبینه و بعد شوهرش میمیره برای فرار از افکار و حرفهای مردم به نیویورک میاد اینجا هم عاشق مردی میشه خوشحال بوده ولی نزدیکای ازدواج مرد میخواد به هم خونهی بیوه ریز نقش تجاوز کنه و عروسی بهم میخوره همسایهها هم باهاش خوب نبودن و اونو جادوگر میدونستن و میگفتن میخواد شوهر هاشونو از چنگشون در بیاره و در حقش بی انصافی میکردناز تنهایی و بی کس بودن از شکستهای که تویه زندگی خورده بوداخرشم با لباس عروسی که برایه عروسیش دوخته بود خودشو از پشته بام به پایین انداختداستان جالب و پر تاملی بود ممنون از کتابراه
سلام و درود
کتاب صوتی بیوه ریز نقش، داستان صوتی کوتاهی که به نظرم ارزش یک بار شنیدن را دارد
نکات مثبت این کتاب کوتاه و ساده بودن داستان که در حال سادگی کمی مرموزانه ماجراپردازی میکند،
واقعیتهایی که فراتر از ملیت و اقوام در همه جای دنیا وجود دارد مانند: مشکلات آپارتمان نشینی، که بسادگی بیان میکند
و با وجودیکه در ابتدا میدانیم بیوه خودکشی میکند اما تا پایان داستان نمیتوان نحوه خودکشی را حدس زد برایم جذاب بود و تا آخر داستان را گوش دادم.
و مواردی که میتواند از ارزش آن کم کند: داستان جزئیات زیادی ندارد و خیلی کلی هست، شاید بخاطر کوتاه بودنش باشد.
درسهایی که من گرفتم:
یادگرفتن قوانین آپارتمان نشینی
و اینکه عشق به تنهایی برای زندگی مشترک کافی نیست،
و دست از قضاوتهای بی جا برداریم.
درود بر کتابراه و گویندگان فوق العاده عالی
کتاب صوتی بیوه ریز نقش، داستان صوتی کوتاهی که به نظرم ارزش یک بار شنیدن را دارد
نکات مثبت این کتاب کوتاه و ساده بودن داستان که در حال سادگی کمی مرموزانه ماجراپردازی میکند،
واقعیتهایی که فراتر از ملیت و اقوام در همه جای دنیا وجود دارد مانند: مشکلات آپارتمان نشینی، که بسادگی بیان میکند
و با وجودیکه در ابتدا میدانیم بیوه خودکشی میکند اما تا پایان داستان نمیتوان نحوه خودکشی را حدس زد برایم جذاب بود و تا آخر داستان را گوش دادم.
و مواردی که میتواند از ارزش آن کم کند: داستان جزئیات زیادی ندارد و خیلی کلی هست، شاید بخاطر کوتاه بودنش باشد.
درسهایی که من گرفتم:
یادگرفتن قوانین آپارتمان نشینی
و اینکه عشق به تنهایی برای زندگی مشترک کافی نیست،
و دست از قضاوتهای بی جا برداریم.
درود بر کتابراه و گویندگان فوق العاده عالی
با سلام به تیم محترم کتابراه بخصوص خوانشگر محترم کتاب بیوه ریزنقشی از پایتخت
این جور که معلومه زنان زیبا و تنها بخصوص بیوه در همه جای دنیا زیر ذره بین اطرافیان قرار میگیرند و دچار مشکلاتی میشوند مثل قهرمان این داستان.
زن داستان دوبار موردخیانت مردان زندگی خودش قرار گرفته و در نهایت شاید پیش خودش تصور کرده که حتما از ناحیه شخصیت خودش دچار نواقصی هستش و بهمین خاطر بشدت افسرده و ناراحت شده و همین حالات باعث تصمیمی میشه که آخر داستان میگیره.
بنظر من زنان باید مستقل باشند و هیچگاه از نظر مادی و روحی به مردان وابستگی ١٠٠ درصد پیدا نکنند
چون پایانی جز شکست و بدبختی برایشان نخواهد داشت.
داستان راخیلی دوس داشتم و بنطرم خیلی آموزنده بود.
ممنون از کتابراه عزیز
این جور که معلومه زنان زیبا و تنها بخصوص بیوه در همه جای دنیا زیر ذره بین اطرافیان قرار میگیرند و دچار مشکلاتی میشوند مثل قهرمان این داستان.
زن داستان دوبار موردخیانت مردان زندگی خودش قرار گرفته و در نهایت شاید پیش خودش تصور کرده که حتما از ناحیه شخصیت خودش دچار نواقصی هستش و بهمین خاطر بشدت افسرده و ناراحت شده و همین حالات باعث تصمیمی میشه که آخر داستان میگیره.
بنظر من زنان باید مستقل باشند و هیچگاه از نظر مادی و روحی به مردان وابستگی ١٠٠ درصد پیدا نکنند
چون پایانی جز شکست و بدبختی برایشان نخواهد داشت.
داستان راخیلی دوس داشتم و بنطرم خیلی آموزنده بود.
ممنون از کتابراه عزیز
داستان قشنگی بود درباره خیانت، شایعه پراکنی، حسادت، قضاوتهای نادرست، نابجا و از روی ظاهر. خانمهای همسایهی زن بیوه در همان نگاه اولشون بدون منطق و دلیل با بدبینی و سوظن بهش نگاه میکنن، شایعات زیادی دربارهاش درست میکنن که واقعیت نداره، کنجکاوی و دخالتهایی در زندگیش دارن، ظاهرش رو قضاوت و مسخره میکنن. زن بیوه که در زندگیش از طرف شوهرش بهش خیانت میشه و درنهایت خودکشی میکنه. به نظرم عنوان زن بیوه ریزنقش مناسب نیست چون در متن داستان اشاره به چاق و تپل بودن زن شده شاید منظور نویسنده کم سن و سال بودن یا کوتاه بودن قد زن بیوه هست و کلمه ریزنقش مفهوم لاغر و ظریف بودن رو تداعی میکنه. خوانش متن هم بسیار خوب بود.
چقدر این قصه و شخصیت اصلی دوست داشتنی بودند. بیوه ریزنقش تقریبا تا انتهای داستان بدون اسم باقی میماند و عجیب اینکه آدمهای اطرافش که حتی نام او را نمیدانستند، اینهمه او را قضاوت کرده و حتی او را جادوگر خطاب میکردند. زنی که به دنبال یک زندگی آرام بود، اما قربانی مردان اشتباهی شد که سر راهش قرار گرفته بودند. توصیفات داستان و کلمای که در آن به کار برده شده، بسیار از لحاظ ادبی غنی بود. پرداختن به جزئیات نیز قوه تخیل شنونده را قلقلک میدهد و حتی اگر نخواهد، داستان مانند تصویر روی پرده سینما، در ذهن او شکل میگیرد. صداپیشگان نیز عالی بودند. ممنون از تلاش همه عزیزان برای این اثر فوق العاده.
بیوه ریز نقش تنها گناهش این بود که از یه دنیای بزرگ تر و اصیلتر و بافرهنگتر امده بود.. زنی موقر مغرور و در عین حال غنی و اصیل.. اینا برداشتهایی بودن که من از شخصیت بیوه ریز نقش کردم. اما متاسفانه در میان موجی از زنهای سطحی، حسود و بیفرهنگ قرار گرفت که جز با سکوت نمیتونست باهاشون ارتباط بگیره.. از اون طرف هم از طرف شوهر اول و هم از طرف اندرسون هم شانس نیاورد. کلا بعضی وقتا دنیا با بعضی ها سرناسازگاری بیشتری داره البته نعمتای زیاد مثل زیبایی.. ثروت.. و... همه رو باهم داشتن باعث حسادت دیگران و تنها ماندن میشه
داستان زندگی بیوه زنی تنها و هنرمند که با گلدوزی ثانیههای تنهاییاش را زندگی میکند زنی تنها در آرزوی دوست داشته شدن و دوستی. زنی که قربانی هوسبازی همسرانش میشود و تکرار این هوس و حرمان غمهای او را به خودکشی میرساند. همسایگان بی خرد و ناآگاه اورا جادوگر میپندارند چون در چهارچوبهای ساده انگارانهی آنها نمیگنجد. ممنون از کتابراه به خاطر این کتاب رایگان. با دقت و نقادانه بشنوید
کتاب صوتی بیوهی ریزنقشی از پایتخت داستان زنی است که به تازگی همسرش را از دست داده، از جمهوری دومینیکن به آپارتمان بزرگی در نیویورک نقل مکان میکند و در بدو ورود توسط همسایگانش مورد قضاوت و تمسخر قرار میگیرد تا اینکه اتفاقی همه چیز را عوض میکند. این داستان به قلم یوهانکا دلگادو نوشته شده و برندهی جایزهی او. هنری است.
سلام کتاب جالبی بود داستان زیبایی داشت درمورد زنان تنها و بی پناه صحبت میکنه که با تمام تلاش هایی که برای زندگیشون انجام میدن جامعه درموردشون قضاوت های بی رحمانه انجام میده ونکته جالب اینجاست این قضاوت ها درست توسط هم جنس خودشون یعنی زنان انجام میشه ای کاش پایان داستان کمی متفاوت تر می بود ممنون از کتابراه
کتاب با داستان مختصر ومفید حدودا ۴۰ دقیقه داستانی که نگاه به جامعه زنان تنها داره وجامعه ای که زن بدون همراه و همسر و لایق داشتن خانه بزرگ یا امکاناتی در حد یک خانم تنها نمیبینه و قضاوت توسط همجنسان همواره همراهش به عنوان یک سرگرمی میشه از ماجرا لذت برد در حقیقت این داستان حقیقت واصل مصائب زنان تنها رو تعریف کرده
داستانی ساده از زندگی زنی بداقبال که دوبار در زندگی زناشویی دچار خیانت مردان بی حیامی شود و دچار برخوردهای نادرست همسایگان ودید منفی همنوعان خود ونیز ترس زنان شوهردار از اینکه زنی جوان و بی شوهر درصدد آن باشد که شوهران آن ها را اغفال واز کفشان برباید و متاسفانه نبود پایگاه مدهبی قوی منجر به ناامیدی و خودکشی آن زن بی پناه میشود برای اینکه بتواند بنحوی خود را از آن زندگی تلخ که مدام در معرض قضاوتهای نادرست اطزافیان قرار میگیرد وجامعه نمیگذارد او یک زندگی آرام برای خود داشته باشدو در آخر تشبیه گلهای لباس آن زن به هزاران اسنی که روی دنباله دومتری لباسش دوخته بود نشانگر آن بود که او برای رهایی از قضاوتهای نابجایی که هر جا میرفته در پِیَش بوده تصمیم به خودکشی میگیرد ودر آخر آن خانمهایی که تماشاگر صحنه خودکشی او بودند ولی اقدامی برای جلوگیری از این کار او نمیکننداحتمالا بخاطر آن بوده که هنوز هم او را خطری برای زندگی واغفال شوهرانشان می دیدند با وجود اینکه زن بیچاره در عین جوانی و توانایی دوخت و دوز بهترین لباسها همواره پوششی ساده و باصطلاح دِمُده می پوشیده که توجه کسی را به خود جلب نکندمتأسفانه این دید منفی در باره زنان مطلقه یا زنان شوهر مرده در همه جوامع وجود دارد و احتمالا نویسنده میخواسته به نوعی اعتراض خود را به این برخورد جامعه با زنان بیوه بخصوص زنانی که در جوانی بیوه شده اند نشان دهد و زشتی رفتار افراد جامعه بخصوص همجنسان ایشان با آنهارا نشان دهد.