نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی قصاب بدون گوسفند - آناهیتا بهبهانی
3.8
76 رای
مرتبسازی: پیشفرض
maniya
۱۴۰۳/۱۱/۱۳
00
داستان در مورد مردی به نام جاوید بود که سالهای طولانی بیگناه در زندان بود و وقتی میانسال شد و تمام موهای سرش سفید شد. آزاد شد برادر کوچکش جهان دکتر شده بود و مادرش سالها غصه خورده بود وقتی برگشت پسر آن مقتول یعنی ناصر به انتقام خون پدرش آمد تا جاوید را سلاخی کند. اما مادرش جلوی پسرش ایستاد و گفت باید من را بکشی چون من پدرت را کشتم جهان که حال شده بود گفت اون یک قتل غیر عمد بوده برای تو داری قتل عمد میکنی و و حکمش اعدام است. ناصر که این حرفا حالیش نبود گفت کم من صادر میکنم و چاقوی تیزش را درآورد. مادرشان جلو آمد و اعتراف کرد که او پدرش را کشته در واقع در گذشته پدرش مزاحم او شده و گفته که عاشق است آن زن هم او را هول داده همان موقع سرش به شوفاژ خورده و میمیرد پسرش جاوید قتل را به گردن میگیرد یک قتل غیر عمد که باعث شده پدرشان سکته کند و آنها از آن شهر بروند و سالها در غم غصه به سر ببرند. ناصر با شنیدن این اعتراف شوکه میشود. شنیدن حقیقت او را تحول میکند.
کتاب خوبی بود کتاب حس و حال لوطی گری های قدیم و فیلم های قدیمی و میداددرباره ی پسری بود که به اتهام قتل به زندان رفته و حالا بعد از چندین سال که موهاش سفید شده برگشته مادرش از امدنش خوشحاله اما یهویی. رضایت دادن و در روز عید قربان حسه بدی بهشون داده و دلشوره دارناز حس و حالی که پسر ازاد شده و مادرش نذری میده به همسایه ها از اینکه برادر کدچیکترشو ندیده بود و گفته بود به دیدنش نیاد تویه زندان برای نذری قرار بود قصاب بیاد وقتی درو باز کردن پسر مقتول که پسر عموش بود داخل میاد و با چاقو زخمیش میکنه و دنبال خون پدرشه که یهو مادرش پسر میگه که پسرم بی گناهه و درد آبرو و عفتش پدرشو هول داده و مرده و پسرش قتل و گردن گرقته ممنون از کتابراه
داستان در مورد قتلهای ناموسی است و حادثههای بعد از آن. در داستان پسری قاتل عموی خود است. وقتی بعداز سالها رضایت گرفته وآزاد میشود در عید قربان به خانه میرسد. خانواده عمو در فکر شوم به قتل رساندن قاتل پدر رضایت دادهاند. پسر عمو سراغ قاتل پدر که پسر عمویش است میآید درگیرمیشوند و با چاقو به شانه او ضربهای وارد میکند. اما در این زمان مادر قاتل لب به سخن میگشاید و اعتراف میکند که پدر مقتول تو قصد تجاوز به من را داشته او را هول میدهد سرش به شوفاژ خورد و میمیرد. پسرم جرم مرا بگردن گرفته از خودگذشتگی میکند. ممنونم از کتابراه
با اینکه داستان کوتاهی بود ولی پیام خود را به آسانی رساند استثمار و به بندگی کشاندن، زن که با کمک دین و مذهب و اعتقادات خرافی به آن جنبهی قانونی نیز دادهاند و چیزی که در میانهی این تاریکی ظلم و جور میدرخشد و امید بخش است همان عشق زیبای بین دختر و پسر میباشد که دردناکی داستان را کم میکند. با سپاس فراوان از کتابراه
گاهی اوقات افرادی پیدا میشوند که از خود گذشتگی میکنند و برای اینکه عزیزترین افراد زندگیشان، آسیبی نبینند، گناه دیگری را گردن گرفته و بیآبرویی، تنهایی و از دست رفتن جوانی را در سکوت به جان میخرند. مشابه همین داستان در تله فیلمی به نام «تنهایی» نیز روایت شده بود که من خیلی دوستش داشتم و این قصه مرا به یاد آن انداخت.
گاهی شرایطی توی زندگی پیش میاد که مجبوری بهش تن بدی و همراه باشی یا حتی بخاطر نزدیکترین افرادت توی زندگی از جان شیرینت بگذری تا اونها رو از شرایط سختی که نا خودآگاه سرنوشت دچارشون کرده، رها کنی. و در نهایت این حقیقته که پنهان نمی ماند و چهره ی واقعیت عیان می شود تا مرد از نامرد تفکیک پیدا کند.