نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی شیطان - لئو تولستوی
4.4
1031 رای
مرتبسازی: پیشفرض
ولی زاده
۱۴۰۱/۳/۳۱
333
این کتاب یک داستان کوتاه در رابطه با شخصی است که دچار ارتباطات نامشروع شده و بنظر من هدف اصلی تولستوی از نوشتن این رمان شاید نشون دادن عواقب اینگونه روابط باشه که در ابتدا ممکنه برای افراد اینطور بنظر بیاد که این روابط نه تنها مضر نیست بلکه سودمند هم هست، ولی تولستوی به زیبایی در غالب یک داستان موفق شده یکی از عواقب این روابط نامشروع رو نشان بده و لذا از این جهت بنظر من داستان بسیار آموزندهای هست و مطالعه این کتاب رو به همه توصیه میکنم. جدای جنبه آموزنده بودن این رمان، کتاب دارای جذابیت داستانی هم هست و نویسنده به خوبی تونسته در این داستان حس کنجکاوی رو در خواننده ایجاد کنه و کسی که این رمان رو بخونه مشتاق میشه که هرچی سریع تر کتاب رو تا انتها مطالعه کنه تا ببینه نتیجه کار شخصیت اصلی داستان چه خواهد بود و این موضوع بنظر من هنر بالای نویسندگی لئو تولستوی مثل باقی اثرات این نویسنده بزرگ رو نشون میده. در انتها با توجه به اینکه اینکه با یک کتاب صوتی روبرو هستیم هنر گوینده داستان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار هست که به نظر من جناب آقای ایوب آقاخانی به خوبی از عهده این وظیفه برامداند.
با تشکر از کتاب راه عزیز که در تعطیلات سال نو فرصت مطالعاتی بسیار مغتنمی را در اختیار کار برانش قرار داده است
واما در مورد کتاب صوتی شیطان واقعا روند نفوذ گناه در جان ادمی را به خوبی به تصویر کشیدولین که انجام هر گناهی بار اولش سخت است ووقتی شیرینی عمل زشتی به کام نشست ترک ان فعل هر روز سخت تر از دیروز میشود
در ادبیات غنی فارسی هم داریم که گناه را به بوتهی خاری در سر راه تشبیه میکند که هر روز خار کن کندن ان را به روز بعد مو کول میکند و کار به جایی میرسد که دیگر خار کن یارای کندن خار را ندارد. ومطلب بسیار قابل توجه این که فردی را که قبل از تعهد وازدواج تجربه رابطه جنسی داشته را خیلی خوب توصیف کرده که چه قدر بعد از ازدواج احتمال لغزش وجود دارد ومتاسفانه بسیاری از خیانتهای جامعه امروز ما از این دست هستند.
و برداشت اول داستان که مرد لغزیده داستان وبه نوعی شخصیت اول داستان در مواجهه با نفسش و کنترل ان مجبور به حذف خود و کشتن خود میشود بسیار عالی سختی مبارزه با نفس سرکش را بیان کرد.
واما در مورد کتاب صوتی شیطان واقعا روند نفوذ گناه در جان ادمی را به خوبی به تصویر کشیدولین که انجام هر گناهی بار اولش سخت است ووقتی شیرینی عمل زشتی به کام نشست ترک ان فعل هر روز سخت تر از دیروز میشود
در ادبیات غنی فارسی هم داریم که گناه را به بوتهی خاری در سر راه تشبیه میکند که هر روز خار کن کندن ان را به روز بعد مو کول میکند و کار به جایی میرسد که دیگر خار کن یارای کندن خار را ندارد. ومطلب بسیار قابل توجه این که فردی را که قبل از تعهد وازدواج تجربه رابطه جنسی داشته را خیلی خوب توصیف کرده که چه قدر بعد از ازدواج احتمال لغزش وجود دارد ومتاسفانه بسیاری از خیانتهای جامعه امروز ما از این دست هستند.
و برداشت اول داستان که مرد لغزیده داستان وبه نوعی شخصیت اول داستان در مواجهه با نفسش و کنترل ان مجبور به حذف خود و کشتن خود میشود بسیار عالی سختی مبارزه با نفس سرکش را بیان کرد.
مشخصه بارز نوشتههای این نویسنده شهیر روس سادگی و بی پیرایگی آن است.
ولی ناگهان در عین این سادگی به شور و هیجانی در داستان برمیخوریم که میخکوب میشویم و یکه میخوریم.
رمان شیطان داستانی کوتاه نسبت به دیگر نوشتههای تولستوی میباشد که در ان به مسئله رابطه نامتعارف یک اصیل زاده با یک زن روستایی ساده میپردازد. حتی خود اصیل زاده هم فکر نمیکند که این رابطه سطحی و بدون احساس بتواند تمام زندگی و آینده آن را به چالش بکشد.
او باید انتخاب کند بین شهوت و آهنگی که در قلبش هر دم اورا به این رابطه نامتعارف سوق میدهد و البته بی آبرو یی و شرمساری و یا بین زندگی شرافتمندانه و همسر زیبایش و فرزند دلبندش. باید یکی را انتخاب نمود فقط وفقط یکی... راه دیگری نیست.
رمان در انتها به دو روایت تمام میشود و البته نشان میدهد که کاراکتر اصلی نتوانسته بین این دو یکی را برگزیند و راه کشتن زن روستایی و در روایت بعدی خودکشی را انتخاب میکند.
براستی گاهی اوقات زندگی انسان با یک اشتباه کوچک و یک سرگرمی پیش پا افتاده به کجاها که ختم نمیشود.
در انتها از گویندگی ایوب آقاخانی بگویم که فکر نمیکردم به این زیبایی و روانی روایتگر داستان باشد و باسرعتی یکنواخت و آهنگین داستان را روایت کند.
بنظر من یکی از ورژنهای آرمان سلطانزاده میباشد و این دو عزیز به یک شیوه راوی رمانها میباشند.
ولی ناگهان در عین این سادگی به شور و هیجانی در داستان برمیخوریم که میخکوب میشویم و یکه میخوریم.
رمان شیطان داستانی کوتاه نسبت به دیگر نوشتههای تولستوی میباشد که در ان به مسئله رابطه نامتعارف یک اصیل زاده با یک زن روستایی ساده میپردازد. حتی خود اصیل زاده هم فکر نمیکند که این رابطه سطحی و بدون احساس بتواند تمام زندگی و آینده آن را به چالش بکشد.
او باید انتخاب کند بین شهوت و آهنگی که در قلبش هر دم اورا به این رابطه نامتعارف سوق میدهد و البته بی آبرو یی و شرمساری و یا بین زندگی شرافتمندانه و همسر زیبایش و فرزند دلبندش. باید یکی را انتخاب نمود فقط وفقط یکی... راه دیگری نیست.
رمان در انتها به دو روایت تمام میشود و البته نشان میدهد که کاراکتر اصلی نتوانسته بین این دو یکی را برگزیند و راه کشتن زن روستایی و در روایت بعدی خودکشی را انتخاب میکند.
براستی گاهی اوقات زندگی انسان با یک اشتباه کوچک و یک سرگرمی پیش پا افتاده به کجاها که ختم نمیشود.
در انتها از گویندگی ایوب آقاخانی بگویم که فکر نمیکردم به این زیبایی و روانی روایتگر داستان باشد و باسرعتی یکنواخت و آهنگین داستان را روایت کند.
بنظر من یکی از ورژنهای آرمان سلطانزاده میباشد و این دو عزیز به یک شیوه راوی رمانها میباشند.
داستان روایتگر زندگی فردی است بنام یوگنی که به تازگی پدرش فوت کرده و ارث هنگفت پدر به همراه بدهی فراوان نسیب شخصیت اصلی داستان شده است و داستان از ابتدای شکل گیری زندگی مستقلانه یوگنی آغاز میشود... اما در واقع، شیطان، داستان یک چالش درونی و اخلاقی است. درون هر کدام از ما در مواجهه با مسایل اخلاقی، ظرفیتهایی وجود دارد که در مواجهه با شرایطی خاص عیار آن مشخص میشود. به عنوان مثال، کسی که خود را عاری از شهوت رانی میداند ولی در محیطی زندگی میکند که کاملا ایزوله هست و شرایطی برای محک خوردن این صفت وجود ندارد، حرفش ادعایی بیش نیست. یا فردی که خود را صادق میداند، در موقعیت خاصی که قرار میگیرد که صداقتش میتواند به ضررش تمام شود، آنجاست که عیار ادعایش ثابت میگردد و... داستان تماما حول این چالش میچرخد و یک جنگ درونی در شخصیت اصلی داستان برای مقابله با این رذیلت اخلاقی اتفاق میافتد. داستان شیطان، به دلیل ماهیت اخلاقیش به زندگی ما خیلی نزدیک است و شاید برخی از ما یا همه ما چنین چالشهای اخلاقی را به طرق مختلف تجربه کرده باشیم و یا حداقل در محیط اطرافمان دیده باشیم. شخصیت پردازی شخصیت اصلی داستان به شدت عالی است. منتها بزرگترین ضعف داستان در ارائه ضعیف از شخصیت زن (ستپانیدا) است که به هیچ عنوان به او نزدیک نمیشویم و درکی از او نداریم و یک تصویر خام دو بعدی، از او ارائه میشود. گویا با انسان طرف نیستیم و فقط با یک موجود بازیگوش هوس ران مواجهیم. *شاید از اینجا تا پایان اسپویل شود* داستان به طرز عجیبی با دو پایان خاتمه میابد که دلیلش را نمیدانم. ولی دو پایان، هر کدام نتیجه متفاوتی از داستان ارائه میدهد که ترجیح میدهم پایان اول را انتخاب کنم که شباهتی با سرنوشت ژاور بینوایان دارد🙂👌🏽
کتاب "شیطان" نوشته لئو تولستوی، یک اثر جذاب و پرکشش از این نویسنده بزرگ روسی است. این کتاب داستان یک افسر جوان روسی به نام سرگئی برزوخین را روایت میکند که از خدمت در ارتش روسیه بازمیگردد و به دنبال رستگاری از گناهانی که در گذشته ارتکاب کرده است، میباشد.
در این داستان، تولستوی با طرح مفهومی از شیطان، تلاش میکند تا خواننده را به فکر واقعیت بودن شر شیطان و تأثیر آن بر زندگی انسانها بیندازد. شخصیت شیطان در این کتاب بیشتر به عنوان یک نماد برای تمام شر و بدیهای دنیا، در نظر گرفته شده است.
از جمله موضوعاتی که تولستوی در این کتاب مطرح میکند، عشق و خشم، مسئولیت و توبه، و همچنین تناقضات بین اعتقادات دینی و اخلاقیات مدرن است. تولستوی با نوشتن داستانی پرچالش و بارز، موفق به به تصویر کشیدن درونیت انسان و تأثیر شیطان بر آن شده است.
به طور کلی، کتاب "شیطان" یک اثر بزرگ از یکی از نویسندگان برجسته قرن نوزدهم است که با موضوعات عمیق و فلسفی، ارزش خواندن دارد. با این حال، گاهی اوقات سبک نوشتاری تولستوی ممکن است برای برخی از خوانندگان خستهکننده باشد، اما اگر به دنبال خواندن یک کتاب پرکشش و پرمعنی هستید، کتاب "شیطان" را به شدت توصیه میکنیم.
در این داستان، تولستوی با طرح مفهومی از شیطان، تلاش میکند تا خواننده را به فکر واقعیت بودن شر شیطان و تأثیر آن بر زندگی انسانها بیندازد. شخصیت شیطان در این کتاب بیشتر به عنوان یک نماد برای تمام شر و بدیهای دنیا، در نظر گرفته شده است.
از جمله موضوعاتی که تولستوی در این کتاب مطرح میکند، عشق و خشم، مسئولیت و توبه، و همچنین تناقضات بین اعتقادات دینی و اخلاقیات مدرن است. تولستوی با نوشتن داستانی پرچالش و بارز، موفق به به تصویر کشیدن درونیت انسان و تأثیر شیطان بر آن شده است.
به طور کلی، کتاب "شیطان" یک اثر بزرگ از یکی از نویسندگان برجسته قرن نوزدهم است که با موضوعات عمیق و فلسفی، ارزش خواندن دارد. با این حال، گاهی اوقات سبک نوشتاری تولستوی ممکن است برای برخی از خوانندگان خستهکننده باشد، اما اگر به دنبال خواندن یک کتاب پرکشش و پرمعنی هستید، کتاب "شیطان" را به شدت توصیه میکنیم.
قبل از هرچیزی، تشکر از کتابراه بابت در اختیار قرار دادن این کتاب به کاربرانش، ترجمه و خوانش کتاب واقعا عالی بود. اما خود داستان، داستانی کوتاه و ساده و پیام محور بود که شنونده/ خواننده را تا آخر داستان نگه می داشت. فضاسازی کاملا به اندازه بود و افکار شخصیت اصلی ما را درگیر می کرد اما از اصل داستان دور نمی کرد. پیامی که بنده از این کتاب دریافت کردم، همان جمله ای هست که کتاب با آن آغاز می شود. به نظر من، مقصود نویسنده هر گناهی بوده و صرفا چون روابط نامشروع قابل درک و بسیار ملموس برای تمام اقشار جامعه هست، آن را بیان کرده. به گمانم دلیل اینکه زن روستایی، از نظر شخصیت اصلی داستان (و احتمالا نویسنده) شیطان است به این دلیل است که او همواره هست و این خود فرد بود که هرگاه ذهن خود را درگیرش می کرد حتی او را بیشتر میدید. زن هیچگاه پیش قدم نشد و خود را به او تحمیل نکرد اما همیشه از دور نشان می داد که راه های دیگری هست. راه هایی که برخی از مردم روستا هم می دانستند و گاهی بیان می کردند که "انسان است دیگر، قدیس که نیست"
قبل از هر چیز لازمه از راوی حرفه ای و فوق العاده که باعث دلنشین تر شدن و آموزنده تر شدن این اثر بی نظیر شده است تشکر کنم. این یک یقین و حقیقتی اثبات شده است که شیاطین در کمین اند، منتظر کوچک ترین لغزشی از سمت ما. خبر خوب این است که این ما هستیم که می توانیم آن ها را پشت درهای ایمان خود حبس داریم یا به آن ها فرصت قدرت نمایی بدهیم، اما باید بدانیم وقتی با دست خودمان درها را باز کردیم راه بازگشت بسیار باریک و لغزنده است. انتظاری جز این نبود که این فیلسوف بزرگ با قدرت ذهن و مهارت قلم ستودنی خودش به نیکی این موضوع را روایت کند. گناهی نابخشودنی که (متأسفانه) انگار روز به روز در جامعه ما پر رنگ تر می شود و کراهت آن فرو می ریزد. پایان داستان قدری نا امید کننده بود اما هیچ دستی بالاتر از دست خدا نیست. به قول عارف و شاعر بزرگ ایرانی: این درگه ما درگه نومیدی نیست، صد بار اگر توبه شکستی باز آ
داستان کوتاه و گیرایی بود درباره روابط نامشروع و به نظرم به طور کلی درباره گناه و آنچه که شخص میداند نادرست است ولی انجام میدهد و گمان میبرد به راحتی قادر به ترک آن خواهد بود ولی وقتی به خود میآید که گرفتار شده و خلاصی بس دشوار است.
قصه بسیار روانی بود که در عین کوتاهی و سادگی به خوبی شخصیت پردازی و موقعیت پردازی شده و به خصوص در لحظات وسوسههایی که گریبان گیر یوگنی میشد و واگویههای او با خودش نبوغ نویسنده را بیشتر برجسته میساخت.
قرار دادن دو پایان برای داستان به نظرم جالب بود و میخواست بگوید این ره به ترکستان است حالا از هر طرفی.
به شخصه دلم برای یوگنی سوخت شاید حقش این نبود و او از ضعف نفس خود ضربه خورد.
روایت جناب آقاخانی بسیار خوب بود و با توجه به اینکه ایشان بازیگر توانایی هم هستند انتظار دیگری نداشتم. ولی بسیار تند داستان را روایت کردند طوری که باید به دنبال قصه میدویدی.
قبلا هم داستان دیگری از ایشان شنیده بودم و آن وقت هم حاجت به دویدن بود.
با سپاس از کتابراه بابت این هدیه نوروزی شیرین.
قصه بسیار روانی بود که در عین کوتاهی و سادگی به خوبی شخصیت پردازی و موقعیت پردازی شده و به خصوص در لحظات وسوسههایی که گریبان گیر یوگنی میشد و واگویههای او با خودش نبوغ نویسنده را بیشتر برجسته میساخت.
قرار دادن دو پایان برای داستان به نظرم جالب بود و میخواست بگوید این ره به ترکستان است حالا از هر طرفی.
به شخصه دلم برای یوگنی سوخت شاید حقش این نبود و او از ضعف نفس خود ضربه خورد.
روایت جناب آقاخانی بسیار خوب بود و با توجه به اینکه ایشان بازیگر توانایی هم هستند انتظار دیگری نداشتم. ولی بسیار تند داستان را روایت کردند طوری که باید به دنبال قصه میدویدی.
قبلا هم داستان دیگری از ایشان شنیده بودم و آن وقت هم حاجت به دویدن بود.
با سپاس از کتابراه بابت این هدیه نوروزی شیرین.
صدای بازیگر، نویسنده و گوینده توانا، ایوب آقاخانی، که ازش کتاب کمتر کتابراه به ما هدیه داده است؟! تاثیر جذب به گوش کردن کتاب بیشتر میشود. ترجمه سروش حبیبی، با ادای احساسات ایوب آقاخانی، کاستیهای خودش را پوشانده است! از تولستوی بیشتر بینوایان را شناختیم و این موضوع متفاوت با آن کتاب است. کتاب شیطان اثر تولستوی با تصویر ساده شده روی جلد آن و انتشارات چشمه، از نگاهی موشکافانه به ارتباطات مرد و زن در تمام ابعاد، در ابتدا گاردی ایجاد میکند. لایهای که با شنیدن بخشهای بعد و ادامه گوش دادن فرهنگ زمانه و ابعاد وجودی مردان و زنان را بازگو میکند، کم کم ممکن است کمتر شود؛ البته کشش کتاب از اول قوی است!؟ جدال بین غریزه و فطرت و عرف و جامعه برای آموختن و تجربه، در این کتاب به خوبی نگارش شده است و این مزیت برای رشد فردی از قلم خوب تولستوی ساخته میشود. در شرایط هوشمندانه میتوان کتاب را شنید، اموخت، تفکر کرد و درس گرفت و رشد کرد. سپاس از کتابراه 🙏
داستان زیبایی که به خوبی شنونده را با خود همراه میکند تا ادامه حکایت را دریابد.
همین ابتدای مطلب بگویم اجرای بسیار تخصصی آقای ایوبآقاخانی بر جذابیت داستان تاثیر بسزایی داشت. نه از شنیدن خسته میشدی و نه توان صبوری داشتی تا سرانجام کار را بدانی👏👏.
روایت اغواگری شیطان در قالب توجیهات منطقی برای خیر و صلاح مقطعی از زندگی و این که هر وقت اراده کنی میتوانی ترکِ خطا کنی و به زندگی عادی برگردی.
غافل از این که وسوسه شیطان بسیار قوی است و ارادهای قویتر میخواهد مقاومت در مقابل آن.
در پایان داستان کرشمه زنِ جوان و دعوت به گناه و راه مقابله و البته اذعان به اینکه بارها به لطف خدا مانعی برای کار خطا پیش میآمد به دو روایت پایان پذیرفت که در هر دو مورد آرامش و سکون خانواده دستخوش حادثه شد و بنیان خانواده را دچار ناراحتی و عذاب کرد.
چه آن جا که قهرمان داستان وقتی متوجه شد به هیچ عنوان نمیتواند در برابر وسوسه شیطان در کالبد زنجوان و جذاب مقاومت کند تصمیم به محو خود از ماجرا و خودکشی گرفت و چه آن جا که زن را با شلیک سه تیر از پای درآورد تا خود را برهاند. در هر دو صورت اگرچه آبروی خود را حفظ کرد اما همسر و فرزندش را بی کس و سردرگم رها کرد. چه بهتر بود که از ابتدا دچار لغزش نمیشد.
در ادامه باید بگویم داستانی بود که هم ورود به گناه و عذاب ترک آن را به خوبی روایت میکرد و هم در زمان روایت شروع گناه مطلب محرک و خطایی را به اجبار روایت داستان شرح نداده بود تا برای خواننده بدآموزی داشته باشد.
ممنون از کتابراه🙏⚘
همین ابتدای مطلب بگویم اجرای بسیار تخصصی آقای ایوبآقاخانی بر جذابیت داستان تاثیر بسزایی داشت. نه از شنیدن خسته میشدی و نه توان صبوری داشتی تا سرانجام کار را بدانی👏👏.
روایت اغواگری شیطان در قالب توجیهات منطقی برای خیر و صلاح مقطعی از زندگی و این که هر وقت اراده کنی میتوانی ترکِ خطا کنی و به زندگی عادی برگردی.
غافل از این که وسوسه شیطان بسیار قوی است و ارادهای قویتر میخواهد مقاومت در مقابل آن.
در پایان داستان کرشمه زنِ جوان و دعوت به گناه و راه مقابله و البته اذعان به اینکه بارها به لطف خدا مانعی برای کار خطا پیش میآمد به دو روایت پایان پذیرفت که در هر دو مورد آرامش و سکون خانواده دستخوش حادثه شد و بنیان خانواده را دچار ناراحتی و عذاب کرد.
چه آن جا که قهرمان داستان وقتی متوجه شد به هیچ عنوان نمیتواند در برابر وسوسه شیطان در کالبد زنجوان و جذاب مقاومت کند تصمیم به محو خود از ماجرا و خودکشی گرفت و چه آن جا که زن را با شلیک سه تیر از پای درآورد تا خود را برهاند. در هر دو صورت اگرچه آبروی خود را حفظ کرد اما همسر و فرزندش را بی کس و سردرگم رها کرد. چه بهتر بود که از ابتدا دچار لغزش نمیشد.
در ادامه باید بگویم داستانی بود که هم ورود به گناه و عذاب ترک آن را به خوبی روایت میکرد و هم در زمان روایت شروع گناه مطلب محرک و خطایی را به اجبار روایت داستان شرح نداده بود تا برای خواننده بدآموزی داشته باشد.
ممنون از کتابراه🙏⚘
اصلا نمیدونم چی شد این کتاب رو گرفتم که بخونم. یه روز ظهر توی خوابگاه بودم و با صدای بلند پخش کردم. هم اتاقی هام بدشون نیمد ولی خیلی جذبش نشدن و در عوض من شدیداً خوشم اومد. به نوعی انگار سوالات و ایهامهای من رو کارکتر اصلی زندگی کرد و من فهمیدم بله نتایج جالبی نخواهد داشت!
مطمئنا مثل دیگر آثارهای ادبیات روس اولش کمی درگیر اسامی میشیم و یکم سردرگمیم ولی سخت نگیرید یکم که بگذره میبیند کاملا دارید توی اون حال و فضا زندگی میکنید. کتاب درباره چی بود؟ خب خلاصه کتاب گفته ولی اگه بخوام معرفی کنم میگم که کتاب تاریکیه. آمیخته شدن تعهد و شهوت و اخلاق مداری دردناکه! پایان جالبی داشت. اپیزودهای آخر رو اصلا نمیفهمید چجوری کوش کردید و تموم شدن! این اولین اثری بود که از تولستوی خوندم و از قلم این نویسنده واقعا لذت بردم. توصیفات زیبا و قابل لمس! و البته نشون دادن تاریکیهای پراکنده وجود انسان که اگه کنار هم جمع بشن باعث میشه هر آدمی حتی یک انسان به شدت مورد ستایش و اخلاق مدار هم کاری کنه که هیچکس فکرش هم نمیکرده
مطمئنا مثل دیگر آثارهای ادبیات روس اولش کمی درگیر اسامی میشیم و یکم سردرگمیم ولی سخت نگیرید یکم که بگذره میبیند کاملا دارید توی اون حال و فضا زندگی میکنید. کتاب درباره چی بود؟ خب خلاصه کتاب گفته ولی اگه بخوام معرفی کنم میگم که کتاب تاریکیه. آمیخته شدن تعهد و شهوت و اخلاق مداری دردناکه! پایان جالبی داشت. اپیزودهای آخر رو اصلا نمیفهمید چجوری کوش کردید و تموم شدن! این اولین اثری بود که از تولستوی خوندم و از قلم این نویسنده واقعا لذت بردم. توصیفات زیبا و قابل لمس! و البته نشون دادن تاریکیهای پراکنده وجود انسان که اگه کنار هم جمع بشن باعث میشه هر آدمی حتی یک انسان به شدت مورد ستایش و اخلاق مدار هم کاری کنه که هیچکس فکرش هم نمیکرده
داستان اشاره به این موضوع دارد که هر گناهی حتی گناهانی که آنها را ناچیز میدانیم اثری جز تباهی بر زندگی ندارد. خطر اسپویل⛔: شخصیت اصلی داستان در ابتدا به توجیه گناهی که از روی شهوت مرتکب آن میشود میپردازد، گناهی که در ابتدا او را دچار عذاب وجدان میسازد ولی رفته رفته لذت انجام ان بیشتر از حس عذاب وجدانی است که دارد. گناهی که مستقیما ذهن او را دچار تباهی میکند، به نظر من اصل داستان جدال وجدان و اعتقادات یوگنی با امیال درونی او است که همین مسئله باعث فروپاشی درونی او با وجود خوشبختی و کامیابیهای زندگی شخصی و اجتماعی بیرونی اوست، من فکر میکنم شیطان داستان، امیال طغیانگران یونگی بود که در اواخر داستان به قدری قدرت مند شده بود که در هر دو روایت باعث نابودی یونگی شد. و جملههای تکراری دو روایت هم اشاره به وجود شیطان (وسوسههای درونی) در همه ادمهاست که قدرت گرفتن آن بستگی به انتخابهای آنها در مسیر زندگیشان دارد.
سلام و درود
ممنون از ترجمه و پخش این کتاب زیبا که باز هم تولستوی، بسیار زیبا اخلاق و خصلتهایی خاص در انسان را ضمن این کتاب بیان کردن.
بیانگر قدرت چیره شدن شهوت بر افراد، هرچند مصمم و با اراده باشند. گاهی هرکدوم از ما گرفتار یک اخلاق ناشایست هستیم، که ممکنه تا سرحد جنون ما رو بکشونه و باعث بهم ریختگی ذهنمون درهمهی کارها و امورمون بشه.
در اینجا یوگنی تمام تلاشش رو بکار میگیره، که بعد از ازدواج دچار لغزش نشه، اما دلبریها و خاطراتش با سدپانیدا مانع از آرامش روح و ذهنش میشه و دست آخر دست به کار جنون آمیزی میزنه.
و همچنین بیانگر این موضوعه که وقتی فردی باما راجع به مسئلهای صحبت میکنه، اگر او را میبینیم، بهتره روی رفتارش کمی متمرکز و تیز بین تر باشیم، تا بفهمیم چقدر ممکنه آزار ببینه از مشکلش، و در صورت نیاز همدل و همراهش بشیم تا به نابودی کشیده نشه.
و نظر آخر، بنظرم خوانش کتاب خیلی خوب نبود.
ممنونم از عوامل کتاب و کتابراه عزیز.
ممنون از ترجمه و پخش این کتاب زیبا که باز هم تولستوی، بسیار زیبا اخلاق و خصلتهایی خاص در انسان را ضمن این کتاب بیان کردن.
بیانگر قدرت چیره شدن شهوت بر افراد، هرچند مصمم و با اراده باشند. گاهی هرکدوم از ما گرفتار یک اخلاق ناشایست هستیم، که ممکنه تا سرحد جنون ما رو بکشونه و باعث بهم ریختگی ذهنمون درهمهی کارها و امورمون بشه.
در اینجا یوگنی تمام تلاشش رو بکار میگیره، که بعد از ازدواج دچار لغزش نشه، اما دلبریها و خاطراتش با سدپانیدا مانع از آرامش روح و ذهنش میشه و دست آخر دست به کار جنون آمیزی میزنه.
و همچنین بیانگر این موضوعه که وقتی فردی باما راجع به مسئلهای صحبت میکنه، اگر او را میبینیم، بهتره روی رفتارش کمی متمرکز و تیز بین تر باشیم، تا بفهمیم چقدر ممکنه آزار ببینه از مشکلش، و در صورت نیاز همدل و همراهش بشیم تا به نابودی کشیده نشه.
و نظر آخر، بنظرم خوانش کتاب خیلی خوب نبود.
ممنونم از عوامل کتاب و کتابراه عزیز.
🍁 اینکه تولستوی دو روایت از پایانش آورده بود؛ خیلی استادانه بود، میخواست بگه که دو و یا ده روایت هم از پایان این قصه براتون بیاورم تباهی هست و نابودی! ولی به نظر من میتونست داستان رو با دو روایت مختلف شروع کنه که احتمال اورتنیوف برای نجات در آخر بیشتر باشه؛ مثل:
- گذشته ش البته پاک شدنی نبود ولی میتونست قبل از ازدواجاش با لیزا همه رو روراست براش تعریف کنه و از اون شفاعت بخواد و صداقتش رو بهش ثابت کنه.
- یه تعریف درست از عشق ماندگار و شهوت زودگذر داشته باشه و اینجوری از اون زن دست میکشید.
- به اصل از دل برود هر آنکه از دیده برفت بیشتر توجه میکرد. و پای اون زن رو از خونه قطع میکرد
البته شاید بگم، موعظه برای من که بیرون گود نشستم راحت باشه!! شاید اگه منم جای اون بودم، بدتر از اون میشدم!! شیطان کلمه بسیار مناسبی بود برای کتاب. منظور تولستوی از شیطان نه تنها اون زن بلکه مهمتر، خود اورتنیوف بوده برای خودش! دوجمله ماندگار کتاب؛ جمله اول کتاب؛ اگر عضوی از بدنت تو را بلرزاند آن را قطع کن و دور انداز! زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از تو نابود شود، تا اینکه کل جسدت در دوزخ افکنده شود! و جمله آخر کتاب؛ اگر یوگینی اورتنیوف را در زمان انجام این جنایت دیوانه بشماریم، پس یعنی همه ما دیوانه ایم! و دیوانه تر کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را میبینند که درخود نمیبینند! ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️
- گذشته ش البته پاک شدنی نبود ولی میتونست قبل از ازدواجاش با لیزا همه رو روراست براش تعریف کنه و از اون شفاعت بخواد و صداقتش رو بهش ثابت کنه.
- یه تعریف درست از عشق ماندگار و شهوت زودگذر داشته باشه و اینجوری از اون زن دست میکشید.
- به اصل از دل برود هر آنکه از دیده برفت بیشتر توجه میکرد. و پای اون زن رو از خونه قطع میکرد
البته شاید بگم، موعظه برای من که بیرون گود نشستم راحت باشه!! شاید اگه منم جای اون بودم، بدتر از اون میشدم!! شیطان کلمه بسیار مناسبی بود برای کتاب. منظور تولستوی از شیطان نه تنها اون زن بلکه مهمتر، خود اورتنیوف بوده برای خودش! دوجمله ماندگار کتاب؛ جمله اول کتاب؛ اگر عضوی از بدنت تو را بلرزاند آن را قطع کن و دور انداز! زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از تو نابود شود، تا اینکه کل جسدت در دوزخ افکنده شود! و جمله آخر کتاب؛ اگر یوگینی اورتنیوف را در زمان انجام این جنایت دیوانه بشماریم، پس یعنی همه ما دیوانه ایم! و دیوانه تر کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را میبینند که درخود نمیبینند! ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️
از تولستوی کتابهای خیلی طولانی مثل جنگ و صلح، انا کارنینا و روز رستاخیز رو خونده بودم تا اینکه در کتابراه کتاب کوتاهی به نام سه پرسش رو گوش دادم و یقین پیدا کردم که یه نویسنده بزرگ برای تعریف و نتیجهگیری داستانش در یه رمان کوتاه مثل "شیطان" چقدر تبحر دارد.
نقش اصلی این کتاب یوگنی مردیست که با وجود اینکه با لیزا ازدواج کرده و آتشفشانی از عشق بین او و همسرش فوران میکند، با دیدن زن روستایی به نام پانیدا که قبل از ازدواج با اون رابطه داشته، دوباره خاطرات قبل براش زنده میشود و دلش میخواهد با اون زن ارتباط برقرار کند.
شیطان دست از سر یوگنی برنمیدارد و بالاخره اونو اسیر خودش میکند، ولی بقیه فکر میکنند که جنون باعث خودکشی یا آدمکشی یوگنی بوده است.
از کتابخوانی آقای ایوب آقاخانی هم که باعث انتقال احساسات کاراکترهای داستان میشدند لذت بردم. 🙏
نقش اصلی این کتاب یوگنی مردیست که با وجود اینکه با لیزا ازدواج کرده و آتشفشانی از عشق بین او و همسرش فوران میکند، با دیدن زن روستایی به نام پانیدا که قبل از ازدواج با اون رابطه داشته، دوباره خاطرات قبل براش زنده میشود و دلش میخواهد با اون زن ارتباط برقرار کند.
شیطان دست از سر یوگنی برنمیدارد و بالاخره اونو اسیر خودش میکند، ولی بقیه فکر میکنند که جنون باعث خودکشی یا آدمکشی یوگنی بوده است.
از کتابخوانی آقای ایوب آقاخانی هم که باعث انتقال احساسات کاراکترهای داستان میشدند لذت بردم. 🙏
تولستوی نویسنده بزرگیه هیچکس در این شکی نداره ولی به این رمان کوتاه نسبت به بقیه آثارش نمیتونم بگم عالی بود فقط بد نبود یه داستان معمولی. شاید در این داستان تولسنوی سعی داره چهره زشت افراط و تفریط رو نشون بده. در اول داستان مردی ولنگار و فاسق که فسق را عادت میدونه و انتهای داستان مردی نجیب که اصلا فکر خیانت هم عذابش میده درواقع باید گفت نه به اون شوری شور نه به این بی نمکی. فقط یجور میشه این داستان رو هضم کرد اونم این که تولستوی سعی داره افراط و تفریط کردن رو بکوبه در غیر این صورت فقط میتونه تو سینمای هند اثری درخشان بشه چون هممون وقتی چیزی خلاف واقعیت میبینیم میگیم مگه فیلم هندیه. صدای آقای آقاخانی رو خیلی دوس دارم کلا وقتی ایشون روایت میکنه کسل کنندهترین داستان هم که باشه حداقل میتونی از صدای عالی جناب آقاخانی لذت ببری. با سپاس
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها.
در این کتاب تولستوی به زیبایی نشون میده که چقدر روند سقوط آدم میتونه تدریجی و آرام باشه. چقدر ما آدمها با منطقی کردن امیالمون در فریب دادن خودمون ماهریم و چقدر نسبت به توانایی خودمون برای جهت دادن به رفتارمون مطمئن و مغرور.
شاید تولستوی میخواسته این نکته رو برسونه که راحت گرفتار میشیم، راحت تسلیم امیالمون میشیم اما به راحتی نمیتونیم از دستشون فرار کنیم.
هرچند که انگار تولستوی تلاش داشت این نکته رو برسونه که بعد از تن دادن به امیال شیطانی راهی برای بازگشت نیست، اما من فکر میکنم که همیشه راهی برای بازگشت و تغییر هست و این عدم انعطاف شاید چندان برام قابل قبول نباشه.
کتاب آموزنده و جذابی بود. فرقی نمیکنه هدفتون سرگرمی و یا فلسفی باشه با این کتاب احتمالا به هر دو دست پیدا میکنید.
در این کتاب تولستوی به زیبایی نشون میده که چقدر روند سقوط آدم میتونه تدریجی و آرام باشه. چقدر ما آدمها با منطقی کردن امیالمون در فریب دادن خودمون ماهریم و چقدر نسبت به توانایی خودمون برای جهت دادن به رفتارمون مطمئن و مغرور.
شاید تولستوی میخواسته این نکته رو برسونه که راحت گرفتار میشیم، راحت تسلیم امیالمون میشیم اما به راحتی نمیتونیم از دستشون فرار کنیم.
هرچند که انگار تولستوی تلاش داشت این نکته رو برسونه که بعد از تن دادن به امیال شیطانی راهی برای بازگشت نیست، اما من فکر میکنم که همیشه راهی برای بازگشت و تغییر هست و این عدم انعطاف شاید چندان برام قابل قبول نباشه.
کتاب آموزنده و جذابی بود. فرقی نمیکنه هدفتون سرگرمی و یا فلسفی باشه با این کتاب احتمالا به هر دو دست پیدا میکنید.
در این کتاب میخوانیم و میبینیم که چگونه انسان تسلیم نفس اماره میشود، گاهی حتی خود انسان میخواهد جلوی خودش را بگیرد ولی گویا ارادهی دیگری او را کنترل میکند. مثل شخصیت این داستان که «یرگنی» نمی خواست به همسرش خیانت کند و از این بابت احساس شرم و گناه میکرد و خود را حتی بخاطر فکر کردن به خیانت، رذل و پست میشمارد ولی باز با دیدن آن زن بدکاره، اختیارش را از دست میداد. در پایان داستان جملهای گفته میشود که در عین کوتاهی و مختصر بودن پر از معناست و خود ان جمله به اندازه یک کتاب حرف دارد. و مفهوم کلی آن این بود که دیوانهترین آدم کسی است که دیوانگی را در دیگران میبیند ولی دیوانگی و جنون را در خود نمیبیند.
جریان داستان نیز به نحوی است که شنونده را جذب کرده و منتظر آخر داستان و نتیجه میگذارد.
جریان داستان نیز به نحوی است که شنونده را جذب کرده و منتظر آخر داستان و نتیجه میگذارد.
لئو تولستوی این نویسنده روسی ماهر به گونهای این کتاب را نوشته است که هر دقیقه دارای هیجان و کشش خاصی است و تا به کتاب شروع کنید نمیتوانید دست بکشید تااینکه پایان یابد روایت دیگر در آخر کتاب هم زیبایی جالبی داشت و خواننده را در ابهام قرار نمیداد که اگر تصمیم دیگری میگرفت چه میشد چیزی که بسیار قابل تحسین بود سادگی و بی پیرایگی متن بود که باصدای گوینده درهم آمیخته و شاهکار به وجود آورده بود داستان درباره مردی است که گرفتار رابطه نامناسبی میشود که روز به روز شهوتش افزایش مییابد اما به ناگهانی قطع میکنید و با زنی ازدواج میکند و چندی این چنین میگذرد تا اینکه دوباره زن را میبیند و شهوتش فعال میشود و داستان همین جوری میگذرد تا اینکه دیگر تحمل نمیکند و خودکشی میکند
رمان صوتی فوق العاده از یک نویسندهی به نام. داستان جالبی بود در عین حال که کوتاه بود ولی کل مفهوم رو بیان کرد و نویسنده سعی داشته که با کوتاه کردن داستان از خسته کننده کردن آن هم جلوگیری کند. در این کتاب صوتی خوب شاهد اینیم که شخصیت اول داستان که فرد ثروتمندی هست چگونه وارد رابطهی نامشروعی میشه و همین به چه نحوی باعث اتفاقات عجیبی توی زندگیش میشه همینجوری که داستان پیش میره. متاسفانه این چنین شرایطی به نوعی گریبانگیر جامعه ما هم شده و اینکه چقدر آمار خیانت از دو طرف بالا رفته. تولستوی نویسندهای توانا با افکار و قلمی مخصوص و مختص شخص خودشه که با خواندن کتابهایش واقعا خواننده به لذت ژرفی میرسه ترجمهی خوبی داشت و خوانش خیلی خوب. سپاس از تیم خوب کتابراه
یاد باد آن روزگاران یاد بادبا نداری اما سرشار از عشق و زندگی این کتاب باید بماند یادگار اول برای والدین دوم برای جوانان چه پسر چه دختر اینجاست که باید گفت هر چه برماست از ماست قدیما اگر خانوادهها چنین مسائلی را سرزنش میکردند حق داشتند چرا که با همه نداری ازدواج فرزندانشان اهم مهمات بود اما حالا چه؟ خود خانوادهها هستند که باعث گسترش فحشا میشوند با سختگیریهای مسخره و به دنبال آن جوانان به دنبال پاسخهای نیازهای طبیعی خود هستند. بحث بسیار است. فقط آرزومندم که همگی راه درست را بیابیم و شادمانی حقیقی را بچشیم نه چند دقیقه لذت آتش. یک دست صدا ندارد دوستان تا میتوانید راه درست را گسترش دهید. عشق آن است که هرچه کهنه تر شود شعله ور تر گردد. به امید روزهای روشن
یک رمان کوتاه و آموزنده هست که حس نهفته در لابهلای سطرهای داستان به خوبی به خواننده منتقل میشه.
در نوع خودش کتاب عجیبی هست، به خوبی قدمهای سرنوشتساز انسان رو، وقتی با خواستهی قلبی و احساسی و آسیبرسانش هماهنگ هست ولی با دنیای ذهن و اخلاقیاتی که در درون به درستیش باور داره در تناقض هست، به نمایش گذاشته.
وفاداری و خیانت، دو اتفاقی هست که بارها و بارها در افکار، گفتار و رفتار شخصیت اصلی داستان به تصویر کشیده شده و او رو به جدالهایی نامتناهی با خواستههای نفسانی و مقابلهی اخلاق درونی مجبور میکنه و این نبرد درونی، تا انتهای داستان ادامه پیدا میکنه.
کتاب با صدای واضح و رسا و متناسب با اتفاقات و رخدادهای درون داستان، خوانده شده.
در نوع خودش کتاب عجیبی هست، به خوبی قدمهای سرنوشتساز انسان رو، وقتی با خواستهی قلبی و احساسی و آسیبرسانش هماهنگ هست ولی با دنیای ذهن و اخلاقیاتی که در درون به درستیش باور داره در تناقض هست، به نمایش گذاشته.
وفاداری و خیانت، دو اتفاقی هست که بارها و بارها در افکار، گفتار و رفتار شخصیت اصلی داستان به تصویر کشیده شده و او رو به جدالهایی نامتناهی با خواستههای نفسانی و مقابلهی اخلاق درونی مجبور میکنه و این نبرد درونی، تا انتهای داستان ادامه پیدا میکنه.
کتاب با صدای واضح و رسا و متناسب با اتفاقات و رخدادهای درون داستان، خوانده شده.
لئو تولستوی در این کتاب، زندگی یک جوان (یوگینی) را که گرفتار هوای نفسانی شده به نگارش درآورده. یوگینی در این مسیر تا حدی پیش میرود که در نهایت خودش را در دوراهی میبیند که مجبور به انتخاب یکی از این دو مسیر است:
یا اینکه با زنش زندگی کند به خدمت کردن به مردم، اداره کردن ملک و فرزندداری بپردازد و در نظر مردم هم محترم شود
یا اینکه هم چنان دنبال هوای نفس باشد و ست پانیدا (شیطان) را از شوهرش بگیرد و در نظر مردم خود را رذل و پلید بپندارد
و البته سه راه دیگر هم جلوی راهش قرار میگیرد (یا زنش را بکشد یا ست پانیدا را و یا خودش را)...
داستان خوبی بود به نوعی بین وجدان و هوای نفسانی ش کشمکش جدی ایجاد شده بود گرچه گوینده آن را خوب روایت نکرده بود.
یا اینکه با زنش زندگی کند به خدمت کردن به مردم، اداره کردن ملک و فرزندداری بپردازد و در نظر مردم هم محترم شود
یا اینکه هم چنان دنبال هوای نفس باشد و ست پانیدا (شیطان) را از شوهرش بگیرد و در نظر مردم خود را رذل و پلید بپندارد
و البته سه راه دیگر هم جلوی راهش قرار میگیرد (یا زنش را بکشد یا ست پانیدا را و یا خودش را)...
داستان خوبی بود به نوعی بین وجدان و هوای نفسانی ش کشمکش جدی ایجاد شده بود گرچه گوینده آن را خوب روایت نکرده بود.
دیوانهتر در این زمانه کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را میبینند که در دیگران نمیبینند»
این جمله پایانی این کتاب است و میشود آن را برای هر چیزی گفت.
جذب کارهای تولستوی شدهام. پر از تصویر و جزئیات است. گویی که درسینما نشسته باشی. حتی خنکی جنگلی که تصویر میکند صورتت را نوازش میکند.
شیطان کتاب سرجمع وکوتاهی درباره ترس از احتمال به خیانت است. جذابیتش این است که با دو روایت کاملا متفاوت تمام میشود و تو مختاری کدام را بپذیری.
کیفیت کتاب صوتی مانند کارهای حرفهای موجود نیست. حتی شاید راوی برای کسانی که به خواندن آرامتر عادت دارند، کمی تندخوان باشد. اما آزارنده نیست و قابل توصیه است.
این جمله پایانی این کتاب است و میشود آن را برای هر چیزی گفت.
جذب کارهای تولستوی شدهام. پر از تصویر و جزئیات است. گویی که درسینما نشسته باشی. حتی خنکی جنگلی که تصویر میکند صورتت را نوازش میکند.
شیطان کتاب سرجمع وکوتاهی درباره ترس از احتمال به خیانت است. جذابیتش این است که با دو روایت کاملا متفاوت تمام میشود و تو مختاری کدام را بپذیری.
کیفیت کتاب صوتی مانند کارهای حرفهای موجود نیست. حتی شاید راوی برای کسانی که به خواندن آرامتر عادت دارند، کمی تندخوان باشد. اما آزارنده نیست و قابل توصیه است.
به حیاتیترین حقیقت زندگی همه انسانها اشاره کرده... وسوسههای جنسی و سقوطهای وحشتناکی که میتونه هر انسانی رو دچار نابودی کنه، تمام دین و مذاهب هم برای کنترل و تعالی همین نیروی مقدس جنسی تعالیم زیادی داشتن... امروزه علمی رو برخی بزرگان به دست آوردن بنام علم استحاله نیروی جنسی... باید بدونیم که با استحاله نیروی جنسی و انتقال انرژی جنسی به مغز... مابه یک انسان فوق نابغه تبدیل خواهیم سد و درصد بیشتری از مغزمون میتونیم استفاده کنیم... دچار این جور سقوطهای وحشتناک در زندگیمون هم نمیشیم و اوج میگیریم... اوج... به تعالی میرسیم اگر بتونیم درست از این نیروی قدرتمند الهیمون استفاده کنیم
مثل همه آثار نویسنده بزرگ تولستوی این کتاب هم عالی بود. بی کم و کاست روایتی زیبا از احساسات بشری با تمام ریزه کاری هایش در شرایطی مشابه. اشراف زادهای جوان در روستایی در روسیه زنی فداکار و شیفته همسر، مادر و مادر زنی غر غرو، پیشکار و کارگران روستایی گاهی دلسوز و گاهی فرصت طلب و عمویی بی قید و بند و تباه که حاصل زندگی فئودالی در روسیه تزاری است همه و همه میتوانند نمونههایی زنده در زندگانی تک تک ما داشته باشند و تولستوی با ظرافت هر چه تمامتر با جملاتی محدود نوری متمرکز بر مخفیترین پستوهای ذهنی آنان افکنده و باز مثل همیشه با خواندن داستانش به این فکر میکنم که ما چقدر دور و چقدر نزدیکیم به هم
کتاب به زیبایی وسوسههایی که در هر لحظه انسان رو در برمیگیره رو به نمایش گذاشته.
اینکه چقدر انسان میتونه سست عنصر باشه و چه بسا شخصی ثابت قدم که فکر میکند میتواند در برابر وسوسههای شیطان مقاومت کند اما بعد با گذشته خود روبرو میشود و این مقاومتش در برابر نفس خودش و وسوسههای شیطان به مرور زمان بسیار کم توان میشود انقدر که راههایی را در پیش میگیرد برای رویارویی با نفسش اما به جای بهبود بدتر میشود چرا که گذشتهاش قرار نیست دست از سرش بردارد.
کتاب جالبی بود خط داستانی نسبتا منسجم بود و فاصله بین روایت به چشم نمیخورد اما کمی بیشتر باید روی شخصیت پردازی کار شود چرا که فضا کمی به حالتی خصمانه و خشک در امده است.
اینکه چقدر انسان میتونه سست عنصر باشه و چه بسا شخصی ثابت قدم که فکر میکند میتواند در برابر وسوسههای شیطان مقاومت کند اما بعد با گذشته خود روبرو میشود و این مقاومتش در برابر نفس خودش و وسوسههای شیطان به مرور زمان بسیار کم توان میشود انقدر که راههایی را در پیش میگیرد برای رویارویی با نفسش اما به جای بهبود بدتر میشود چرا که گذشتهاش قرار نیست دست از سرش بردارد.
کتاب جالبی بود خط داستانی نسبتا منسجم بود و فاصله بین روایت به چشم نمیخورد اما کمی بیشتر باید روی شخصیت پردازی کار شود چرا که فضا کمی به حالتی خصمانه و خشک در امده است.
دوستان لازم به ذکره شخصی که میخواد این کتاب رو بخونه نیاز نداره بدونه داستان روایت از چی داره میکنه
بهتره راجب محتوا سبک و روش بیان نویسنده و ترجمه و گوینده صحبت کرد.
به عقیده شخصی نویسنده نتونسته بود ویژگیهای شخصی رو به صورت واضح بیان کنه تا ذهن بتونه تصویر سازی کنه و اینکه نمیتونستم راجب بعضی از شخصیتها تصویر ذهنی داشته باشم اذیتم میکرد
اما داستان به خوبی تونسته بود اهدافی که به دنبال بیانش بود رو به تصویر بکشه فکر میکنم پایانش که روایت دیگر بود خیلی زیباترش کرد
کوتاه بودن و حاشیه نداشتنهای فرعی رو هم میشه از نقطه قوت کتاب دونست
بهتره راجب محتوا سبک و روش بیان نویسنده و ترجمه و گوینده صحبت کرد.
به عقیده شخصی نویسنده نتونسته بود ویژگیهای شخصی رو به صورت واضح بیان کنه تا ذهن بتونه تصویر سازی کنه و اینکه نمیتونستم راجب بعضی از شخصیتها تصویر ذهنی داشته باشم اذیتم میکرد
اما داستان به خوبی تونسته بود اهدافی که به دنبال بیانش بود رو به تصویر بکشه فکر میکنم پایانش که روایت دیگر بود خیلی زیباترش کرد
کوتاه بودن و حاشیه نداشتنهای فرعی رو هم میشه از نقطه قوت کتاب دونست
تولستوی نویسنده است که درکتابهایش به موضوعات اندکی میپردازد به عنوان مثال در کتاب ارباب وبنده به موضوع ذات انسان میپردازد که ذات همه پاک است واین شرایط افراد است ذاتشان را تحت تاثیر قرار میدهد
ودرکتاب مرگ ایوان ایلیچ به موضوع مرگ وتاثیرش بر انسان میپردازد و در این کتاب هم به موضوع رابطه زن و مرد در خارج از عرفهای اجتماعی میپردازد وعواقب وتاثیرات آن را برسی میکند ونکته مهمی که در نوشتههای تولستوی وجود دارد اغراق است وبه وسیله اغراق مفهوم آثارش را انتقال میدهدودر آخر هم راوی کتاب را به سرعت میخواند که به نظرمن نکتهی منفی است.
ودرکتاب مرگ ایوان ایلیچ به موضوع مرگ وتاثیرش بر انسان میپردازد و در این کتاب هم به موضوع رابطه زن و مرد در خارج از عرفهای اجتماعی میپردازد وعواقب وتاثیرات آن را برسی میکند ونکته مهمی که در نوشتههای تولستوی وجود دارد اغراق است وبه وسیله اغراق مفهوم آثارش را انتقال میدهدودر آخر هم راوی کتاب را به سرعت میخواند که به نظرمن نکتهی منفی است.
با سلام و احترام
کتاب بسیار خوبی بود. روند داستان رو خیلی خوب بود و توانستم با شخصیتهای داستان به خوبی ارتباط برقرار کنم و حس آنها در موقعیتها با چیره دستی نویسنده به خوبی منتقل میشد. واقعا نسبی نبودن اخلاق در جغرافیای جهان انسان را شاد میکند. نکتهای که توجه مرا به خود جلب کرد و خیلی پسندیدم این بود که نویسنده در دو روایت پایان داستان، قداست عشق و پاکی را در ذهن خواننده حفظ کرد و اجازه داد ارزش عشق و خوبی هم چنان در ذهن خواننده باقی بماند به گونهای که در هیچ کدام از دو روایت پایان داستان شخصیت اصلی اقدام به کشتن لیزا نکرد...
کتاب بسیار خوبی بود. روند داستان رو خیلی خوب بود و توانستم با شخصیتهای داستان به خوبی ارتباط برقرار کنم و حس آنها در موقعیتها با چیره دستی نویسنده به خوبی منتقل میشد. واقعا نسبی نبودن اخلاق در جغرافیای جهان انسان را شاد میکند. نکتهای که توجه مرا به خود جلب کرد و خیلی پسندیدم این بود که نویسنده در دو روایت پایان داستان، قداست عشق و پاکی را در ذهن خواننده حفظ کرد و اجازه داد ارزش عشق و خوبی هم چنان در ذهن خواننده باقی بماند به گونهای که در هیچ کدام از دو روایت پایان داستان شخصیت اصلی اقدام به کشتن لیزا نکرد...
داستانی جالب و قابل تامل در مورد اینکه چطور کاری که ما اون رو کوچک و پیش پا افتاده میدانیم یا گناهی که فکر میکنیم میتونیم کنترلش کنیم تا دامن گیرمون نشه میتونه فکر و همه زندگی ما رو درگیر خودش کنه.
جالب بود که نویسنده دو روایت را برای پایان انتخاب کرده بود و به شخصه پایان دوم رو بیشتر پسندیدم چرا که انسان تمایل داره موقعی که ازش گناهی سر میزنه و دچار اشتباهی میشه اول دیگران را مقصر بدونه و سعی کنه اونا رو تنبیه کنه.
در پایان باید بگم صدای گوینده هم بسیار مناسب داستان بود و با آهنگ و لحن خوبی که داشتن جذابیت داستان رو بیشتر کردند.
جالب بود که نویسنده دو روایت را برای پایان انتخاب کرده بود و به شخصه پایان دوم رو بیشتر پسندیدم چرا که انسان تمایل داره موقعی که ازش گناهی سر میزنه و دچار اشتباهی میشه اول دیگران را مقصر بدونه و سعی کنه اونا رو تنبیه کنه.
در پایان باید بگم صدای گوینده هم بسیار مناسب داستان بود و با آهنگ و لحن خوبی که داشتن جذابیت داستان رو بیشتر کردند.
داستان بار فلسفی و اخلاقی عمیقی داشت نکته قابل توجهی که در این داستان نظر منو به خودش جلب کرد اشاره غیر مستقیم به مسئله حجاب بود اگر دقت کنید این مرد از قسمتهایی از بدن زن تحریک میشد که طبق دین ما باید پوشانده بشوند قسمتهایی که با رویت اونها اون مرد بیچاره تحریک میشد به نظرتون اگر اون زن اون قسمتهایی از بدن خودش رو که در اینجا توصیف شده میپوشانید آیا باز هم این مرد بهش شهوت پیدا میکرد؟ و یا اگر این مرد داستان برای سیراب کردن خودش در دوران مجردی زنا نمیکرد آیا بعد از ازدواج راحت تر نمیبود همه این اتفاقات بد و شوم فقط در گرو کنترل نفس آدمی هست
یه اثر کوتاه و قوی. داستان در مورد ولع و شهوت جنسی هست، شهوتی که ابتدا با توجیه شروع میشه و بیرون اومدنش تقریبا غیر ممکنه. تو این داستان میبینیم که چطور پاکدامنی و ارزشهای اخلاقی رو ستایش و به تصویر کشیده. نقطه قوت کتاب بیان گفتگوهای ذهنی و تشویش ذهنی شخصیت داستانه. در انتهای کتاب دو روایت و نتیجه جداگانه از آخر داستان به زیبایش اضافه کرده. کتاب گویای اینه که خیانت، شهوت رانی هیچ توجیه قابل قبولی نداره و باعثِ از دست دادن عزیزان، بی اعتمادیشون نسبت به ما وسست عنصریه. گویندگی هم روان و صدا دوست داشتنی بود.
من از این کتاب انتظار فراز و نشیب بیشتری داشتم ولی دیدگاه متفاوت نویسنده رو دوست داشتم در رابطه با اینکه گاهی جوونها محتاط تر از پیران هستند و گاهی کمک خواستن از دیگران حتی اگر قدرتمند هم باشی مشکلی نداره و نکته جالبش این بود که هروقت مسئله رو برای کسی مطرح میکرد نگرانی کمتر میشد و متوجه اندازه واقعی مسئلش میشد و آسوده تر میشد. اینکه با دو روایت پایانی متفاوت داستان رو تموم کردن میتونه نشانگر این باشه که اگر در دام وسوسه بیفتید با دوتلاش متفاوت همچنان درگیر اون خواهید موند و پیشگیری رو اسونتر و بهتر میدونه.
با سپاس از کتابراه و تیم صدا پیشگان.
داستانی پر کشش که شما جذب میکند تا هر چه سریعتر پایان داستان را گوش دهید. صداپیشگی بسیار خوب. این داستان جنگ بین امیال درونی و اخلاقیات است که میتوان آن را به مصادیق دیگر در زندگی بسط داد. هر عملی که شاید به نظر ما خطایی زود گذر و بی تاثیر در آینده باشد روزی تاثیر بزرگ خود را فاش خواهد کرد. یکی از خصوصیات برجسته این کتاب انتهای داستان است که به دو روایت مختلف بیان شده. در هر ۲ روایت تباهی نتیجه کار مشهود است. داستان شما را به فکر فرو میبرد که شما به چه چیزی معتاد شده اید؟
داستانی پر کشش که شما جذب میکند تا هر چه سریعتر پایان داستان را گوش دهید. صداپیشگی بسیار خوب. این داستان جنگ بین امیال درونی و اخلاقیات است که میتوان آن را به مصادیق دیگر در زندگی بسط داد. هر عملی که شاید به نظر ما خطایی زود گذر و بی تاثیر در آینده باشد روزی تاثیر بزرگ خود را فاش خواهد کرد. یکی از خصوصیات برجسته این کتاب انتهای داستان است که به دو روایت مختلف بیان شده. در هر ۲ روایت تباهی نتیجه کار مشهود است. داستان شما را به فکر فرو میبرد که شما به چه چیزی معتاد شده اید؟
تولستوی، نویسندهای برای تمام زمان هاست. گوش دادن به این داستان کوتاه عبرت آموز بویژه در زمانه ما میتواند مثل یک داروی پیشگیری کننده از معضلات روحی و روانی باشد که جوانان با آن بسیار درگیرند. تولستوی در قالب داستانی جذاب خاطر نشان میکند که حتی اگر نیک سیرت، با شخصیت، محبوب و پر تلاش باشیم، در صورتی که حتی کوتاه مدت و به گونهای توجیه پذیر به لغزش و شهوترانی روی آوریم آثار روحی و روانی این گناهان نه تنها مانع خوشبختی ما تا آخر عمر بلکه احتمالا باعث نابودی خود و تمام آنچه ساخته ایم میگردد.
درود بر کتابراه که این داستان رو در اختیار بنده قرار دادند. اجرا ومیکس صدا ودر کل اجرای صوتی عالی بود. خود داستان کمی من را به چالش کشید که رابطه این دو پفر از ابتدا مشکل داشت،،، زن شوهر دار،،،
بعد نقش اول بعد ازدواج دچار آن افکار شد! گناه گناه است. ولی حالا که خودش ازدواج کرده دچار عذاب وجدان میشود؟ کمی احمقانه نیست؟
اگر پاییند اخلاقیات است، چگونه است که در ابتدا مشکل وجدان نداشت؟ در کل نتوانستم درک کنم که نویسنده هدف اصلی از نوع نگاه شخصیت اصلی چیست!؟ شاید همان جنون بوده!
بعد نقش اول بعد ازدواج دچار آن افکار شد! گناه گناه است. ولی حالا که خودش ازدواج کرده دچار عذاب وجدان میشود؟ کمی احمقانه نیست؟
اگر پاییند اخلاقیات است، چگونه است که در ابتدا مشکل وجدان نداشت؟ در کل نتوانستم درک کنم که نویسنده هدف اصلی از نوع نگاه شخصیت اصلی چیست!؟ شاید همان جنون بوده!
رویارویی خودآگاه و ناخودآگاه و یا وجدان و احساسات شهوانی در این کتاب به خوبی به نمایش درآمده.. داستانی تقریبا کوتاه که با دو پایان متفاوت و تراژدی به پایان میرسد. روایتی از انسانی درستکار که درگیر وسوسههایی میشود که بیشتر افراد نیز در زندگی درگیر آن میشوند و به خوبی میشود با آن همزاد پنداری کرد.. زیبایی اثر به خاطر نثر روان، ساده و به دور از اضافه گویی استدرگیری ذهن شخصیت اصلی با موضوع و افکار شخصی بسیار به واقعیت نزدیک و به درستی افکار یک انسان درستکار با وسوسهها بیان میشود.
خیلی خوب بود. من اول کتاب اناکارنینا رو خوندم بعد اینو برخلاف کتاب آناکارنینا که خیلی توصیفات دقیق و طولانی برای هر چیزی داده شده بود در این کتاب به همه چی سطحی و گذرا پرداخته شده بود ولی جالبه که هر دو مدل به دل میشینه و کاملا استادانه این کارها انجام شده.
اسم کتاب چه دقیق انتخاب شده بود.
و از همه مهم تر نتیجهی داستان بود که در هر دو روایت به یک نتیجه ختم شد و اون این بود که اگه مرد داستان رو در حین ارتکاب جرم دیوانه در نظر بگیریم پس تقریبا همهی مردم جامعه دیوانه هستن. ممنون کتابراه 💖
اسم کتاب چه دقیق انتخاب شده بود.
و از همه مهم تر نتیجهی داستان بود که در هر دو روایت به یک نتیجه ختم شد و اون این بود که اگه مرد داستان رو در حین ارتکاب جرم دیوانه در نظر بگیریم پس تقریبا همهی مردم جامعه دیوانه هستن. ممنون کتابراه 💖
یکی از کتابهای مربوط به دوران بعد از تحول تولستوی داستان کوتاهی درمورد اینه که چه طور شیطان در اینجا تمایل جنسی به تدریج یک زندگی و روان نرمال رو به نابودی میکشونه نکات مثبت کلا ترجمه های آقای حبیبی عالی هستن کتاب روسی خواستید بخونید ترجمه های آقای حبیبی عالیه متن تقریبا روان هست جذابیت هم داره در کل حجمی نداره که بخواد خسته تون کنه مفهوم جالب و آموزنده ای هم داره نکات منفی حداقل من چیزی ندیدم توصیه میکنم چون حجمی نداره و حیفه اثار این نویسنده بزرگ رو نخونید
درود و سپاس به خاطر محبتتون برای انتخاب کتابهای کوتاه ومناسب برای تعطیلات نوروز
و در مورد کتاب باید بگم وصف گیر افتادن در این موقعیت بسیار زیبا توسط تولستوی شهیر نگاشته شده بود (منهای هردو روایت پایانی داستان که زیاد منطقی به نظر نمیرسید وحداقل به دل من ننشت)
مابقی کتاب جذاب و جالب بود برام
من اولین کتاب بود که به لطف شما از تولستوی بزرگ موفق شدم بخونم و از قلمش خوشم اومد مخصوصا از قسمتهاییکه برای معرفی کاراکترهای داستان به جزئیات ظاهری و شخصیتیشون میپردازه پیروز باشید
و در مورد کتاب باید بگم وصف گیر افتادن در این موقعیت بسیار زیبا توسط تولستوی شهیر نگاشته شده بود (منهای هردو روایت پایانی داستان که زیاد منطقی به نظر نمیرسید وحداقل به دل من ننشت)
مابقی کتاب جذاب و جالب بود برام
من اولین کتاب بود که به لطف شما از تولستوی بزرگ موفق شدم بخونم و از قلمش خوشم اومد مخصوصا از قسمتهاییکه برای معرفی کاراکترهای داستان به جزئیات ظاهری و شخصیتیشون میپردازه پیروز باشید
خیلی خیلی قشنگ شیطان درون انسان رو تعریف کرده..
نوشتههای تولستوی خیلی عالیه!
امااین داستان روانتر بهترتوی ذهن نمایش داده میشه..
بعد تازه میفهمی که این مدل آدما مال زمان ما فقط نیستن بلکه اون دوره هم پیدا میشدن
آدمهائی که توی مسائلی که برای یه کودک دبستانی خوب و بدش روشنه میخوان سر خودشون روکلاه بذارن ویا مثل شخصیت داستان مامعلوم نیست با خودشون چند چندن...
کتاب آموزنده ایه.... تابفهمی دربند شهوت بودن ازهرمدلش دردسر خالیه وآخرش وجدان درد میاره....
نوشتههای تولستوی خیلی عالیه!
امااین داستان روانتر بهترتوی ذهن نمایش داده میشه..
بعد تازه میفهمی که این مدل آدما مال زمان ما فقط نیستن بلکه اون دوره هم پیدا میشدن
آدمهائی که توی مسائلی که برای یه کودک دبستانی خوب و بدش روشنه میخوان سر خودشون روکلاه بذارن ویا مثل شخصیت داستان مامعلوم نیست با خودشون چند چندن...
کتاب آموزنده ایه.... تابفهمی دربند شهوت بودن ازهرمدلش دردسر خالیه وآخرش وجدان درد میاره....
لئو تولستوی نویسندهای بی نظیر است که یکی از شاهکارهای وی جنگ و صلح است با وجود شخصیتهای فراوان اما به هنگام مطالعه و حتی بعد از اتمام آن داستان همیشه در ذهن خواهد ماند.
کتاب شیطان نوشتهای متفاوت نسبت به اثار تولستوی از جمله جنگ و صلح است داستانی که به تقابلهای اعتقادات مذهبی و دینی و اخلاقیاتی که با گذشت زمان میتواند یک اخلاق و ویژگیای را خوب دانست و همان ویژگی در جامعه و زمانی ودیگر خوب به نظر نیاید در هر صورت اثار وی هر کدام زیبایی خود را دارند.
کتاب شیطان نوشتهای متفاوت نسبت به اثار تولستوی از جمله جنگ و صلح است داستانی که به تقابلهای اعتقادات مذهبی و دینی و اخلاقیاتی که با گذشت زمان میتواند یک اخلاق و ویژگیای را خوب دانست و همان ویژگی در جامعه و زمانی ودیگر خوب به نظر نیاید در هر صورت اثار وی هر کدام زیبایی خود را دارند.
تولستوی نویسنده شهیر روسی است که کتابهایش در همه زمان قابل خواندن و لذت بردن هست تولستوی در این کتاب نشان داد که هر کس در هر زمان هر چند جز بهترین باشد میتواند با یک لحظه غفلت راه خطا را در پیش گیرد و ایندهاش را خراب و نابود کند بخاطر همین غفلت همه شئون زندکیاش را تحت تاثیر قرار دهد در واقع دنیا و اخرتش را نابود کند در اخر میتوان گفت متن زیبا همراه با صدای دلنشین راوی کتاب صوتی جالبی را در پیش روی کسانی که عاشق شنیدن رمان هستند قرار میدهد
سلام کتابِ متفاوتی بود. اولین کتابی بود که از لئو تولستوی خواندم یا بهتر بگم شنیدم. نتیجه ای که از این کتاب میشه گرفت این است که انسان نباید از راه راست خارج شود و گرنه بازگشت از آن به آسانی خارج شدن از آن نخواهد بود. یادِ این بیت از شاهنامه افتادم که رستم خطاب به گرگین که با حسادت باعثِ اسارت بیژن شده بود افتادم: چو گَر بر خِرَد چیره گردد هوانیابد زِ چنگِ هوا کس رهابه قولِ علی پسِر ابی طالب: دلیرترین مردم کسی که بر هوایِ نفسِ خویش غلبه کند
این کتاب روایت سادهای است از زندگی مردی جوان که به قلم توانمند تولستوی به تصویر کشیده شده و با صدای خوب راوی روایتی دوست داشتنی است که شنیدنش خالی از لطف نیست.
بنظر میرسد تولستوی در پایان رساندن این داستان کمی شتابزده عمل کرده و اقدام به قتل توسط شخصیت اصلی داستان نیاز به مقدماتی طولانی دارد تا مالیخولیای ذهنی شکل بگیرد،، کاری که داستایوفسکی بخوبی آنرا به تصویر میکشد. بنظرم انتهای ماجرا سرسری تمام شد و توقع خواننده را تامین نمیکند..
بنظر میرسد تولستوی در پایان رساندن این داستان کمی شتابزده عمل کرده و اقدام به قتل توسط شخصیت اصلی داستان نیاز به مقدماتی طولانی دارد تا مالیخولیای ذهنی شکل بگیرد،، کاری که داستایوفسکی بخوبی آنرا به تصویر میکشد. بنظرم انتهای ماجرا سرسری تمام شد و توقع خواننده را تامین نمیکند..
کتاب شیطان یکی دیگر از آثار خوب تولستوی است. مهارت او در نگاشتن بر کسی پوشیده نیست. اینکه در انتهای این داستان دو روایت متفاوت برای آن نوشته است بر جذابیت اثر اضافه کرده است.
خود داستان نیز درسهای فراوان در خود دارد. اینکه شخصی در انجام دادن کار و گناهی که خود میداند برایش جز تباهی چیزی ندارد اما همچنان اصرار میورزد یکی از نکات ارزنده این داستان است.
گویندگی آقای ایوب آقاخانی نیز بر جذابیت داستان افزوده بود.
با تشکر از کتابراه
خود داستان نیز درسهای فراوان در خود دارد. اینکه شخصی در انجام دادن کار و گناهی که خود میداند برایش جز تباهی چیزی ندارد اما همچنان اصرار میورزد یکی از نکات ارزنده این داستان است.
گویندگی آقای ایوب آقاخانی نیز بر جذابیت داستان افزوده بود.
با تشکر از کتابراه
طبیعتا نوشتن درخصوص نویسندهی قابلی چون تولستوی کار آسونی نیست، اما نکته جالب توجه در این خصوص، پرداختن ایشون به موردی است که گاهی روانشناسان امروزی هم بهعنوان لازمهی زندگی بهحساب میارن و این درحالیست که خلاف این موارد در روایات و اسناد ذکر شده
با این وجود هیچکدام از داستانهایی که تاکنون مطالعه کرده و به گوشم خورده به این اندازه و با ظرافت و دقت به جزییات نپرداخته... لذا مطالعه این کتاب رو به سایرین هم توصیه میکنم.
با این وجود هیچکدام از داستانهایی که تاکنون مطالعه کرده و به گوشم خورده به این اندازه و با ظرافت و دقت به جزییات نپرداخته... لذا مطالعه این کتاب رو به سایرین هم توصیه میکنم.
داستان کتاب شیطان
در مورد مردی است که درگیر وسوسه تمایلات جنسی شده و حتی بعد ازدواج این وسوسه در او ادامه دارد و نویسنده احساس او را به تصویر کشیده است و راه کاری که او در پی میگیرد در ادامه داستان شنیدنی است. داستان جالب است. من این کتاب را بصورت صوتی گوش دادم.
قضاوت نکردن چنین مردانی سخت است
صدای راوی و خوانش او بر روی این داستان خیلی خوب بود. سپاس از کتابراه که بدون سانسور کتابها را در اختیار علاقمندان قرار میدهد.
در مورد مردی است که درگیر وسوسه تمایلات جنسی شده و حتی بعد ازدواج این وسوسه در او ادامه دارد و نویسنده احساس او را به تصویر کشیده است و راه کاری که او در پی میگیرد در ادامه داستان شنیدنی است. داستان جالب است. من این کتاب را بصورت صوتی گوش دادم.
قضاوت نکردن چنین مردانی سخت است
صدای راوی و خوانش او بر روی این داستان خیلی خوب بود. سپاس از کتابراه که بدون سانسور کتابها را در اختیار علاقمندان قرار میدهد.