نقد، بررسی و نظرات کتاب فرای زمین - فصل اول: زاده عشق - فرشته زمانی
مرتبسازی: پیشفرض
رمان از ایدهی جدید و خوبی برخوردار بود اما از نظر قلم نوشتاری خیلی ضعیف عمل کرده بود و میتونم بگم شاید بخاطراین باشه که اولین متن نویسنده عزیزمون هست
سرعت گذر داستان سرسام آور و خیلی گیج کننده بود
پرشهای زمانی ناگهانی و...
بعضی قسمتا بی دلیل نوشته شده بودن و به شخصه نبودشون رو بیشتر ترجیح میدم مثل قسمت (پلکهای آهیا از آغوش هم در آمده و به جای آن آهیا و هیان در آغوش هم فرو رفتند!) که خیلی زیبا به نظر نمیاد
نکته دیگری که به چشم من اومد، ما میتونیم بگیم هیان در زمان هلیا اگر ۲۰ سال هم داشته باشه، در زمان آهیا ۴۰ سال داره و این قبیل تداخل زمانیها، وحشتناک نادید گرفته شده بود
عشق هیان به هلیا که مادر آهیاس، بعد از اون به اهیا، قبول کردن هیان توسط هلیا به عنوان داماد! و شدت طبیعی گرفته شدن این ماجراها هم اصلا قابل درک نبود
و اینکه از نظر ویراستاری هم کم اشکال نبود (قسمتهایی که متن از ادبی به روایی تغییرات ناگهانی داشت!)
آخرین مورد هم در این فصل اهیا به عنوان زاده عشق جز اینکه امید میداد به پادشاهها و ملکهها هیچ نقش دیگهای نداشت و حتی از نیروهایی خودش هم برای نجات جونش نمیتونست استفاده کنه (هر وقت که نیروی سیاه به سمت پرتاب شد دفاع نکرد، وقتی از قصر به پایین پرتاب شد و هیان نجاتش داد یا وقتی که تیان جونش رو فدا کرد، اهیا هیچ عکسالعملی نشون نداد)
در کل که امیدوارم از این نویسنده پر پتانسیل عزیزمون رمانهای جذابتر و پختهتری رو داشته باشیم.
سرعت گذر داستان سرسام آور و خیلی گیج کننده بود
پرشهای زمانی ناگهانی و...
بعضی قسمتا بی دلیل نوشته شده بودن و به شخصه نبودشون رو بیشتر ترجیح میدم مثل قسمت (پلکهای آهیا از آغوش هم در آمده و به جای آن آهیا و هیان در آغوش هم فرو رفتند!) که خیلی زیبا به نظر نمیاد
نکته دیگری که به چشم من اومد، ما میتونیم بگیم هیان در زمان هلیا اگر ۲۰ سال هم داشته باشه، در زمان آهیا ۴۰ سال داره و این قبیل تداخل زمانیها، وحشتناک نادید گرفته شده بود
عشق هیان به هلیا که مادر آهیاس، بعد از اون به اهیا، قبول کردن هیان توسط هلیا به عنوان داماد! و شدت طبیعی گرفته شدن این ماجراها هم اصلا قابل درک نبود
و اینکه از نظر ویراستاری هم کم اشکال نبود (قسمتهایی که متن از ادبی به روایی تغییرات ناگهانی داشت!)
آخرین مورد هم در این فصل اهیا به عنوان زاده عشق جز اینکه امید میداد به پادشاهها و ملکهها هیچ نقش دیگهای نداشت و حتی از نیروهایی خودش هم برای نجات جونش نمیتونست استفاده کنه (هر وقت که نیروی سیاه به سمت پرتاب شد دفاع نکرد، وقتی از قصر به پایین پرتاب شد و هیان نجاتش داد یا وقتی که تیان جونش رو فدا کرد، اهیا هیچ عکسالعملی نشون نداد)
در کل که امیدوارم از این نویسنده پر پتانسیل عزیزمون رمانهای جذابتر و پختهتری رو داشته باشیم.
اصلا چرا باید همه شخصیتهای خوب داستان خوشگل باشن و بدها زشت این به کنار اینکه شخصیت اصلی داستان که مثلا قهرمان داستان هم هست باید تسلیم خواستههای بزرگترها و تقدیرش باشه و دیگران براش تصمیم بگیرن مثلا اگر مادرش بگه این برای تو بهترین یا آشیانت و اون فوری بپذیره با مقصر اصلی داستان معشوقه و قاتل مادرش ازدواج کنه. این به کنار به همین راحتی یه غریبه رو که حتی حاضر نیست خودش رو کامل معرفی کنه و مشخصه که که داره چیزی رو مخفی میکنه به قصر میبرند و تو جلساتشون هم شرکت میکنه و فوری هم به همه پادشاهها و ملکهها هم انتقاد میکنه اونم جایی که قبلا طلسم شده و باید به ریسمان سیاه و سفید هم شک داشته باشن. چرا شیطان که نیروی سرخ را حس میکنه و میفهمه آهیا نمرده این همه مدت نفهمیده و حس نکرده نیروی سرخ هیان را یک اشکال تایپی هم داشت که آهیا صدای مادرش رو میشنوه که مقدر است که تو تیان عاشق هم شوید باید تیان به هیان تغییر کند. موفق باشید.
سلام
ممنون از نویسنده محترم بابت کتاب خوبشون
انتقادهای پایین به معنی بد بودن کتاب نیست فقط در جهت بهتر شدن هست
اول سرعت داستان گویی مناسب بود
دوم پرش به صحنه بعدی داستان بدون توضیح بود تقریبا بعد خوندن شش تا هفت خط متوجه میشدی الان در کدوم قصر یا کنار کدوم شخصیت داستان هستی
سوم در این سرزمین چرا افراد مسافر بی خانمان مستقیم به قصر برده میشوند و خیلی راحت پیش پادشاه برده میشوند
چهارم چرا شخصیت اصلی داستان هر کار مشکوکی میکنه بقیه فقط قبول میکنند
پنج بجز بد من اصلی یعنی شیطان، داستان باید دارای چند بد من فرعی باشت تا مدام مزاحم کار شخصیت اصلی باشن تا جذابیت داستان بالا بره
ششم امتیاز من به عنوان یک کتاب خوان در موضوع ماورایی به این کتاب
روانی داستان 9از10
ویلن 6از10
گنگ بودن تعویض مکان 5از10
کیفیت شخصیتها 8از10
سرعت داستان8از10
ودر اخر ممنون از نویسنده به خاطر شجاعت در ورود به این نوع داستان نویسی
ممنون از نویسنده محترم بابت کتاب خوبشون
انتقادهای پایین به معنی بد بودن کتاب نیست فقط در جهت بهتر شدن هست
اول سرعت داستان گویی مناسب بود
دوم پرش به صحنه بعدی داستان بدون توضیح بود تقریبا بعد خوندن شش تا هفت خط متوجه میشدی الان در کدوم قصر یا کنار کدوم شخصیت داستان هستی
سوم در این سرزمین چرا افراد مسافر بی خانمان مستقیم به قصر برده میشوند و خیلی راحت پیش پادشاه برده میشوند
چهارم چرا شخصیت اصلی داستان هر کار مشکوکی میکنه بقیه فقط قبول میکنند
پنج بجز بد من اصلی یعنی شیطان، داستان باید دارای چند بد من فرعی باشت تا مدام مزاحم کار شخصیت اصلی باشن تا جذابیت داستان بالا بره
ششم امتیاز من به عنوان یک کتاب خوان در موضوع ماورایی به این کتاب
روانی داستان 9از10
ویلن 6از10
گنگ بودن تعویض مکان 5از10
کیفیت شخصیتها 8از10
سرعت داستان8از10
ودر اخر ممنون از نویسنده به خاطر شجاعت در ورود به این نوع داستان نویسی
این کتاب ایرادات خیلی زیادی داره و بر پایه منطق نیس مثل اینکه:
سرعت داستان خیلی زیاد بود و اصلا به اتفاقات و جزئیات پرداخته نشده بود. بهتر نویسنده عزیز اتفاقها رو در زمان حال توصیف میکرد بهتر بود چون ک شخصیت رمان به مکالمهها و اتفاقات روز قبل فکر میکرد و بهتر بود ک اون اتفاقا در زمان حال میافتاد ن اینک تو افکار شخصیت رمان و واقعا این و موضوع و پرش زمانها خیلی اذیت کننده هست و از جذابیت داستان خیلی کم میکنه.
این رمان تخیلی هست یا عاشقونه بهتر نبود بیشتر به اتفاقات پرداخته میشد و تا عشق و عاشقی؟؟؟؟ و اینک اینجا هر کی اون یکی رو میدید عاشقش میشد مثلا هیان و تیان عاشق آهیا شده بودن و از اون ور آهیا عاشق تیان بود و با دیدن هیان قلبش لرزید واقعا غیر منطقی نی ک یه بار عاشق یه نفر میشه بعد دوباره عاشق یه نفر دیگه؟؟
جزئیات گفته نشده بود و خواننده باید خودش صحنهها رو مجسم بکنه ک این در ژانر فانتزی نقطه ضعف خیلی بزرگی هست و اینکه زیادی درباره موهای ابریشمی و چشمای خوشگل و زیباییشون اغراق شده بود و اینکه کلمهها هی تکرار میشد مثل رنگ چشاشون مثلا هی همه خیره میشدن تو چشمای عسلی تیان یا ملکه با چشمای به رنگ آسمونش به فلانی خیره میش... و خیلی جملههای تکراری دیگه.
چطور ملکه انقد راحت یه غریبه رو تو قصر خودش راه داده و بهش اعتماد کرده و اونو اوتقدر راحت به جمع مشورت سری حکومت راه داده؟؟
چطور یه سرزمین انقد شاه و ملکه داره مگه جنگه😐
چطور شیطان همه سرزمین رو طلسم کرده بود اما کنترلی به ورود کسی نداشت مخصوصا باید نیروی زاده عشق رو احساس میکرد و با خبر میشد حضورش.
در کل اگه به رمان عاشقانه علاقه دارین بخونینش ولی اگ به فانتزی علاقه دارین این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم.
ممنون که خوندین.
سرعت داستان خیلی زیاد بود و اصلا به اتفاقات و جزئیات پرداخته نشده بود. بهتر نویسنده عزیز اتفاقها رو در زمان حال توصیف میکرد بهتر بود چون ک شخصیت رمان به مکالمهها و اتفاقات روز قبل فکر میکرد و بهتر بود ک اون اتفاقا در زمان حال میافتاد ن اینک تو افکار شخصیت رمان و واقعا این و موضوع و پرش زمانها خیلی اذیت کننده هست و از جذابیت داستان خیلی کم میکنه.
این رمان تخیلی هست یا عاشقونه بهتر نبود بیشتر به اتفاقات پرداخته میشد و تا عشق و عاشقی؟؟؟؟ و اینک اینجا هر کی اون یکی رو میدید عاشقش میشد مثلا هیان و تیان عاشق آهیا شده بودن و از اون ور آهیا عاشق تیان بود و با دیدن هیان قلبش لرزید واقعا غیر منطقی نی ک یه بار عاشق یه نفر میشه بعد دوباره عاشق یه نفر دیگه؟؟
جزئیات گفته نشده بود و خواننده باید خودش صحنهها رو مجسم بکنه ک این در ژانر فانتزی نقطه ضعف خیلی بزرگی هست و اینکه زیادی درباره موهای ابریشمی و چشمای خوشگل و زیباییشون اغراق شده بود و اینکه کلمهها هی تکرار میشد مثل رنگ چشاشون مثلا هی همه خیره میشدن تو چشمای عسلی تیان یا ملکه با چشمای به رنگ آسمونش به فلانی خیره میش... و خیلی جملههای تکراری دیگه.
چطور ملکه انقد راحت یه غریبه رو تو قصر خودش راه داده و بهش اعتماد کرده و اونو اوتقدر راحت به جمع مشورت سری حکومت راه داده؟؟
چطور یه سرزمین انقد شاه و ملکه داره مگه جنگه😐
چطور شیطان همه سرزمین رو طلسم کرده بود اما کنترلی به ورود کسی نداشت مخصوصا باید نیروی زاده عشق رو احساس میکرد و با خبر میشد حضورش.
در کل اگه به رمان عاشقانه علاقه دارین بخونینش ولی اگ به فانتزی علاقه دارین این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم.
ممنون که خوندین.
سلام عرض می کنم خدمت نویسنده این اثر مثل همیشه این نقد هم به احترام و تشکر از نویسنده است باید بگم که ما در اینجا شاهد یک داستانه متوسط رو به پایین هستیم. سرعت سیر داستان بالا است و بعضی چیزهایش برای من منطقی نیست مثل ورود اهیان به سرعت به دربار!!! اون هم با پیدا شدن در جنگلیا مثلاً خیلی بیشتر می توانستیم در مورد زندگی و رفتار شخصیت در زمین ببینیم ولی خیلی سریع جشن و بعد از آن هم ورود به دنیای لورلااسم ها رو دوست داشتم. ما در این داستان شاهد یه چیز جالبیم که اولین بار دیدم اینکه اول شخصیت را می بینم بعد وقایع چند ساعت قبل گفته میشه که جالبه ولی متأسفانه نویسنده خیلی این کار را توی داستان کرده و من حتی بعنوان نویسنده گیج شدم. روی احساسات فضا و صحنه سازی می توانستند بیشتر کار کنند. پایان داستان قشنگ بود داستان طلوع ستاره عشق جالب بود. تیان را به عنوان برادر دوست دارم!! این عجیب ترین مثلث عشقی دنیا بود. روی داستان می توان بیشتر کار کرد و قابلیت گسترش داره ببینید شما دست روی زیر ژانر بزرگی به اسم مبارزه خیر و شر گذاشتید و نمیشه خیلی سریع اون را جمع کرد ولی داستان تون به عنوان یه دانشجوی پزشکی خیلی خوبه. یادمون باشه نویسندگی به راحتی آب خوردن نیست.
یک کتاب با موضوعی سیاه و شخصیت های سیاه، چیزی که عجیبه البته شاید در مواردی هم واقعی باشه، این هست که تمام شخصیت های داستان همگی سیاه هستند، حتی خود ان شخصیت پسر بچه مُرده و یا ان مرد ژنده پوش که در آخر داستان مانند هاشون (پسر کمین کرده و زباله گرد و سوفور) که مشخصا نویسنده خواسته خود آن ها تصور شوند به جمع کردن غنیمت رو میارند و در لحظه ی آخر بوق ممتد ماشین می خواهد بگوید که چرخه تکرار میشه، در کل نمی خواهم سیاه بودن رو قضاوت کنم اما در واقعیت این طوری هم نیست که این همه سیاه یک جا و یک زمان جمع بشوند. یک کتاب با موضوعی سیاه و شخصیت های سیاه، چیزی که عجیبه البته شاید در مواردی هم واقعی باشه، این هست که تمام شخصیت های داستان همگی سیاه هستند، حتی خود ان شخصیت پسر بچه مُرده و یا ان مرد ژنده پوش که در آخر داستان مانند هاشون (پسر کمین کرده و زباله گرد و سوفور) که مشخصا نویسنده خواسته خود آن ها تصور شوند به جمع کردن غنیمت رو میارند و در لحظه ی آخر بوق ممتد ماشین می خواهد بگوید که چرخه تکرار میشه، در کل نمی خواهم سیاه بودن رو قضاوت کنم اما در واقعیت این طوری هم نیست که این همه سیاه یک جا و یک زمان جمع بشوند. یک کتاب با موضوعی سیاه و شخصیت های سیاه، چیزی که عجیبه البته شاید در مواردی هم واقعی باشه، این هست که تمام شخصیت های داستان همگی سیاه هستند، حتی خود ان شخصیت پسر بچه مُرده و یا ان مرد ژنده پوش که در آخر داستان مانند هاشون (پسر کمین کرده و زباله گرد و سوفور) که مشخصا نویسنده خواسته خود آن ها تصور شوند به جمع کردن غنیمت رو میارند و در لحظه ی آخر بوق ممتد ماشین می خواهد بگوید که چرخه تکرار میشه، در کل نمی خواهم سیاه بودن رو قضاوت کنم اما در واقعیت این طوری هم نیست که این همه سیاه یک
با سلام. این کتاب از نظر نمره ۵ از ۱۰رو میگیره.
داستان و سناریو کتاب خوبه ولی سرعت پیشرفت داستان زیاده. دیالوگ و گفتگو بین شخصیتها مصنوعی نوشته شده و حالت کتابی داره نه گفتاری. باگ داستان زیاده، مثلا نقش اول ابتدا به فرمانده اعتماد میکنه و باهاش میره به قصر و در طی داستان هم رابطهی خوبی با هم دارن اما تا انتهای داستان هویت خودشو به فرمانده نمیگه. از طرفی ملکه خیلی راحت به او ن اعتماد میکنه و اونو وارد قصر میکنه و هیچ امتحان کردنی هم برای جلب اعتماد انجام نمده. به جزئیات توجه نشده مثلا برای توصیف لباس اشخاص فقط از یه کلمه (دکلته) استفاده شده یا برای توصیف ظاهر افراد فقط رنگ چشمشون گفته شده. در مورد قدرتهای زادهی عشق چیزی گفته نشده، اینکه چه ویژگیهای داره و کجاها به درد میخوره فقط گفته شدا زاده عشق میتونه شیطان رو شکست بده. بار اکشن داستان کمه در حالی که میتوست بشتر باشه. در کل اگر بار اکشن داستان بیشتر مشد و بیشتر به جزئیات پرداخته میشد این داستان میتونسته حتی در دو جلد نوشته بشه. با سپاس از کتاب راه.
داستان و سناریو کتاب خوبه ولی سرعت پیشرفت داستان زیاده. دیالوگ و گفتگو بین شخصیتها مصنوعی نوشته شده و حالت کتابی داره نه گفتاری. باگ داستان زیاده، مثلا نقش اول ابتدا به فرمانده اعتماد میکنه و باهاش میره به قصر و در طی داستان هم رابطهی خوبی با هم دارن اما تا انتهای داستان هویت خودشو به فرمانده نمیگه. از طرفی ملکه خیلی راحت به او ن اعتماد میکنه و اونو وارد قصر میکنه و هیچ امتحان کردنی هم برای جلب اعتماد انجام نمده. به جزئیات توجه نشده مثلا برای توصیف لباس اشخاص فقط از یه کلمه (دکلته) استفاده شده یا برای توصیف ظاهر افراد فقط رنگ چشمشون گفته شده. در مورد قدرتهای زادهی عشق چیزی گفته نشده، اینکه چه ویژگیهای داره و کجاها به درد میخوره فقط گفته شدا زاده عشق میتونه شیطان رو شکست بده. بار اکشن داستان کمه در حالی که میتوست بشتر باشه. در کل اگر بار اکشن داستان بیشتر مشد و بیشتر به جزئیات پرداخته میشد این داستان میتونسته حتی در دو جلد نوشته بشه. با سپاس از کتاب راه.
با سلام خدمت نوسیندهی گرامی
کتاب نه چندان خوبی بود
حقیقتاً کشش چندانی نداشت و ترغیب آنچانی برای ادامهی داستان نمیشدیم
از نکات قوت میشه گفت: صحبت خوب و کافی راجع به خدا _انتخاب کردن مکانهای داستان
و از نقاط ضعف: دیالوگهای کتابی _بچه گانه بودن داستان به طوری که تا ملکه السا آهیا رو دید بدون هیچ توجهی به گذشتش اون رو به دربار راه داد و روابط ارباب رعیتی حفظ نشد _توصیفات خوبی بود در بعضیمواقع مثل نگاه کردند به سرخ در سیاه ولی چون زیاد از حد تکرار شده بود مزهای نداشت _داستان تقریباً قابل حدس بود و اتفاقات پیش پا افتادهای برای آهیا افتاد_در این داستان راجب خدا حرف زده میشه و ایمان و اعتقاد بهش اما ما شخصیتهای داستان رو یکبار هم در حال نیایش نمیبینیم_داستان غرب زده بود اعم لباس دکلته و اسمهای خارجی_توصیفاتی مثل کمد شیک و تیلهی چشمانش و... زیاد تکرار شده بود.
در کل میتونم بگم شما پتانسیل نویسندگی رو دارید به شرطی که چند کتاب در زمینهی علمی تخیلی بخونید انتظاراتتون از کاراکترها رو وسعت بدید (مثلا آهیا زادهی عشقه و نیروی سرخ داره اما چندان نیروی خاصی هم نیست) و اینکه متنها رو گفتاری بنویسید و توصیفات ظاهری اشیاء و انسانها رو دوسه بار بیشتر در داستان به کار نبرید_به جز چشم و مو بقیه چهره اشخاص رو هم توصیف کنید
کتاب نه چندان خوبی بود
حقیقتاً کشش چندانی نداشت و ترغیب آنچانی برای ادامهی داستان نمیشدیم
از نکات قوت میشه گفت: صحبت خوب و کافی راجع به خدا _انتخاب کردن مکانهای داستان
و از نقاط ضعف: دیالوگهای کتابی _بچه گانه بودن داستان به طوری که تا ملکه السا آهیا رو دید بدون هیچ توجهی به گذشتش اون رو به دربار راه داد و روابط ارباب رعیتی حفظ نشد _توصیفات خوبی بود در بعضیمواقع مثل نگاه کردند به سرخ در سیاه ولی چون زیاد از حد تکرار شده بود مزهای نداشت _داستان تقریباً قابل حدس بود و اتفاقات پیش پا افتادهای برای آهیا افتاد_در این داستان راجب خدا حرف زده میشه و ایمان و اعتقاد بهش اما ما شخصیتهای داستان رو یکبار هم در حال نیایش نمیبینیم_داستان غرب زده بود اعم لباس دکلته و اسمهای خارجی_توصیفاتی مثل کمد شیک و تیلهی چشمانش و... زیاد تکرار شده بود.
در کل میتونم بگم شما پتانسیل نویسندگی رو دارید به شرطی که چند کتاب در زمینهی علمی تخیلی بخونید انتظاراتتون از کاراکترها رو وسعت بدید (مثلا آهیا زادهی عشقه و نیروی سرخ داره اما چندان نیروی خاصی هم نیست) و اینکه متنها رو گفتاری بنویسید و توصیفات ظاهری اشیاء و انسانها رو دوسه بار بیشتر در داستان به کار نبرید_به جز چشم و مو بقیه چهره اشخاص رو هم توصیف کنید
اصلا خوب نبود واقعا بد بود و کلی اشکال داشت اولش که به صورت خیلی ساده نوشته شده بود و شخصیت گوشی داشت و مربوط به زمان حال بود😐
بعدش یهو متن خیلی ادبی شد و گفت و گوها ادبی بودن😑😑
یه جاهایی رو انقدررررر طول میداد که خواننده رو خسته میکرد و موضوعات رو پراکنده ادامه میداد و اصلا جالب نبود و باعش گیج شدن میشد
این چه وضعشه؟
حس میکنم میخواست از یه رمان دیگه که اسمشو نمیگم کپی کنه
به نظرم اصلاااااا نخونین
یه رمان هست به نام میدگارد میتونم بگم محشره حرف نداره همه چیزش سرجاست و موضوعش واقعا دیوانه وار جذابه
ژانر هاشم عاشقانه و فانتزی جادویی و... هست
از وقتی میدگاردو خوندم بقیه رمانا اصلا به چشمم نمیان انقدر کامل، جذاب و محشره این رمانننن
میتونین توی همین کتابراه هم سرچش کنید میاد براتون
خلاصه که زاده عشقو نخونین
بعدش یهو متن خیلی ادبی شد و گفت و گوها ادبی بودن😑😑
یه جاهایی رو انقدررررر طول میداد که خواننده رو خسته میکرد و موضوعات رو پراکنده ادامه میداد و اصلا جالب نبود و باعش گیج شدن میشد
این چه وضعشه؟
حس میکنم میخواست از یه رمان دیگه که اسمشو نمیگم کپی کنه
به نظرم اصلاااااا نخونین
یه رمان هست به نام میدگارد میتونم بگم محشره حرف نداره همه چیزش سرجاست و موضوعش واقعا دیوانه وار جذابه
ژانر هاشم عاشقانه و فانتزی جادویی و... هست
از وقتی میدگاردو خوندم بقیه رمانا اصلا به چشمم نمیان انقدر کامل، جذاب و محشره این رمانننن
میتونین توی همین کتابراه هم سرچش کنید میاد براتون
خلاصه که زاده عشقو نخونین
به نظر من اینکه آدم عاشق رقیب عشقی پدرش بشه و باش ازدواج کنه خیلی حرکت چیپیه که خوشم نیومد😂😂به جز اون کسی که اینهمه ادعای عشق به خدا میکنه و عاشق شیطان میشه
به جز اون هر چقدرم که عشق و احساسات قوی درمیون باشه چجوری یه نفر میتونه چشماشو رو قاتل مادر و مادر خوندش ببنده بدون اینکه کمترین دلخوری و عصبانیت و قهر و کشمکشی وجود داشته باشه؟
روند داستان خیلی سریع بود همون طور که کش دادن داستان خوب نیس سریع جلو بردن داستان هم خوب نیس هر قصهای باید روند طبیعیش و طی کنه حالا بگذریم از اینکه اینا همشون شاه و ملکه بودن و سر جمع دو نفرم نبود که اینهمه شاه و ملکه بهشون حکومت کنن متنم که از محتوا ضعیف تر اگه واسه نظر دادن لازم نبود یه ستاره هم نمیدادم👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻
به جز اون هر چقدرم که عشق و احساسات قوی درمیون باشه چجوری یه نفر میتونه چشماشو رو قاتل مادر و مادر خوندش ببنده بدون اینکه کمترین دلخوری و عصبانیت و قهر و کشمکشی وجود داشته باشه؟
روند داستان خیلی سریع بود همون طور که کش دادن داستان خوب نیس سریع جلو بردن داستان هم خوب نیس هر قصهای باید روند طبیعیش و طی کنه حالا بگذریم از اینکه اینا همشون شاه و ملکه بودن و سر جمع دو نفرم نبود که اینهمه شاه و ملکه بهشون حکومت کنن متنم که از محتوا ضعیف تر اگه واسه نظر دادن لازم نبود یه ستاره هم نمیدادم👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻👎🏻
سلام
عااااالی بود. درسته ایراداتی داشت. ولی واقعا عالییییییییییییییی بود. ایراداتی که داشت این بود که جملهها رو تکرار میکرد. یعنی زیاد رنگ چشمان رو میگفت به طوری که اصلا آدم حفظ شد رنگ چشمها رو. یا مثلا اینکه موهاش توی هوا داشت میرقصید. و یک نفر گفت که باید شش هفت خط بخونی تا متوجه بشی که کدوم قصره و کیه و فلان و بهمان. خب مگه حدس زدن بلد نیستی؟ مخصوصا جاهایی که رنگ چشم رو میگه باید بتونی حدس بزنی. مثلا اگر آورد چشم سبز شما باید بدونی که یا هیراده یا اهورا. راستی اسمها هم برای من جذاب بود. یک ایراد دیگهای هم که داشت این بود که هیان عاشق مادر آهیا بود!!!!!!!! یعنی یه جورایی هم سن پدر آهیا. اگر آهیا هیان رو به زمین میبرد که دیگه هیچی. باید قبرشو واسش میکند.
عااااالی بود. درسته ایراداتی داشت. ولی واقعا عالییییییییییییییی بود. ایراداتی که داشت این بود که جملهها رو تکرار میکرد. یعنی زیاد رنگ چشمان رو میگفت به طوری که اصلا آدم حفظ شد رنگ چشمها رو. یا مثلا اینکه موهاش توی هوا داشت میرقصید. و یک نفر گفت که باید شش هفت خط بخونی تا متوجه بشی که کدوم قصره و کیه و فلان و بهمان. خب مگه حدس زدن بلد نیستی؟ مخصوصا جاهایی که رنگ چشم رو میگه باید بتونی حدس بزنی. مثلا اگر آورد چشم سبز شما باید بدونی که یا هیراده یا اهورا. راستی اسمها هم برای من جذاب بود. یک ایراد دیگهای هم که داشت این بود که هیان عاشق مادر آهیا بود!!!!!!!! یعنی یه جورایی هم سن پدر آهیا. اگر آهیا هیان رو به زمین میبرد که دیگه هیچی. باید قبرشو واسش میکند.
کتاب عالی هست، میتوانم تمام شخصیتهای داستان رو حس کنم و درک، به همه چیز توجه شده بود. قوه تخیل عالی دارین و اینو تو تک تک جملات میشود فهمید، تا این لحظه هزار بار خوندمش و هر بار غرق کتاب میشوم و نمیخواهم که ازش دست بر دارم.
یکی گفتن که خیلی روی لباسها توجه داره، این یکی از احمیتهای داستان نویسی هست مخصوصا داستانهای تخیلی و باید به همه نکات از رنگ چشم گرفته تا لباس که پوشیده شده توجه کرد این طوری خواننده درک بهتری از داستان داره.
من که تا الان کلی کتابها خواندم به هر سبکی ولی این رمان در سبک خودش بینظیری هست از شروع پرهیجان که آدم رو مجبور میکنه بخونه و ادامه بده تا ببینه چی میشه.
همه نکات توش رعایت شده بود و کتاب عالی هست. پنج ستاره هم براش خیلی کمه
یکی گفتن که خیلی روی لباسها توجه داره، این یکی از احمیتهای داستان نویسی هست مخصوصا داستانهای تخیلی و باید به همه نکات از رنگ چشم گرفته تا لباس که پوشیده شده توجه کرد این طوری خواننده درک بهتری از داستان داره.
من که تا الان کلی کتابها خواندم به هر سبکی ولی این رمان در سبک خودش بینظیری هست از شروع پرهیجان که آدم رو مجبور میکنه بخونه و ادامه بده تا ببینه چی میشه.
همه نکات توش رعایت شده بود و کتاب عالی هست. پنج ستاره هم براش خیلی کمه
سلام خدمت نویسنده محترم، کتاب تخیلی بدی نبود ولی به قول یکی از دوستان که اشاره کرده بودند داستان خیلی سریع و بدون پرداختن به جزئیات اصلی پیش میره انگار که زود میخواد داستان فقط تموم شه، در عوض به مسایل بی اهمیت تر مثل زیبایی لباس مثلا مدل لباس، بلندی و کوتاهی اون و زیبایی ظاهری که مثلا چشمان فلان و موهای بهمان به وفور و با جزییات بسیار زیادی پرداخته میشه که واقعا آدم رو خسته میکنه، این چه زاده عشقی بود که مادرش به مرد دیگهای علاقه داشت و در آخر فرزندش با عشق قدیم مادر ازدواج میکنه، در آخر هم شیطان به شکل واقعا ضعیفی از بین میره که میشد بیشتر بهش پرداخت و هیجان بیشتری رو برای خواننده به وجود آورد.
در کل باز هم خسته نباشید. موفق باشید.
در کل باز هم خسته نباشید. موفق باشید.
عالی بود من عاشق داستان این کتاب شدم
البته با نظر خوانندههای گرامی موافق هستم
من با سرعت داستان مشکلی ندارم و از نظر من این سرعت در بعضی از کتابها عادی هست مانند برخی فیلمها
ولی اینکه اتفاقهای داستان پشت سر هم نمیافتد و هی فضای داستان عوض میشود
رو من دوست نداشتم چون باید حداقل چند خط میخواندی تا دوباره متوجه بشوید کسی که نویسنده راجب آن سخن میگوید کیست
و این خب ناراحت کننده هست
از نویسنده تقاضا دارم که به این موضوع توجه کند و در نوشتههای بعدی خود این موضوع را در نظر بگیرد
ممنون از کتاب راه که این کتاب را رایگان منتشر کرد و همینطور جلد دوم آن را هم اضافه کرد
و سپاسگزار از نویسنده بخاطر داستان عالی که نوشته اند
البته با نظر خوانندههای گرامی موافق هستم
من با سرعت داستان مشکلی ندارم و از نظر من این سرعت در بعضی از کتابها عادی هست مانند برخی فیلمها
ولی اینکه اتفاقهای داستان پشت سر هم نمیافتد و هی فضای داستان عوض میشود
رو من دوست نداشتم چون باید حداقل چند خط میخواندی تا دوباره متوجه بشوید کسی که نویسنده راجب آن سخن میگوید کیست
و این خب ناراحت کننده هست
از نویسنده تقاضا دارم که به این موضوع توجه کند و در نوشتههای بعدی خود این موضوع را در نظر بگیرد
ممنون از کتاب راه که این کتاب را رایگان منتشر کرد و همینطور جلد دوم آن را هم اضافه کرد
و سپاسگزار از نویسنده بخاطر داستان عالی که نوشته اند
با سلام و احترام
وقتتون بخیر
خیلی ممنونم از همه عزیزانی که رمان فرای زمین را خواندید. وقتی که گذاشتید، برای بنده خیلی خیلی ارزشمنده. از تمام انتقادها، نظرها و امتیازاتی که به رمان فرای زمین دادید، بینهایت ممنونم. این رمان اولین رمان بنده است و من در زمان نوشتن این رمان، به صورت حرفهای وارد مبحث رمان نویسی نشده بودم. میتوانم بگویم که نوشتن این رمان، آغاز فعالیت من در زمینه رمان نویسی بود. تمام سعی و تلاش خود را کرده و میکنم تا از نظرهای شما عزیزان و بزرگواران در نوشتن رمانهای بعدی استفاده کنم.
خیلی ممنونم از همه شما
امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشید.
زندگیتان سرشار از عشق و شادی، در پناه خدا باشید.
وقتتون بخیر
خیلی ممنونم از همه عزیزانی که رمان فرای زمین را خواندید. وقتی که گذاشتید، برای بنده خیلی خیلی ارزشمنده. از تمام انتقادها، نظرها و امتیازاتی که به رمان فرای زمین دادید، بینهایت ممنونم. این رمان اولین رمان بنده است و من در زمان نوشتن این رمان، به صورت حرفهای وارد مبحث رمان نویسی نشده بودم. میتوانم بگویم که نوشتن این رمان، آغاز فعالیت من در زمینه رمان نویسی بود. تمام سعی و تلاش خود را کرده و میکنم تا از نظرهای شما عزیزان و بزرگواران در نوشتن رمانهای بعدی استفاده کنم.
خیلی ممنونم از همه شما
امیدوارم همیشه سلامت و موفق باشید.
زندگیتان سرشار از عشق و شادی، در پناه خدا باشید.
نوشتن آثاری در این ژانر نیازمند حوصله و توانمندی بیشتری است اما متاسفانه نویسنده با وجود قوه تخیل خوب شیوه نگارش ضعیفی دارد. داستان خیلی سریع جلو میرود و به جزئیات پرداخته نمیشود و این اثر را خسته کننده میکند. درست است که داستان فانتزی و تخیلی است اما باید دارای قابلیت باورپذیری باشد. متاسفانه این رمان چنین نبود. ایرادهای دیگری نیز در داستان به چشم میخورد؛ مثل اینکه یک ملکه با وجود دشمن قسم خوردهای که دارد همیشه جوانب امنیتی را در نظر میگیرد نه اینکه جایی در قصر خود به او دهد و او را کنار خود قرار دارد!
نویسنده عزیز، امیدوارم در آثار بعدیتان حوصله بیشتری برای خلق دنیایتان به خرج دهید. موفق باشید.
نویسنده عزیز، امیدوارم در آثار بعدیتان حوصله بیشتری برای خلق دنیایتان به خرج دهید. موفق باشید.
از مدل تخیلی که داشتند و همین طور شخصیت پردازی نویسنده خوشم اومد ولی در کل به نظرم ظعیف بود و میتونست بیشتر به قسمتای اولش و شکل گیری شخصیت اصلی داستان مانور بده. دیگه اینکه از اتفاقای عادی و برعکس (حساس) داستان خیلی زود میگذرید درحالی ک باید به صورت کامل توضیح بدید چون شما داستانتون تخیلی هست و خواننده باید اون شرای رو بتونه تصور کنه تا از متنتون لذت کامل رو ببره؛ در غیر این صورت خواننده خسته میشه و دیگه به خوندن ادامه نمیده و شما در رسوندن پیامتون ناتوان میمونید. ولی در کل خیلی تخیل زیبایی داشتید ممنون از زحمتتون و تخیل زیباتون و در اخر خسته نباشید ❤ ❤❤
سلام
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن کتاب
کتاب خوبی بود اما ب نظر من یه چند جای کم باید روش کار کنید اول اینکه ابتدای داستان شبیه خیلی داستانای دیگه بود که شخصیت اول داستان از دنیای جادویی خودش میاد زمین تا زمان بروز نیروهاش
دوم توصیف فضاها بعد از بین رفتن نیروی تاریکی خوب نبود انتظار توصیفات زیباتر و کامل تر داشتم
سوم وقتی شما از شیطان صحبت میکنید و اینکه این سرزمین تو دست شیطانه تصور اینه که جدای از سیاهی یکسری ظلم و ستم یا چیزهایی شبیه این اتفاق بیفته
چهارم در مورد آموزش و نیروهای زاده عشق سخن خاصی نبود
با تشکر مجدد امیدوارم کتابهای بعدیتون بهتر و پرهیجان تر باشه
با تشکر از نویسنده عزیز بابت نوشتن کتاب
کتاب خوبی بود اما ب نظر من یه چند جای کم باید روش کار کنید اول اینکه ابتدای داستان شبیه خیلی داستانای دیگه بود که شخصیت اول داستان از دنیای جادویی خودش میاد زمین تا زمان بروز نیروهاش
دوم توصیف فضاها بعد از بین رفتن نیروی تاریکی خوب نبود انتظار توصیفات زیباتر و کامل تر داشتم
سوم وقتی شما از شیطان صحبت میکنید و اینکه این سرزمین تو دست شیطانه تصور اینه که جدای از سیاهی یکسری ظلم و ستم یا چیزهایی شبیه این اتفاق بیفته
چهارم در مورد آموزش و نیروهای زاده عشق سخن خاصی نبود
با تشکر مجدد امیدوارم کتابهای بعدیتون بهتر و پرهیجان تر باشه
کتاب خیلی قشنگی هست، من هر دو فصل، یعنی هر 2 کتاب رو خوندم، فصل دوم نسبت به فصل اول بهتر بود، هر کسی که فصل اول رو خونده بهتره فصل دوم رو هم بخونه. در فصل دوم کتاب نویسنده تمام سعی خودشو کرده تا روانتر وبهتر بنویسه، تا حدودی هم موفق شده. از جملات تکراری کمتری استفاده کرده، همچنین پرش به گذشته خیلی کمتر از فصل اول بود. امیدوارم روز ب روز تواناتر بشه. هردوتا جلد کتاب خیلی خوب بود هم زاده عشق هم زاده نورلا. منتهی بنظر من زاده عشق تا حدودی منطقی تر و جذابتر بود در کل توصیه میکنم حتما هردوتا جلد کتاب رو مطالعه کنید. از سازندگان کتابراه بسیار ممنونم.
کتاب خوبیه اما یه سری ایرادات داره مثلاً روند داستان خیلی سریع بود و پرشهای زمانی زیادی داشت که باعث میشد مخاطب کمی گیج بشه یا مثلاً کاش به سن هیان توجه میشد و اینکه تا اهیا وارد قصر شد ملکه به اون اعتماد کرد و به اون اجازه داد در جلسههای ملکه با پادشاهها و ملکههای دیگه شرکت کنه و این خوشقلبی و اعتماد ملکه السا بسیار احمقانه به نظر میرسه و اصلا شایستهی یه ملکه که یک سرزمین رو اداره میکنه نیست و نویسنده اصلا به جزئیات توجه نکرده و طوری به نظر میرسه که انگار اولین کتاب این نویسنده است اما در کل کتاب خیلی خوبیه توصیه میکنم بخونید
خب به نظرم کتاب عالی بود باید به نویسندش یه دست مریزاد گفت من خودمم دارم مینویسم چند تا رمان و اینکه اگه به نظرم بیشتر به جزئیات مثل پوششون توجه میکردی عالی بود چون میدونی تو داستان خیالی اینا خیلی مورد توجه و معیار اصلی هست و نکته دیگه هم اینکه چه بلایی سره دوستای آهیا اومد اینا نگفتن چیشد این غیبش زد تو باید جوری بنویسی که هیچ نقطه ابهامی نمونه و به نظرم تو جلو دوم جک نباید میمرد و با سخن اخرش که درباره عشق و خدا بود کاملا موافقم انشالله همیشه موفق باشین راستی به همه خوانندههای این پیام و کاربرای کتاب راه میگم سال نوتون مبارک انشالله همیشه سالم باشین 6/1/1400
با سلام و ضمن تشکر از زحمت نویسنده، به نظر من کتاب چندان گیرایی نبود، داستانش زیاد غیر واقعی و خیالی بود، بدونه اینکه ذهن نویسنده را آماده درک مطالب و موضوعات کنه داستان را پیش میبره، همه چیز سریع پیش میبره، تا جایی که وقتی خواننده افکار و تخیل خودش را جمع میکنه برای باز سازی اون صحنه توصیفی از نوشته به ناگاه موضوع تعقیر میکنه و ذهن مجبور میشه تا صحنهای دیگر و توی تخیل خودش ترسیم کنه و این از جذابیت داستان کم میکنه، نویسنده خلاقیت زیادی برای قصه گویی به خرج نداده، تا جایی که میتونم بگم قسمتهایی از این کتاب ذهن بنده را به سمت کتابهای هری پاتر کشاند
کتاب خوبی بود، سرگرم کننده بود و ارزش خوندن داشت. ولی چیزی که آزار دهنده بود برای خواننده، سرعت داستان بود. همه چی خیلی سریع پیش میرفت به طوری که خواننده نمیتونست توی جو احساسات عمیقی که در قسمتی از داستات قرار داره بمونه و خیلی سریع وارد یه جو دیگه میشد. انگار این حسو به خواننده میداد که نویسنده برای تموم کردن این داستان عجله داره و ازش راضی نیست و میخواد زود تمومش کنه، به همین دلیل خواننده هم همین حسو میگرفت. امیدوارم فصل دومش اینطوری نباشه و نویسنده بیشتر روی صحنهها حوصله بخرج داده باشه. ممنون از کتاب زیباتون. موفق باشید.
دوستان میتونم بگم که کتابی بسیار زیبا و دل نشین هست که از خوندنش لذت بردم و تونستم به صورت عالی شخصیتها و ماجرا را تصور و درک کنم
خلاصه این کتاب عالی هست و من در یه روز تمومش کردم و رفتم سراغ فصل دومش که اونم تا جایی که خوندم حرف نداره
فقط یه چند مورد هس که دوست داشتم نویسنده بزرگوار به اونها توجه کنه
1: از کلمههای تکرار زیادی استفاده شده مثلا در بیان چشمهای هیان و اهیا و.
۲: سعی کردید زود تر داستانو جلو ببرید وباعث شد داستان نا مفهوم باش و...
خلاصه من راضی بودم
ممنون از زحمات نویسنده عزیز❤️😘
خلاصه این کتاب عالی هست و من در یه روز تمومش کردم و رفتم سراغ فصل دومش که اونم تا جایی که خوندم حرف نداره
فقط یه چند مورد هس که دوست داشتم نویسنده بزرگوار به اونها توجه کنه
1: از کلمههای تکرار زیادی استفاده شده مثلا در بیان چشمهای هیان و اهیا و.
۲: سعی کردید زود تر داستانو جلو ببرید وباعث شد داستان نا مفهوم باش و...
خلاصه من راضی بودم
ممنون از زحمات نویسنده عزیز❤️😘
عالی بود من عاشق این نوع رمانها هستم از قلم نویسنده خوشم آمد. از وقتی که شروع به خوندنش کردم نتونستم ازش دست بردارم. واقعا عالیه واینکه آدم میتونه تصور خیلی واضعی از رمان داشته باشه فقط یه اشکال داشت اینکه برای گفتن بخشهایی از این داستان شخسیتها به گذشته میرفتن با این حال داستان اینقدر خوب بود که این نقطه ضعف اصلا به چش نمیومد خداقوت خانم زمانی. عالی بود. ❤️💓❤️❤️❤️🌹🌹🌹🤩🤩
به نظر من کتاب خوبی بود ولی بعضی جاها باید بهتر میبود مثلا همیشه وقتی میخواد گذشته رو توضیح بده در مورد کسی حرف میزنه که حرفها یا کارهای چند روز قبل یا چند ساعت قبلش رو یادش مییاد و این بسیار خلاقانه است ولی چون همش از همین استفاده میکنه، دیگه خیلی مسخره شده. یا اینکه تک تک کلمه هاش نوشتاری بود و نمیشد با کتاب ارتباط گرفت. و یا وقتی فصل جدیدی شروع میشه باید ده خطاش را بخونی تا بفهمی در مورد چه کسی حرف میزنه. در کل کتاب خوندنیای بود. ممنون از نویسنده. و ممنون از کتابراه
کتاب خوبه اما چندین اشکال داره که اگه برطرف بشه خیلی خوب میشه اول اینکه این کتاب به پردازش شخصیت ها اصلا نپرداخته... و دومین هم اینکه داستان به سرعت خیلی سریع به جلو حرکت کرده... سومین مورد هم اگه در توصیف حالت های سعی می کرد از دو دیده ی فلسفی و منطقی استفاده می کرد بهتر بود به هر حال دوس داشتم بدونم دیده ی نویسنده چطوریه و در آخر اسم کتاب هم میتونستن بهتر باشه... و اینکه یکم کسل کننده س واس من که ی نوجوونم... به هرحال خوبه پیشنهاد میکنم بخونید ی سبک بروز از رمان نویسی نوین)
برای مشغول شدن ذهن خوب است که انسان هرازگاهی در رویاها سفر کند. و تا آن جا که من شاهد بودم قهرمانها و افراد پاک و خالص از بین مردم عادی برخواستهاند و حتی عاشقان واقعی هم در بین افراد ندار پیدا میشوند که با بود و نبود هم میسازند ولی تو این داستان قهرمانها و پاک بازان همه امپراتور و ولیعهد و ملکه یا شاهزاده هستند. در حالی که تا حالا من هر چه تجربه کردم ازدواجهای این قشر انسانه همیشه سیاسی و مالی بود. چیزی که در این فرقه مشاهده نشده، عشق یا از خود گذشتگی است. ممنون
بخوام راستشو بگم یه نظرم این رمان سطح خیلی پایینی داشت، زمانها جور در نمیومدن، مثلا هیان (یکی تو پایین بهش اشاره کرد) و رمانش حوصلهی ادمو سر میبره، شخصیت پردازی خیلی ضعیفی داشت، مثلا بیش از حد از عشق به خدا حرف میزد اما در نهایت با شیطانی که مادرش و نوریا رو کشت ازدواج کرد! بهتر بود به جای اینکه اینهمه پادشاه و ملکه باشه تعدادشون کمتر بود و بیشتر به هرکدوم پرداخته میشد، و... در کل اصلاً راضی نبودم، کتاب فقط یه چیز خوب داشت و اونم داستان و تخیل خوب نویسنده بود. بهتره نخونین.
باسلام به همه دوستان کتابراه، این کتاب بیشتر از اینکه یک افسانه فرازمینی را به تصویر بکشد ، یک رمان عاشقانه با مثلث عشقی است ، وقایع به سرعت و بدون ثبت جزئیات اتفاق میافتند گویی که خود نویسنده نیز از آنها اطلاع ندارد ، اسامی متعدد شبیه به هم و باعث گیجی خواننده میباشند، به سرعت کتاب را خواندم که به آخرش برسم در حالی که پایانش را میدانستم ، و باتعجب دیدم که فصل اول به پایان رسیده و فصول دیگری هم دارد ، در هرحال این کتاب را به دوستداران رمانهای عاشقانه توصیه میکنم ، باتشکر از کتابراه
سلام
داستان محتوای خوبی داشت و میتونست بهتر از این باشه، چون به عقیده من خیلی زود داستان جلو رفت و از هیجاناتش کاسته شده بود
درکل داستان زیبایی بود واگر داستان پردازی بیشتری داشت به نظرم میتونست یکی از بهترینها باشه، گرچه هیچی از ارزشهای این نویسنده عزیز کم نشده:) موفق و مؤید باشید
راسی دوستانی ک به رمانهای فانتزی علاقه دارن میتونن کتاب انان از خدایان بودند (رستگاری) جلد اول و دوم (ددسگال) اثر اقای امین فرد رو بخونن خیلی عالیه بی نظیره، به امتحانش میارزه:)
داستان محتوای خوبی داشت و میتونست بهتر از این باشه، چون به عقیده من خیلی زود داستان جلو رفت و از هیجاناتش کاسته شده بود
درکل داستان زیبایی بود واگر داستان پردازی بیشتری داشت به نظرم میتونست یکی از بهترینها باشه، گرچه هیچی از ارزشهای این نویسنده عزیز کم نشده:) موفق و مؤید باشید
راسی دوستانی ک به رمانهای فانتزی علاقه دارن میتونن کتاب انان از خدایان بودند (رستگاری) جلد اول و دوم (ددسگال) اثر اقای امین فرد رو بخونن خیلی عالیه بی نظیره، به امتحانش میارزه:)
عالی بود واقعا من هم این جلد هم اون جلد رو توی ۴ ساعت تموم کردم اینقدر قلمش خوب بود که نگو ولی یک اشتباهی که نویسنده داشت توی زمانها میپرید و بدون پیش زمینه میرفت به دیروز دو سا عت پیش و همین طود هر کسی که میخواست شروع به حرف زدن بکنه مینوشت کیه این به نظر قشنگ نبود و یکی دیگه اینکه داستان قشنگ تموم شد ولی به نظرم توی فصل دوم نباید اون پدره جک میمرد خیلییییسی خوب بود این ایرادات به خاطر برداشتی بود که از کتاب کردم ولی بی نهایت زیبا تاثیر گذار بود و عشق هیان و اهیا زیبا و تلخ بود خیلی قشنگ بود خیلییی
اول رمان خوب بود.. ولی الان که بیشتر خوندم، به نظرم رمان یه نقطه ضعف داره... اونم اینکه شخصیتها خیلی وقتها وقتی توی زمان حال هستند قبلا رو یادشون میاد که مثلا فلانی بهش گفته برو فلان کار رو انجام بده و یه صحبتهایی میکنند.. بعد که به زمان حال برمیگرده فقط میگه رفتم سراغ اون کار...
خب میتونستید کل اون حرفها و کارهایی که از زمان گذشته یادش میاد رو به زمان حال بیارید و مدام این ریتم رو پیش نبرید...
انشاالله خدا شادی رو به دلاتون راه بده😊💗
خب میتونستید کل اون حرفها و کارهایی که از زمان گذشته یادش میاد رو به زمان حال بیارید و مدام این ریتم رو پیش نبرید...
انشاالله خدا شادی رو به دلاتون راه بده😊💗
کتاب زیبایی هستش ویژگی شخصیتها به خوبی توصیف شده که برقراری ارتباط با کتاب رو خیلی راحت میکنه... بسیاری از صحبتهای کتاب به صورت فلش بک آورده شده که خیلی مورد پسند من نبود... نحوه بیان جملات از زبان شخصیتها گاها عامیانه و امروزی هستش و بعضی جاها
افعال و کلمات به صورت کتابی اگر برای نوشتن کتاب از یک شیوه واحد صحبت کردن استفاده میشد قطعا جذابیت کتاب بیشتر و بهتر میشد...
در جای جای کتاب نام خدا بود خیلییی دلنشین و زیبا اعتماد به اراده و عشق و قدرت خدا...
افعال و کلمات به صورت کتابی اگر برای نوشتن کتاب از یک شیوه واحد صحبت کردن استفاده میشد قطعا جذابیت کتاب بیشتر و بهتر میشد...
در جای جای کتاب نام خدا بود خیلییی دلنشین و زیبا اعتماد به اراده و عشق و قدرت خدا...
داستان خیلی زیبایی بود ولی اینکه نویسنده خیلی عجله داشت به نقص بود چون ما یهو میدیم که ملکه السا با ملکههای دیگه جلسه داره حداقل میتونست توضیحی درمورد هر کدوم بده و اینکه اول داستان خیلی نامفهوم بود و برای یه فیلم بهتر بود چون یهو میدی شیطان داره دنبالش میکنه اصلا قضیه چی بود ولی ذهن خیلی خلاق داشت و امیدوارم در کتابهای بعدی نویسنده عزیز بتونه متن رو کامل تر و با بیان شفاف تر جلوه بده بازم خیلی از این کتاب خوشم اومد
اول اینکه واسه اونایی که میگن سن هیان به سن اهورا میخوره کاملا غلطه چون هیان زاده عشقه و این اتفاق هر هزار سال میافته و هزار سال بعدش اهیا متولد میشه در واقه توی این سرزمین سن هاشون واقعی نیست و تغییری نمیکنه اگر هم تغییر کنه هیان چون از یه شیطان به یه فرد پاک تبدیل شده سنش به همون زمانی که عاشق هلیا سده بود برمیگرده رمان بسیار جذابی بود و پایان خیلی خوبی داشت من عاشق رمانهای عاشقانه هستم و از نویسنده محترم این رمان خیلی تشکر میکنم
سلام خدمت نویسنده محترم
داستان جالبی بود ولی کاش بیشتر روی قوه تخیلتون فشار میاوردین
بیشتر من رو یاد انشاهای کلاس پنجم میاندازه مثلا وقتی داستان جدی باشد کلمه فسقلی یکم بی جا بود اونم چند بار پشت سر هم تکرار کردن یا نمیدونم چه انسانهایی در سرزمینهای دیگر وجود دارد که بال دارن شاید اگر موجود دیگری بودند قابل تحسین بود
درکل داستان زیاد جالبی نبود حتی ۳۰ صفحه آخر رو نتونستم تحمل کنم تا تموم کنم حس میکردم وقت تلف کردنه.....
داستان جالبی بود ولی کاش بیشتر روی قوه تخیلتون فشار میاوردین
بیشتر من رو یاد انشاهای کلاس پنجم میاندازه مثلا وقتی داستان جدی باشد کلمه فسقلی یکم بی جا بود اونم چند بار پشت سر هم تکرار کردن یا نمیدونم چه انسانهایی در سرزمینهای دیگر وجود دارد که بال دارن شاید اگر موجود دیگری بودند قابل تحسین بود
درکل داستان زیاد جالبی نبود حتی ۳۰ صفحه آخر رو نتونستم تحمل کنم تا تموم کنم حس میکردم وقت تلف کردنه.....
جمله بندیهای اشتباه زیاد داشت. کلیت داستان خوب بود اما ضعفهای نویسنده بسیار زیاد بود و این باعث میشد داستان اونطور که باید، جذاب نباشه. بعضی کلمات اضافه بودن و جمله رو خراب میکردن. در اوایل داستان سریع و کلی رد شدین اما به حملهی اهریمن در زمین ک رسیدین جزئیاتی اظافه کردین که نه لازم بود و نه جاش اینجا بود. مثلا ظاهر آهیا رو توصیف کردین، ک بهتر بود به صورت یکجا و با کلمات کمتر و دلنشینتری به تصویر میکشیدین
قوهی تخیل نویسنده محشر بود. اسمهایی که انتخاب کرده بود عالی و دلنواز بودن. صحنههای عشقی و احساسی خیلی خوب ترسیم شده بود. چهرهها خوب توصیف شده بود. اما با تمام اینها ریتم نوشتن داستان گیج کننده بود. از یه جای داستان پرش به بخشی دیگر. اینکه همش نوشته بود به خاطره فلان روز یا فلان ساعت بر میگشت و به شدت گیج کننده بود. میشد داستان به روال عادی پیش بره. آهسته و پیوسته و بدون هیچ ابهام و گیجی. ممنون از کتاب راه
با این که داستان افسانهای بود ولی وجود خدارو به بهترین نحو به قلم کشیده بود
کتاب عالیی بود پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنید
البته با این که پلی بکهایی داشت ولی میشد متوجه داستان شد و یه ایراد کوچیک دیگهای هم که داشت این بود که اکثر مکانهای داستان یا از توی ایوان قصر شروع میشد یا درباغ و بنظرم این یکم تکراری شده بود با این حال باز هم ارزش مطالعه رو داره. تقریبا میشه گفت کمی شبیه داستان «وانیا ملکه خواب هاست»
کتاب عالیی بود پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنید
البته با این که پلی بکهایی داشت ولی میشد متوجه داستان شد و یه ایراد کوچیک دیگهای هم که داشت این بود که اکثر مکانهای داستان یا از توی ایوان قصر شروع میشد یا درباغ و بنظرم این یکم تکراری شده بود با این حال باز هم ارزش مطالعه رو داره. تقریبا میشه گفت کمی شبیه داستان «وانیا ملکه خواب هاست»
داستانش در کل خیلی قشنگ بود ولی میتونست بهتر باشه. نویسنده بیشتر اتفاقات رو تکرار کرده بود. و این که گفته بود هیان اول عاشق مامانش میشه و بعد با آهیا ازدواج میکنه. حالا بر فرض که مردمان سرزمین لورلا جاودانه باشن ولی آخهی دختر بیست ساله چطور با مردی که اون قدر ازش بزرگ تره ازدواج میکنه. من همش ذهنمدرگیر بود که الان این هیان چهرش چجوریه. پیره جوونه. میانساله. ولی در کل داستان جالبی داشت
من رمانهای تاریخی و خارجی دوست دارم ولی این سبک هم خوبه... واقعیتش از یه نویسنده ایرانی هم انتظار نداشتم این سبک رو. متنش خیلی روان هست انتخاب اسم هاش عااالیه ینی پر از اِسمای خوشگل هستش. خوب توصیف کرده و اینکه فک کنم جون میده برا هالیوود که از روش فیلم بسازن چیزی هم از سفید برفی و اینجور داستانا کم نداره. البته هنوز فصل دو رو شروع نکردم ولی خوب بود لذتم بردم ممنون از کتابراه💞
خیلی قشنگ بود راستش با این نوع کتابا که همش تیکه تیکه گفته میشن زیاد آشنایی ندارم و خب یکمم ضد حال میشه ولی بعد از یه مدت عادت کردم و تونستم بهتر با داستان پیش برم از نظر داستانی جالب بود ولی نویسنده انگار دلش میخواست زودتر داستان رو تموم کنه و اینکه مشکلات آهیا خیلی زود بدون هیچ سختی تو اوایل حل میشد
از لحاظ ترجمه هم نظر خاصی ندارم ولی خوب بود
در کل نظرمو جلب کرد و پیشنهاد میکنم بخونین
از لحاظ ترجمه هم نظر خاصی ندارم ولی خوب بود
در کل نظرمو جلب کرد و پیشنهاد میکنم بخونین
به عنوان یه کنکوری توصیه میکنم اگه کنکوری هسین اصن کتابو دان نکنین من از وختی دان کردم درس مشق پر😶 جدیده نابه 👑🌸👌🍒🍉💃
با اینکه یه کم و کاستیای داش و اصن به جزئیات توجهی نشده بود مثلا از یه کاراکتر فقط رنگ چشماش و موهاشو میدونستیم و روزها همیجوری میگذره و جز به جز اون روز گفته نمیشه
و بضی سوالا برا من واضح نبود ینی آهیا با رقیب عشقی باباش و معشوقه مامانش ازدواش کرد🤔😐😄
با این حال متفاوت و خیلی خوبه میسی نویسندش❤️😊
با اینکه یه کم و کاستیای داش و اصن به جزئیات توجهی نشده بود مثلا از یه کاراکتر فقط رنگ چشماش و موهاشو میدونستیم و روزها همیجوری میگذره و جز به جز اون روز گفته نمیشه
و بضی سوالا برا من واضح نبود ینی آهیا با رقیب عشقی باباش و معشوقه مامانش ازدواش کرد🤔😐😄
با این حال متفاوت و خیلی خوبه میسی نویسندش❤️😊
سلام و احترام به نویسنده عزیز موضوع کتاب برای من جالب بود چون خیلی وقته که مردم عشق به خدا رو تو قلبشون کمتر کردن و با خوندن این کتاب آدم به فکر میره که منم باید از امروز یاد خدا رو تو قلبم بیشتر کنم ولی درباره کتاب باید با احترام بگم که نوشتارش ضعیف بود یعنی یه جایی عامیانه بود و یه جایی کتابی که یکم خوندن رو از تب و تاب مینداخت که امیدوارم تو جلد دوم اینجور نباشه تشکر از شما
با سلام خدمت نویسنده گرامی و خسته نباشید
از نظر من خیال پردازی شما برای دنبال کنندههای داستان تخیلی خوبه، اما به طرز فجیعی برای تمام شدن داستان عجله دارید و بعضی جاها که میتونستید نبردها و قسمتها رو بهتر توصیف کنید فقط رد شدید و خواننده با این نوع نوشتار نمیتونه حس تجسم خوبی با داستان داشته باشه
امیدوارم تو کتابهای بعدی چند تا کتاب تخیلی بخونید بعد بنویسید
از نظر من خیال پردازی شما برای دنبال کنندههای داستان تخیلی خوبه، اما به طرز فجیعی برای تمام شدن داستان عجله دارید و بعضی جاها که میتونستید نبردها و قسمتها رو بهتر توصیف کنید فقط رد شدید و خواننده با این نوع نوشتار نمیتونه حس تجسم خوبی با داستان داشته باشه
امیدوارم تو کتابهای بعدی چند تا کتاب تخیلی بخونید بعد بنویسید
کتاب خوبی بود ولی ایرادات زیادی داشت مخصوصا پرش زمانی، کل داستان فقط به فکر کردن شخصیتها به اتفاقات قبل پرداخته بود، عشق هیان به هلیا باور کردنی بود ولی عشقش به آهیا وپذیرش این عشق از طرف همه مخصوصا خود هلیا وآهیا غیر قابل باور بود و........ ایرادات دیگهای هم داشت که نمیشه بازگو کرد، امیدوارم نویسندهی عزیز برای اثار بعدیش کمی دقت، حوصله و وقت بیشتری بزارن 🌻🌻
سلام کتاب داستان بدی نداشت ولی نویسنده عزیز بهتره که سعی کنی کمی ماجراهای دیگه بهش اضافه کنی تا خم داستان زیبا تر بشه هم اینقدر زود جلو بله و بهتر اتفاقها را کمتر در ذهن شخصیت به نمایش بگزاری و اینه کمی به داستانت از مردم شهر ما حراها آنها بیشتر بگو تا اینقدر احساس نشه که انگار فقط ۴ نفر توی این سرزمین زندگی نمیکنم تا جمعیت بیشتر بشه و برای خواننده لذت بخش تر
من قوه تخیل شما رو تحسین میکنم ولی برای نویسندگی نیاز هست کمی حوصله بیشتری به خرج بدید!!! داستان با سرعت سرسام آوری شروع شد و از بازگو کردن هرگونه جزئیاتی در اون پرهیز شده بود!! خواننده احساس میکرد نویسنده سعی دارد هر چه سریعتر داستان رو جلو ببرد!! پرشهای زمانی زیاد داخل داستان خواننده رو اذیت میکرد!! بعد از هر دو پراگراف یه پرش زمانی به چند روز بعد داشتیم!!! و این که داستان سرهم بندی جالبی نداشت!!! شما فرض کنید وارد یه دنیای جدید بشید و ببرنتون پیش ملکه و بعد از اون بدون این که ملکه شما رو بشناسه ببرتتون به جلساتش با شاه و ملکههای دیگه!! یکم صبور بودن و بسط دادن داستان باعث جذاب شدن اون میشه که متاسفانه در این کتاب اصلا وجود نداشت.
بازم تشکر میکنم از نویسنده گرامی و امیدوارم در کتابهای بعدی کمی بشتر حوصله به خرج بدند و قسمتهای مختلف کتاب رو با ظرافت بیشتری به هم مرتبط کنند.