نقد، بررسی و نظرات کتاب دستان کوچک خون آلود - محمدعلی قجه
مرتبسازی: پیشفرض
داستان بسیار عالی و خوبی هست و ارزش این رو داره که برید و از داستان اولش (صندلی) تا اخرش (داوطلبان مرگ ۳) بخونید و الان مثل من منتظر ۴امیش باشین البته با برنامه ریزی کع به کارای دیگتونم برسید زندگیتون رو وقف داستان نکنید
فقط این وسط یه چیز عجیبه یعنی تو اون شهر لعنتی یه بانک خون پیدا نمیشد،؟ 😕
فقط این وسط یه چیز عجیبه یعنی تو اون شهر لعنتی یه بانک خون پیدا نمیشد،؟ 😕
از چندین و چند کتاب نسبتا کوتاه جنایی که خواندم و تجزیه و تحلیل کردم این کتاب از معدود کتابهایی بود که نتوانستم پایان را به درستی دریابم و پس از پایان داستان در فکر بروم. نویسنده توانسته در کتاب به دقت و ظرافت داستانی پدید اورد که ذهن را مختل میکند و در کنارش تلنگری محکم به خواننده میزند و شخص را متاثر میکند.
این داستان بر خلاف داستان صندلی جالب و خواندنی بود. اما در این داستان برای پیدا کردن شخصیت قاتل و از لحاظ کنجکاوی برای پیدا کردن آن تا حدودی ضعیف عمل می کرد. شخصیت بعضی از افراد جای کار داشت ولی به خطر کم حجم بودن داستان برای یک بار خواندن کافی بودولی از نویسنده به دلیل نوشتن این داستان ممنونم
درود بر جناب قجه برای قلم تواناشون و موضوع خاص و متفاوتی که قصهی دستان کوچک خون آلود رو نگارش کرد و به صورت رایگان در کتابراه قرار داد تا ساعتهای متفاوتی رو با مطالعهاش تجربه کنیم. برای جذابیتی که در داستان حس کردم، کتاب رو در یک شب تا پایان مطالعه کردم و لذت بردم.
مانا باشید
مانا باشید
داستان به خوبی اتفاقات را تصویر کرده بود. جذاب بود و خواننده را تشویق میکرد تا ماجراهای داستان را دنبال کند. ولی داستان غم انگیزی بود.
بعد از خواندن داستان از خدای مهربان خواستم که در مشکلاتی که ناخواسته در زندگی انسانها میافتد تنها نگذارد و راه حل را هم پیش پای انسان بگذارد.
بعد از خواندن داستان از خدای مهربان خواستم که در مشکلاتی که ناخواسته در زندگی انسانها میافتد تنها نگذارد و راه حل را هم پیش پای انسان بگذارد.
نباید برای یک کتاب ۸۰ صفحهای این همه اشک میریختم.....
دوشبه نمیتونم از فکرش بیام بیرون. دو صفحهی آخر که ایمیل دانلد بود رو با تمام وجود درک میکنم. دنیایی که در اون یک نفر در آرامش مطلقه و یک نفر در درد مطلق... منطق عجیبیه...
پ. ن: از نویسنده ممنونم که حاشیههای الکی و اضافی به داستان ندادن.
دوشبه نمیتونم از فکرش بیام بیرون. دو صفحهی آخر که ایمیل دانلد بود رو با تمام وجود درک میکنم. دنیایی که در اون یک نفر در آرامش مطلقه و یک نفر در درد مطلق... منطق عجیبیه...
پ. ن: از نویسنده ممنونم که حاشیههای الکی و اضافی به داستان ندادن.
خیلی عالی بود! اصلا قابل پیش بینی نبود چی میشه و هر لحظه یه چیز جدید کشف میشد و در آخر داستان خیلی خوب تموم شد! یکی از جالبترین کتابهاییه که خوندم،
و اون حس ترس رو در لحظه میتونست منتقل کنه و میشد حس کرد که انگار واقعا دارم همه چیو خودم به چشم میبینم
پیشنهاد میکنم حتما بخونید
و اون حس ترس رو در لحظه میتونست منتقل کنه و میشد حس کرد که انگار واقعا دارم همه چیو خودم به چشم میبینم
پیشنهاد میکنم حتما بخونید
واقعا کتاب خوبی بود و تخیلی بود این خون اشام بودنش ولی عنوان کتاب معما رو لو میداد با اینکه بعضی جاها پیجیده بود وکتاب داوطلبان مرگ هم ادامه این هست چون در اخر گفت دکتر شفرد براون و من اینو اخرش فهمیدم واقعا نوسینده رو به خاطر ذهن خلاقش تحسین میکنم واقعا لذت بردم از این همه استعداد
رمان قشنگی بود و به آدمایی که هوش پلیسی و کارآگاهی خوبی دارن پیشنهاد میکنم چون باید از اول داستان خودتون هم همراهی کنید و به سرنخها توجه کنید در غیر این صورت فقط دارید یه متن رو برای وقت گذراندن میخونید. و برای افرادی که رمان رو خوندن: به این بیماری سندروم رنفیلدز میگویند.
در عین خیالی بودن یک چیز فوق زیبا داشت گرچن در زمانی از تاریخ واقعا دکترها درمان برخی از بیماریها مثل صرع رو خوردن خون میدونستن اما چیزی که هست علت واقعی نرگ اون ادمها و بدبختیشون بی توجهی اطرافیانه گاهی با یک حرف یک شایعه بی اساس زندگی از هم میپاشه یا با عشق زندگی قشنگ تر میشه
نویسنده حال و وضع شخصیت هارو با دقت بیان کرده بود
و اره این داستان نشون میده گناهکار بودن بد نیست هیچکس نمیتونه گناه رو از بین ببره
دنیایی که با گناه پر شده با اعدام کردن یه نفر به پایان نمیرسه
اما اسم داستان به خوده موضوعی که خوندم نمیاد
بهتر بود نویسنده با چیزی که شرح داده نام داستان رو انتخاب کنه