نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی زوربای یونانی - نیکوس کازانتزاکیس
4.6
304 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Arash .H
۱۳۹۷/۰۹/۲۸
207
در مورد اکثر کسانی که یجورایی در ظاهر ضد زن هستند یا نظراتشون در مورد زن شبیه نظرات زوربا هست یک خصلت مشترک وجود داره و اون هم این هست که به شدت به زن وابسته هستند و نمیتونن بدون زن سر کنند. حالا چرا این افراد این خصلت متضاد رو دارند نمیدونم. نصف این کتاب معروف رو گوش دادم راستش به نظرم شخصیت زوربا همچین هم خاص و عجیب نیست و نظراتش یا دیدگاهش درمورد زندگی چیز جدیدی نیست که به نظرم دیدگاه اشتباهی هست اصولا آدمهایی مثل زوربا با بینش و تفکر به این سبک زندگی رو نمیارن بلکه فرمتشون همین هست چه مثل زوربا بلد باشند درموردش صحبت کنند یا نه. هم غم نان اجازه نمیده و هم همونقدر که زوربا نمیتونه مثل ارباب رفتار کنه دیگران هم نمیتونن زوربا باشند. بعضیها با کوچکترین چیزها شاد میشن یا غصهها زود فراموششون میشه اینها نمیتونن دیگران رو نصیحت کنند چون شخصیت آدمها فرق میکنه. نمیدونم شاید تا اخر اگه گوش بدم چیز جدیدی ازش یاد بگیرم.
در فرهنگ و ادبیات مشرق زمین یکى از پرتکرارترین و پرطرفدارترین قالبهاى داستانى قالب مرشد و مرید است. مرید انسانى گمگشته و عاصى و غالباً تهى از اخلاقیات و اعتقادات الهى است و مرشد پیرى کارکشته و دنیا دیده نیمه الهى و سرشار از معنویات و دستورالعملهاى زندگى آخرت... اما... در این داستان جاى این دو عوض شده مرشد که پیرمردى زنده دل و به شدت عملگراست که منکرى نیست که نکرده باشد و نکند!!!.. او به انسان معتقد است البته تا زمانى که زنده است و مرگ را پایان همه چیز میداند و از مذهب تنها برداشتش فساده متولیان آن و عرفانش در میان پاهاى زن خلاصه میشود و مرید سرگشته ما که ارباب میخاندش در مرز بین اخلاقیات و وطن و مردم و خدا غوطه ور است که این شیطان انسانى به دادش رسیده و وى را رهنمون به زندگى میکند!!! العجب که هر دوى آنها با هم تبدیل به کمالى میشوند که جز افسردگى و لذت مفرى ندارند و درماندهاند.
زوربا تفسیر این رباعى خیام است:
در فصل بهار اگر بتى حور سرشت
یک ساغر مى دهد مرا بر لب کشت
هرچند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت
اما خوشبختانه فرهنگ غنى ما و مرشدهاى ساخته و پرداخته شده نویسندگان ما در طول تاریخ ما را در این سرگشتگى نگذاشته و براى دنیا و آخرتمان دستورها و پندها دارند که تا زمان و جهان پابرجاست باقى و قابل اعتماد است، و مریدانش در چاه زوربا و ارباب مستحیل نخواهمد شد:
آرامش دو گیتى تفسیر این دو حرف است
با دوستان رفاقت با دشمنان مدارا...
زوربا تفسیر این رباعى خیام است:
در فصل بهار اگر بتى حور سرشت
یک ساغر مى دهد مرا بر لب کشت
هرچند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت
اما خوشبختانه فرهنگ غنى ما و مرشدهاى ساخته و پرداخته شده نویسندگان ما در طول تاریخ ما را در این سرگشتگى نگذاشته و براى دنیا و آخرتمان دستورها و پندها دارند که تا زمان و جهان پابرجاست باقى و قابل اعتماد است، و مریدانش در چاه زوربا و ارباب مستحیل نخواهمد شد:
آرامش دو گیتى تفسیر این دو حرف است
با دوستان رفاقت با دشمنان مدارا...
همونطور که نویسنده اسم کتاب را زوربا نامگذاری کرده شخصیت اصلی داستان زورباست که پشت شخصیت راوی که جوانی متفکر و عمیق است ذره ذره خودنمایی میکند و ابعاد شخصیتاش برای خواننده فاش میشود، شخصیتی که شاید بسیار ساده از زندگی نه چندان آسان خود لذت میبرد، بدون شک نهایت توانایی زندگی در لحظه اکنون را در این شخصیت میبینید، هرکدام از ما از دور این چنین اشخاصی را قضاوت میکنیم ولی اینها کارخودشان را میکنند و برایشان نظر بقیه اهمیتی ندارد، پس چه خوب است ماهم بتوانیم این زندگی کوتاه و پراز بالا و پایین خود را حداقل بدون توجه به نظر دیگران زندگی کنیم، البته این رو هم باید بگم که زوربا چهارچوبهای خودش راهم داشت، سخت کار میکرد و ترسی از کار نداشت، حتی ترس از بچه آوردن در پیری و عشق ورزیدن در سالخوردگی، یا ترس از حمایت از مظلومان حتی وقتی فقط خودش یکه و تنها باید درمقابل جمع زیادی از زنی دفاع کند، کتاب جالبی بود، ممنونم از آرمان سلطان زاده
سالها پیش پدرم کتاب زوربا می خواند و فیلمش را می دید و دوستش داشت. آن موقع میخواستم من هم زوربا را بخوانم ولی به دلیل سن کم نتوانستم با داستان ارتباط بر قرار کنم. ولی حالا واقعا لذت بردم. زوربا انسان به خصوصی است که در حالی که بسیار بی قید است و تقریبا از هیچ کاری فروگذار نمی کند ولی گاهی اخلاق مدار هم میشود و گویا اصول و قواعد خودش را در زندگی دارد. گاهی فکر میکنم شاید بد نباشد آدم در جاهایی از زندگی مثل زوربا عمل کند. ترجمه کتاب خوب بود ولی واقعا نمیدانم درست هست در برگردان آثار سایر ملل تا این حد از اصطلاحات زبان خودی استفاده کنیم؟ مثلا در جایی که زوربا چند بار فریاد میزند الله اکبر... برایم سوال است که در متن اصلی چه میگفته؟ بعلاوه استفاده از واژگان و اسامی زبان اصلی به آشنایی بیشتر با فرهنگ نویسنده اثر کمک میکند. خوانش کتاب عالی بود و البته از جناب سلطان زاده جز این هم انتظار نمی رود. با سپاس از کتابراه
در ابتدا که تا ٫ کرم کتاب ٫ گوش دادم اصلا فکرش رو نمیکردم جذابیت این کتاب در این حد باشه، ذکریا و یوسف چه تمثیلات زیبایی بودند که پر بطن داستان با هنرمندی کازانتزاکیس به زیبایی استفاده شده بودند، من نه فیلمش رو دیدم نه کتابشو خوندم، و با همین نسخه صوتی کتاب با صدای آرمان عزیز که هر قسمت رو چند با گوش دادم تا نکتهای جا نماند، همین که با ارباب و زوربا مدتی در جزیره کرت زندگی کردم از هنرمندی نویسنده و مترجم و گوینده این اثر حکایت دارد مخصوصاََ در آخرین صفحات کتاب در نامهای که از طرف زوربا و به قلم معلم دهکده نوشته شده بود خیلی زیبا و با هنرمندی راوی که با صدای زوربا نیکی شده بود را ماههای بعد هم بارها گوش دادم و خواهم داد " بسیار عالی بود "بسیار سپاسگزارم از کتابراه و خصوصا آقای سلطان زاده
اول از هرچیز باید از آقای سلطان زاده عزیز تشکرکنم من کتابهای زیادی باصدای ایشون گوش کردم ولی تو این کتاب واقعا محشر بودن طوری بجای هر کدوم از شخصیتها صحبت کردن که آدم فکر میکنه چند نفر کتاب رو خوندن عالی بود
با تشکر ویژه از این استاد بزرگوار، کتاب زوربا به چند گانگی درون انسان پرداخته واینکه انسان چطور میتونه مشکلات رو انقد راحت پشت سر بزاره و زندگی رو به کام خودش تلخ نکنه و نظراتش رو راجب زنان خیلی راحت گفته چیزای که بیشتر مردها در وجودشون هست ولی اونو پنهان میکنن واقعیت درون بیشتر مردها نسبت به زن همینه و زوربا این جرات رو داشته که با صدای بلند افکارش رو به زبون بیاره کتاب بسیار جذاب و عالی بود با تشکر از کتابراه عزیز❤❤❤❤
با تشکر ویژه از این استاد بزرگوار، کتاب زوربا به چند گانگی درون انسان پرداخته واینکه انسان چطور میتونه مشکلات رو انقد راحت پشت سر بزاره و زندگی رو به کام خودش تلخ نکنه و نظراتش رو راجب زنان خیلی راحت گفته چیزای که بیشتر مردها در وجودشون هست ولی اونو پنهان میکنن واقعیت درون بیشتر مردها نسبت به زن همینه و زوربا این جرات رو داشته که با صدای بلند افکارش رو به زبون بیاره کتاب بسیار جذاب و عالی بود با تشکر از کتابراه عزیز❤❤❤❤
برخی کتابها بقدری تاثیر گذار هستند، که اسلوب وسبکی به نام خود در دنیای انسانها بجا میگذارند، مانند زوربای یونانی، آلباموف، بیگانه و... زوربائیسم هم برداشتی جذاب پرطرفدار از نوعی سبک دوست داشتنی زندگیست که نتیجه همین کتاب میباشد، هر لحظه نخواندن یا نشنیدن آن برایمان دیر است. بشنوید وبی نهایت لذت ببرید
کتاب جالبی بود
تقابل بین انسانی که از زندگی لذت میبرد، و کسی که تارک دنیا شده و در تنهایی با کتابها سر میکند.
جالب اینجاست که زوربا فقط یک فرد خوشگذران نبود، بلکه بسیاری از ویژگیهای اخلاقی خوب مثل همدردی با انسانها، درستکاری مالی، سختکوشی در کار و... را هم داشت.
صد البته که اجرای عالی آقای سلطان زاده، لذت شنیدن این کتاب را دو چندان میکند.
تقابل بین انسانی که از زندگی لذت میبرد، و کسی که تارک دنیا شده و در تنهایی با کتابها سر میکند.
جالب اینجاست که زوربا فقط یک فرد خوشگذران نبود، بلکه بسیاری از ویژگیهای اخلاقی خوب مثل همدردی با انسانها، درستکاری مالی، سختکوشی در کار و... را هم داشت.
صد البته که اجرای عالی آقای سلطان زاده، لذت شنیدن این کتاب را دو چندان میکند.
در ابتدا گمان میرود داستان سیر ضد زن دارد. اما کمی تامل و تعمق در داستان نشان میدهد هیچیک از دو شخصیت اصلی داستان شخصیت کامل نیست. نه آن جوان روشن فکر و نه زوربای قصه. متن سرشار و ترجمهی بی نظیر. اگر سطحی نگر باشیم داستان برایمان بی معنی است. بسیار جذاب. آموزنده. و البته باز هم تاکید میکنم. ترجمه غنی.
سپاس از جناب سلطان زاده از خوانش بسیار زیبایشان. و همچنین کتابراه عزیز
سپاس از جناب سلطان زاده از خوانش بسیار زیبایشان. و همچنین کتابراه عزیز
بنظرم نویسنده بعضی وقتها توی توصیف شخصیت داستان یکم ضعیف عمل کرده البته شایدم توی ترجمه این مشکل بوجود اومده مثلا بعضی جاها میگه زوربا گردن ستبرشو بالا گرفت و... درجایی دیگه میگه زوربا گردن نحیف و لاغر خودشو بالا گرفت و... البته من در حد و اندازه انتقاد از یه همچین کتابی نیستم اما بعنوان یه خواننده یکم دچار سردرگمی میشم ولی در مجموع پسندیدم و لذت بردم
همین الان دارم فصل هفتم کتاب رو گوش میدم. زوربا بیشتر به بیمار جنسی میمونه تا پیر دانا! دمدمی مزاج و بیحیاست. همه چیز براش تو هوای نفسش خلاصه میشه و مرگ رو پایان و فنای مطلق میدونه. دیدگاهش نسبت به زن باعث تاسفه. زن رو فقط و فقط وسیلهی لذت جویی میدونه. از شنیدنش زیاد پشیمون نیستم ولی از طرز تفکر نویسندهاش بیزار شدم. شاید آخرش ورق برگرده! ولی بعید میدونم!
به قول مهدی اخوان ثالث:آهای فلانی زندگی شاید همین باشد. به نظر من باید یک بار کتاب را خواند و یک بار کتاب را فکر کرد. از سبک روایت کتاب لذت بردم همچنین از صدای راوی. سبک کتاب منو به یاد کیمیاگر پائولو انداخت. مخصوصا با خوانش و روابت گری معرکه محسن نامجو. خوندن و گوش دادن این کتاب رو به همه اونا که دنبال یک اثر خودمونی و بیتکلف و حض انتزاعی هستن توصیه میکنم.
کتاب کشش بسیار زیادی برام داشت. با اینکه گاهی نظرهای زوربا در مورد زنان آزار دهنده بود ولی از همه مردان اطرافش با ملاطفت و درک بیشتری باهاشون رفتار میکرد. در کل کتاب خاص و جالبی بود و حال و هوای بسیار خوبی داشت.
آقای سلطان زاده هم که در این کتاب سنگ تمام گذاشته بودن. اگر بین نسخه صوتی یا متنی تردید دارید برای این کتاب به شدت نسخه صوتی رو توصیه میکنم.
آقای سلطان زاده هم که در این کتاب سنگ تمام گذاشته بودن. اگر بین نسخه صوتی یا متنی تردید دارید برای این کتاب به شدت نسخه صوتی رو توصیه میکنم.
توصیه میکنم این داستان را بشوید. پر از رمز و راز و استعاره است. و قطعا نگاه شما را به موضوعاتی از زندگی تغییر میدهد. نگاه های زوربا ابتدا به نظرتان عجیب میرسد. اما وقتی با داستان دوست میشوید می بینید که به شکل دردناکی به مسائلی عادت کرده ایم و در مقابل بعضی واقعیتها مقاومت میکنیم. و می بینید که زوربا عجیب راست میگوید!
این کتاب فوق العاده است بخصوص برای کسانی که دوست دارند مباحث عمیق فلسفی را در قالب رومان و داستان بخوانند که این امر دو فایده مهم دارد اول اینکه کتاب فاقد خشکی وبی روحی است که مختص کتب فلسفی است و دوم اینکه مخاطب با قرار گرفتن در عینیت زندگی مباحث فلسفی را میتوانند منطبق بر زندگی کنند و در پایان صدای زیبای آقای سلطانزاده میباشد
از مدتها پیش و در دوران دانشجویی بسیار علاقه مند به مطالعه این کتاب بودم که توفیق نیافتم. ولی خوشبختانه در کتاب راه نسخه صوتی آنرا با صدایی بسیار زیبا گوش دادم و فوق العاده محظوظ شدم. از جمله کتابهایی اینکه حداقل یکبار باید آنرا خواند و سرشار از نکات آموزنده در دنیایی سرشار از تعصبات و باورهای جزمی میباشد.
رمان بسیار زیبا و دلنشینیِ
خوانش راوی هم که عالی و بینقص
فلسفه زوربا در زندگی (منهای قسمت نگاه جنسیتی به زن) برام خیلی جالب و شنیدنی بود
باز هم تقابل کفر و ایمان و به چالش کشیدن این دو ایده، بستری شده برای خلق شاهکاری که در دلش، طبیعت، فرهنگ و فضای دوستداشتنی یونان (و مخصوصا جزیره کرت) جلوی چشم شما مجسم میشه
خوانش راوی هم که عالی و بینقص
فلسفه زوربا در زندگی (منهای قسمت نگاه جنسیتی به زن) برام خیلی جالب و شنیدنی بود
باز هم تقابل کفر و ایمان و به چالش کشیدن این دو ایده، بستری شده برای خلق شاهکاری که در دلش، طبیعت، فرهنگ و فضای دوستداشتنی یونان (و مخصوصا جزیره کرت) جلوی چشم شما مجسم میشه
به نظرم داستان علاوه بر معرفی سبک زوربایی برای ادامه زندگی، که جذابیتهای خودش رو داره به معرفی مشکلات حاصل از طرز تفکرهای بی منطق سنتی و مذهبی و زن ستیزی در جوامع مرد سالار رو به تصویر میکشه که در نهایت افتخار به قتل یک زن ختم میشه. در مجموع داستان و راوی شما رو مجذوب خودشون میکنن، مطالعه این کتاب واقعا لذت بخش بود.
یک رمان جذاب و داستان زیبا. البته نویسنده سعی کرده است از یک سری از ناهنجاریها دفاع کند و البته من نمیخواهم بگم که واقعا نباید دفاع کرد یا باید. اما تحلیل این مسائل با زبان رمان فقط در حد یک بازگو کردن مساله است و هر خوانندهای باید به سبک خود برای تحلیل پیام این رمان خودش دقیقتر و عمیقتر شود.