نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی عشق در زمان وبا - گابریل گارسیا مارکز
4.4
359 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتاب عشق در سالهای وبا رو اول خواندم سپس فیلم بدون سانسورش را دیدم. برای اولین بار از کتاب لذت بیشتری بردم تا دیدن فیلم (. البته ناگفته نماند دیدن فیلمی که با جزییات زیاد از روی کتاب ساخته شده بود هم خالی از لطف نبود.) فصل اول کتاب کشدار و کند و خالی از عشق است.... به گونه که خواننده را ترغیب به ادامه نمیکند اما در عوض فصلهای بعدی شمارو با سرعت به جلو میبرد و غرق در خود میکند. چند نکته در این کتاب برای من جای سوال بود اول اینکه شخصیت زن داستان فرمینا دختر کم سواد و تقریبا بی هنری از یک خانواده معمولی و دهاتی نشین هست (روستا زاده با پدری قاطر فروش و قاچاقچی) همچین شخصیتی غرور یک بانوی بالا مرتبه اشرافی رو داره که عجیب به نظر میرسه..... و تا پایان داستان هم نویسنده اسرار به این موضوع داره.....
موضوع بعدی هوس بازی بی حد و اندازه شخصیت مرد دلباخته داستان هست فردی که اصلا عاشق نیست و دروغی بزرگ رو باخودش تا پایان داستان حمل میکنه. و جالبه که اکثرا تو نظراتشان این رابطه رو عشق واقعی میدونن مرد داستان به بهانه عشق نافرجامش به عالم و آدم رحم نمیکنه از دختر بچه تا زن شوهر دار رو بیچاره میکنه و به نابودی میکشونه و شخصیت زن داستان هم بعداز یک زندگی کامل و کم دغدغه با همسر ثروتمندش بعد از فوت اون برای گذر از دوران تنهایی و پیری سراغ یک مرد دیگه میره و حتی دخترش رو طرد میکنه. تنها شخصیت تقریبا نرمال داستان همون دکتر بخت برگشته است که عاشق واقعی داستانه.
موضوع بعدی هوس بازی بی حد و اندازه شخصیت مرد دلباخته داستان هست فردی که اصلا عاشق نیست و دروغی بزرگ رو باخودش تا پایان داستان حمل میکنه. و جالبه که اکثرا تو نظراتشان این رابطه رو عشق واقعی میدونن مرد داستان به بهانه عشق نافرجامش به عالم و آدم رحم نمیکنه از دختر بچه تا زن شوهر دار رو بیچاره میکنه و به نابودی میکشونه و شخصیت زن داستان هم بعداز یک زندگی کامل و کم دغدغه با همسر ثروتمندش بعد از فوت اون برای گذر از دوران تنهایی و پیری سراغ یک مرد دیگه میره و حتی دخترش رو طرد میکنه. تنها شخصیت تقریبا نرمال داستان همون دکتر بخت برگشته است که عاشق واقعی داستانه.
این کتاب هم مثل صد سال تنهایی شخصیتهای زیاد همراه با جزئیات مختص به خودشان هستند و داستان بسیار طولانی است که البته این سبک نویسنده است. کتاب حول محور عشق فلورینتو آلیسا وفرمینا دازا است که درجوانی عاشق هم میشوند و در اوج این عشق فرمینا دازا به ابراز عشق فلورینو آلیسا جواب منفی میدهد وبا دکتر جوانی که در ابتدای دوران طبابت خود وبا را ریشه کن
می کند ازدواج میکند و این دکتر در پنجاهمین سالگرد طبابت خود از درخت میافتد و میمیرد و بعد از پنجاه سال این دو عاشق مجدد به هم میرسند واینبار جواب فرمینادازا مثبت است وبه قول معروف همه چیز به خوبی وخوشی تمام میشود اما مسئلهای که برای من گنگ ومبهم است این است که چرا فرمینا دفعه اول جواب منفی میده وهمین جواب منفی علت طولانی شدن کتاب میشود ودر آخر هم این نکته را باید بگویم که اجرای اقای سلطانزاده واقعا عالی بود.
می کند ازدواج میکند و این دکتر در پنجاهمین سالگرد طبابت خود از درخت میافتد و میمیرد و بعد از پنجاه سال این دو عاشق مجدد به هم میرسند واینبار جواب فرمینادازا مثبت است وبه قول معروف همه چیز به خوبی وخوشی تمام میشود اما مسئلهای که برای من گنگ ومبهم است این است که چرا فرمینا دفعه اول جواب منفی میده وهمین جواب منفی علت طولانی شدن کتاب میشود ودر آخر هم این نکته را باید بگویم که اجرای اقای سلطانزاده واقعا عالی بود.
در اوایل کتاب هیجانات بیشتری در رمان بود و از اواسط کتاب برای من، یکنواخت و کسل کننده بود. قلم توانای گابریل گارسیا مارکز همه چیز را به زیبایی نشان میداد ولی به دلیل تشابه زیاد اسمها در رمان و تفاوت فرهنگی با کشور ما بعضی جاهای داستان برام قابل درک نبود ولی بازم چیزی از زیبایی رمان کم نکرده است. گویندگی زیبا و ماهرانه آقای سلطان زاده جذابیت رمان را تا حد زیادی بالا برده است که توانستم تا پایان کتاب و گوش بدم. و ازاین بابت خوشحالم که بعد از مدتها که کتاب را رها کرده بودم تمامش را گوش دادم و پایانش زیبا بود... ممنونم از کتابراه و خداقوت آقای آرمان سلطان زاده.
داستان جذاب و زیبایی بود. درسی بود از عشق و امید، خستگی ناپذیری و ایمان و باور. اینکه همه چیز تسلیم عشق است و عشق است که جاودانه و جوان می ماند. آریزا با سختی بزرگ شده بود و این سختی ها از اون فولاد آبدیده ساخته بودند. یقین داشت که روزی به معشوق خواهد رسید، از تلخی ها و سرزنش ها هراسی نداشت و عاقبت موفق شد. راوی خیلی خوش صدا و با احساس بود. جملات کوتاه، جذاب وگیرا بودند. روایت در اواخر داستان صحنه های ازپیری، مرگ و انقراض رو بیان می کرد، که با قدرت عشق شور حیات و دگرزیستن رو از سرگرفتند. درمجموع زیبا و جذاب بود. دستانتان گل افشان و عشق مهمان آشیانتان باد.
خیلی چیزهارو روایت میکنه برای شناخت زندگی دیدگاه قشنگیه مخصوصا اینکه با بیان زندگی از دیدگاه هر کدوم از شخصیتها بینششون رو بهمون میشناسونه اینکه میشه برای چشیدن طعم عشق حتی یه عمر صبر کرد طعم عشقی که متاسفانه این روزها خیلی سخت ممکنه پیدابشه. راوی جناب اقای ارمان سلطان زاده متفاوت بودن مثل بقیه کتابهای صوتی که با تغییر شخصیتها و گفته هاشون دوبلری خیلی زیباشونو به نمایش میزاشتن اینجا بدلیل اینکه تمام داستان از زبان نویسنده بیان میشد فقط صدای مارکز رو میشنویم ولی باز هم خیلی خیلی گویا و زیبا ممنون از کتابراه
درود
با وجود اینکه کتابخوان هستم اما اولین باری بود که از گابریل گارسیا مارکز کتابی میخواندم، قلم قدرتمندی داره؛ در رابطه با این رمان اگه میتونستم فقط دو کلمه بگم: فراموش نشدنی!
به وضوح عشق رو توصیف کرده بود، چقدر زیبا بود، چقدر دلنشین بود، با صداقت میگم من تا بحال برای هیچ کتابی اشک نریختم اما این کتاب ۵بار اشک منو دراورد و گاهی از زیبایی کلمات بود که چقدر دقیق انتخاب شدن:)
گوینده انقدر فوق العاده بود که تصمیم گرفتم هرکتاب صوتیِ معروفی که ایشون گویندگی کردن رو گوش کنم❤
با وجود اینکه کتابخوان هستم اما اولین باری بود که از گابریل گارسیا مارکز کتابی میخواندم، قلم قدرتمندی داره؛ در رابطه با این رمان اگه میتونستم فقط دو کلمه بگم: فراموش نشدنی!
به وضوح عشق رو توصیف کرده بود، چقدر زیبا بود، چقدر دلنشین بود، با صداقت میگم من تا بحال برای هیچ کتابی اشک نریختم اما این کتاب ۵بار اشک منو دراورد و گاهی از زیبایی کلمات بود که چقدر دقیق انتخاب شدن:)
گوینده انقدر فوق العاده بود که تصمیم گرفتم هرکتاب صوتیِ معروفی که ایشون گویندگی کردن رو گوش کنم❤
درویشی از منصور حلاج پرسید که عشق چیست؟
گفت: امروز بینی و فردا بینی و پس فردا!
آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد دادند _ یعنی عشق این است.
عشق در زمان وبا... بایستی آرام، باحوصله، شراب زندگی را از جام ساقی عشق، گابریل مارکز مزه مزه کرد، و در هر جرعهی آن چه لذت بخش غمبار تامّل نمود.. تا در نهایت غرق آن شد.. ان که رمان «عشق در زمان وبا» را میخواند یا میشنود، بسیار زندگیها تجربه کرده و سالهای بسیار به عمرش افزوده میشود..
گفت: امروز بینی و فردا بینی و پس فردا!
آن روزش بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش به باد دادند _ یعنی عشق این است.
عشق در زمان وبا... بایستی آرام، باحوصله، شراب زندگی را از جام ساقی عشق، گابریل مارکز مزه مزه کرد، و در هر جرعهی آن چه لذت بخش غمبار تامّل نمود.. تا در نهایت غرق آن شد.. ان که رمان «عشق در زمان وبا» را میخواند یا میشنود، بسیار زندگیها تجربه کرده و سالهای بسیار به عمرش افزوده میشود..
صرفاً داستان عاشقانه اى معمولى و به دور از اغراق و زیاده روى و اتفاقاتى ساده و ابدى بود که حس همزادپندارى شدیدى رو القا میکند و عیان نشان میدهد که رفتارهاى آدمى در هر کجاى دنیا و هر فرهنگ تقریباً مشابه و یکسان است و همه اینها با سبک و سیاق مارکز شکل گرفته و داستانى چنین عامى را با ارزش و خواندنى کرده. هر چند که سبک جادویى درهمرفتگى زمان و مکان خاص این نویسنده در این اثر به چشم نمیخورد باز هم کشش و خاص بودن را میتوان احساس کرد
عالی بود، بله، من پنج ستاره رو بخاطر جناب آقای سلطان زاده دادم وبس، اینقدرگفتارش شیرین است که اندازه ندارد، مثل یک ملودی آرام، ولی کتاب را دوست نداشتم، خرفی برای گفتن نداشت، ولی توصیفات عالی بود، کلا از عشق پیری خوشم نمیاد، ه چیزی به نظرم در زمان خودش خوب است، کلام آقای سلطان زاده باعث شد که گوش بدم، ولی چندش آور است، کلا از نوشتههای این نویسنده خوشمدنمیاد، صدسال تنهایی هم خوشم نیومد، ممنونم از کتابراه عزیز.
هنوز کامل گوش ندادم (کمتر از نصف کتاب مونده) ولی تا اینجا که گوش دادم از اینکه نویسنده اینقدر به توصیف محیط داستان پرداخته خسته شدم. حس میکنم بیشتر انرژی رو صرف توصیف میز و کشتی و هوا و مبلمان و.. کردهاما لحن خوندن گوینده خیلی خوبه و اصلا حس نمیکنیی نفر خواننده است. مسلط و قدرتمند داستان رو میخونه
صدای گوینده حیلی عالی بود، هرچند اول کتاب خیلی جذبش نشدم بنظرم کتاب افسرده کنندهای بود، ولی ازفصل دوم خیلی عالی شد، موضوعش خیلی به واقعیت نزدیک بود بجز شخصیت مردی که میخواست فقط ثابت کنه عاشقه، بنظرمن خیلی رذل بود که باعث کشته شدن دوتا زن شد ولی عین خیالشم نیومد. کتابش مناسب افراد باظرفیت هستش، واصلا برای نوجوونها پیشنهادش نمیکنم
تا فصل سوم برای من خیلی کسل کننده بود و دوسش نداشتم و میخواستم کتاب رو نصفه رها کنم و بقیه رو گوش ندم اما صدای دلنشین راوی ترغیبم کرد که فصل چهارم رو هم گوش بدم. به نظرمن از فصل چهار کتاب خیلی جذاب شد طوری که دیگه نتونستم کنار بذارم و تا آخرشو پشت سرهم گوش دادم. حتی رفتم یه نسخه چاپی این کتاب رو خریدم تا تو کتاب خونهام به عنوان یه کتاب عالی داشته باشمش❤
خیلی عالی بود
اگه شما «رمان» دوست داسته باشید این کتاب یه رمان عالی و کم نظیر
مارکز استاد تعریف کردن داستانهای طولانی با شخصیتهای زیاد و دنبال کردن کاراکترها در یه دوره زمانی طولانی در کنار معرفی جغرافیایی و فرهنگی آمریکای جنوبی
من که واقعا لذت بردم و گفتن نداره که خوانش حرفهای و بینقص «آرمان سلطانزاده» هم زیبایی کتاب رو دو چندان کرده
اگه شما «رمان» دوست داسته باشید این کتاب یه رمان عالی و کم نظیر
مارکز استاد تعریف کردن داستانهای طولانی با شخصیتهای زیاد و دنبال کردن کاراکترها در یه دوره زمانی طولانی در کنار معرفی جغرافیایی و فرهنگی آمریکای جنوبی
من که واقعا لذت بردم و گفتن نداره که خوانش حرفهای و بینقص «آرمان سلطانزاده» هم زیبایی کتاب رو دو چندان کرده
یک رمان عاشقانه به معنای واقعی یک شاهکار رمانی بسیار متفاوت از صد سال تنهایی با اجرایی بسیار دلنشین فیلمی هم از این رمان با بازی خاویر باردم ساخته شده که بی نظیره؛ کافیه فیلم رو ببنید تا شکی برای شنیدن کتابش هم نداشته باشید داستان از فصل دوم و فلش بک به عقب اتفاقات اوج میگیرد پس منتظر باشید و عجله نکنید و از کتاب نهایت لذت را ببرید.
یک رمان طولانی عاشفانه بدون عناصر غافلگیری و هیجان انگیز هست و داستان تقریبا یکنواختی رو روایت میکنه
با سلیقه شخصی من خیلی سازگاری نداشت و واقعا چند فصل آخر رو با کلافگی گوش دادم تا هر چه زودتر تمام بشه و برم سراغ کتاب دیگه ای
اونقدر معمولی بود که از گوش دادن صدسال تنهایی فعلا منصرف شدم
در عین حال بیان گوینده بسیار خوب و دوست داشتنی بود.
با سلیقه شخصی من خیلی سازگاری نداشت و واقعا چند فصل آخر رو با کلافگی گوش دادم تا هر چه زودتر تمام بشه و برم سراغ کتاب دیگه ای
اونقدر معمولی بود که از گوش دادن صدسال تنهایی فعلا منصرف شدم
در عین حال بیان گوینده بسیار خوب و دوست داشتنی بود.
دوسش داشتم، با اینکه تصمیم گرفته بودم دیگه کتابی از مارکز نخونم (چون صد سال تنهایی رو با ترجمه افتضاح خوندم) این کتابو شروع کردم، یکم اغراق آمیز بود و در واقعیت قابل لمس نیست یه همچین عشقی، ولی خوب رمانه دیگه، ولی اخر داستان همش از پیری میگفت، دلم لرزید و از پیری ترسیدم، همش میگفتم کاش زودتر بهم میرسیدن و انقدر دیر نمیشد.
سلام قلمی متفاوت را در اثر گارسیا مارکز شاهد بودم. بی تکلف و صمیمی جاودانگی عشق را به تصویر کشیده است. داستان به زیبایی توصیف شده و زیبایی خوانش هم باعث میشود ناخودآگاه فکر کنید در حال دیدن فیلم هستید. علاوه بر این داستان، مطالعه اثر دیگر مارکز "صد سال تنهایی" را هم پیشنهاد میکنم.
اولین کتابی بود که از مارکز خوندم، اوایل داستان برام مبهم بود احساس میکردم تو داستان گم شدم ولی از اواسط انقدر شیرین و جذاب بود که وقتی میخوندمش نمیدونستم زمان چطور داره میگذره، عالی بود حتما بعد از این کتاب صد سال تنهایی رو خواهم خوند، بی نظیر بود، خوندنش رو به همه پیشنهاد میکنم.
به نظرم مارکز در عین ساده گویی، بسیار دقیق و با تفسیر مینویسه و همین مورد هست که اون رو توی دنیا معروف کرده. به طرز جالبی درون مایه دوکتاب صدسال تنهایی و عشق سالهای وبا شبیه هم هستش؛ مثلا هر دو توی ژانر رئالیسم جادویی نوشته شدن و در هر دو تم سیاسی هم احساس میشه. اما توی این کتاب واقعا میتونیم عشق فلورینتینا آریزا رو به فرمینا دازا بسیار عمیق تر و ماندگارتر احساس کنیم.
عشق تنها موضوعی ست که توی این کتاب تونسته زندگی پسر قصه رو کاملا دگرگون کنه، به طوری که ۵۱ سال برای وصال معشوق انتظار بکشه و نهایتا توی یه سفر دریایی به قول مارکز؛ “همراه با بوی بد پیری! ” به خواست دلش برسه!
فلورنتینا برای من شخصیتی خاکستری بود، چراکه به عاشق شدنهای متعدد معتاد شده بود، اما در عین حال کلمات پرشور و عاشقانهاش را به فرمینا همچنان با خود داشت! و فرمینا برای من شخصتی زیبا، مستقل، ودرعینحال بی ثبات در عشق بود! همچنین تعالیر جالب و اما عجیبی همنظر من رو جلب کرد؛ تعبیرهایی مثل: عطر روسبی وار کلاغها،
رشد عروسکی که به عنوان هدیه به شخصی داده شده! صدای فلزی روح فرمان دهندهی خواهر روحانی دلاروس، اینکه بیوه زنی با نام خانوادگی طولانی نمیتونست موسیقی گوش بده و یا
وجود شبه زنی توی دریا که میخواد مسیر کشتیها را تغییر دهد! … اینها همه تعابیری بودند عجیب و تأمل برانگیز. ممنون دوست عزیزم کتابراه …☘️