نقد، بررسی و نظرات کتاب کوچک‌ترین چیزها را می‌دیدم - ریموند کارور

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
م کاظمی
۱۴۰۳/۰۹/۱۴
به نظرم خیلی باحاله! ‌ فقط از یه عطسه یه داستان شروع میشه. ‌ جالبه...
آره، ‌ اما نمی‌شد قطعی گفت. ‌ اگر موضوع اهمیت نداشت پس نویسنده بعد از اینکه توصیف کرد نانسی صدای در رو شنید، ‌ می‌تونست بره و فقط در رو ببنده و بیاد بخوابه. ‌ اما خوب اون اومد موضوع رو پردازش کرد که سام رو آورد توی داستان.. نمیتونم به طور قطعی بگم که توی ذهن رسوخ نمی‌کنه.
چیزی که به طرز باورنکردنی جالبه، ‌ این هستش که نویسنده در عین اینکه همه‌چیز رو بی‌توجه و بی‌تفاوت جلوه میده، ‌ اما هر اتفاقی رو بر حسب یه دلیل نوشته. ‌ "چیزی که توی کافه نویسندگان یا داستان موضوع واقعا مهمی هستش، ‌ یعنی رابطه علت و معلولی"
نانسی میاد توی حیاط و با سام هم‌ کلام میشه.. ‌ این هم‌کلامی به چه معنا بود؟ ‌ اینکه: ‌
یک: ‌ ما بفهمیم که سام مشکل داره. ‌
دو: ‌ متوجه بشیم که کلا توی داستان با یک سری شخصیت بی‌تفاوت رو به رو هستیم.
سه: ‌ اینکه دلیل سرد بودن رابطه نانسی و کلیف رو بفهمیم که اگر نانسی خودش تنهایی اومده ببینه صدای چیه؟ ‌ درحالی که کلیف می‌تونسته این کار رو انجام بده.
داستان جالبی بود به نظرم.
Mehdi Moghaddam
۱۴۰۲/۰۱/۱۶
با سلام
داستان متوسطی بود.
صدایی که زن شنیده بود و از خواب بیدارش کرده بود. جلوی پنجره رفته بود و همه چیز را بخوبی زیر نور ماه مشاهده کرده بود. برگشته بود دوباره بخوابد ولی نتوانسته بود. پریشان بود از چه چیزی؟ شاید نویسنده خواسته رفاقت از دست رفته دو همسایه و دوست را نشان دهد،؟ شاید خواسته اهمیت حلزون‌ها را در شب نشان دهد یا چیز دیگری. البته چیزی که بیشتر از همه به چشم می‌آید این هست که مشروب خوردن سام خیلی بیشتر براش گرون تمام شده. تا جایی که معلوم بود مشروب خوردن باعث برهم خوردن رفاقت دو دوست قدیمی و صمیمی شده هست. راستی سام چرا پریشان و بی خواب شده هست؟ به زن اولش فکر میکند؟ زنش چرا در ماشین در حیاط منزل ایست قلبی کرده؟ چرا وارد حیاط شده و حلزون‌ها چکارش کرده بودند که آن‌ها را زندانی میکرد؟
در حقیقت آن چیزی که بیشتر از همه مشهوده سام میخواهد به روابط گذشته برگردد و دیوارها و نرده‌ها را از وسط دو خانه از بین ببرد
تفکر با خواننده
با تشکر مقدم
H E
۱۴۰۱/۰۴/۳۰
مرد همسایه: نمادی از شخصی که مسائل را بزرگ میکند و روی مسئله ذره بین میگذارد و مسائل ناراحت کننده‌ی کوچک رو بزرگ جلوه میدهد (حلزون ها)
زن: بسیار دقیق و ریز بین (تا جایی که از پنجره به گیره‌های لباس هم دقت کرد) و این ریز بینی اون رو آزار میدهد چون مجبور شد برود در را ببندد اما انقدر به چیز‌های دیگه توجه دارد که نهایتا فراموش میکند و این نشان دهنده‌ی این است که مسائل غیر ضروری رو نباید بزرگ کنیم.
تفاوت دو دیدگاه در یک مکان و زمان رو هم بیان میکنه و اشاره به اختلاف دو نفر ان هم در نیمه شب یعنی این ارتباط و دوستی برای مرد همسایه مهم بوده و تموم شدنش هنوزم باعث ناراحتیش میشه.
بی خوابی زن در نیمه شب و سکوتی که همه جا را در شب فرا میگیرد باعث شده خیالات زن را رها نکند و میتوان به بی خوابی بسیاری از انسان‌ها در شب اشاره کرد که هرکدام واکنش‌های متفاوتی خواهند داشت.
maniya
۱۴۰۳/۰۸/۲۷
داستان اینگونه بود شخصیت داستان نانسی نیمه شب صدای در می‌شنود بیدار می‌شود و به حیات می‌رود نور ما همه جا گسترده شده و او همه چیز را در مهتاب می‌بیند صندلی‌های روی چمن درخت‌ها بند لباس و حتی گیره‌های روی آن او ما را به آن عظمت زیبایی‌اش در بین کوه‌ها می‌بیند همسایشان سام را می‌بیندسام بااودرموردجلزونهای مزاحم که نیمه شب در باغچه هس صحبت میکند او با چراغ قوه آن‌ها را نشان می‌دهد نانسی دید بسیار کرم‌ها وول می‌خورند سام روی آن حلزونهای بدون صدف مقداری پدرریخت سام دوست شوهرنانسی بودومدتهاهست که قهرندزیرا قبلاً شوهر نانسی و سام مشروب می‌خورند و روی یکدیگر نرده می‌کشند سام گفت از آن موقع دیگر مشروب نخورده است و گفت سلام او را به شوهرش برسان.
کاربر b
۱۴۰۲/۰۱/۰۸
سبک مینی مالیستی داستان نویسی مدرن که بیش از همه مدیون همینگوی می‌باشد توسط ریموند کارور بسط داده شده و به اوج می‌رسد.
نانسی، کاراکتر اصلی داستان بطور اتفاقی با وجه دیگر زندگی آشنا می‌شود. آیا نمی‌توان کل داستان را رویای نانسی فرض کرد؟ همسایه‌ای که در بی وقت‌ترین زمان (نصف شب) درگیر پاکسازی است نماد چیست؟ وقتی که با عجیب‌ترین لباس می‌توان بیرون رفت یا همسایه‌ای را که مدت هاست قهر کرده به صحبت گرفت. حلزون‌های بدون لاک که همسایه را درگیر کرده نماد تفکرات موذی نانسی هم هستند. بیداری اتفاقی نانسی که شبیه رویا دیدن است مایه نقبی به ناخودآگاه نانسی و درک جدیدی از زندگی می‌شود
Nazanin Khamesi
۱۳۹۹/۰۲/۱۱
اگر از داستان‌هایی لذت میبرید که حتما به “نتیجه” ختم میشه انتخاب خوبی براتون نیست، بلکه تمرکز روی توصیف زمان، مکان و فضای کلی داستانه حتی شخصیت‌ها گنگ هستند و بیشتر از اون‌ها و به طور کل از تمامی المان‌های داستان به صورت سمبلیک استفاده شده تا مفاهیم عمیق تری رو در خودش پنهان کنه. و در آخر ترجمه میتونست به ساخت زبان فارسی نزدیک تر باشه (فعل‌ها آخر جمله بیان) اما همین ساختار شکنی هم با فضای داستان همخوانی داشته و تا حدودی هوشمندانه بوده.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۷/۲۵
در واقع داستان، روایت و توصیفی از اتفاقات یک زمان کوتاه است و ابتدا و انتهای مشخصی ندارد. شاید اشاره به این دارد که تنهایی، میتواند انسان را به کارهایی عجیب و کم‌اهمیت وادارد. آنقدر او را در جزئیات غرق کند که مفهوم اصلی زندگی را از یاد ببرد. اشاره به این که دوستی‌ها ارزشمندتر از این هستند که آن‌ها را نادیده بگیریم و ممکن است رمز و راز زندگی خوب، دریافتن همین روابط به ظاهر معمولی باشد.
میثم قیاسی
۱۳۹۶/۱۲/۰۵
سلام واقعا مسخره و بی‌محتوا بود خب چه نتیجه گیرییا نکته مثبتی از این‌کتاب میشه یاد گرفت ز اینکه پودر بریزیم روی حلزونا درسته رایگان ولی دیگه به خواننده توهین نکنید چون رایگان هر چی هست بزاریم یه سریا پوله کتاب ندارن شما باید به جای فرهنگ سازی کتاب خواندن چندتا کتاب خوبه رایگان بزارید. به اینکه اصلا حیفه نمره صفرم بدی
rosha Booksefat
۱۳۹۶/۱۱/۲۵
با سلام. جالب بود به نظرم اگه چای نمیخورد وسیگار نمیکشید خیلی سنگینتر بود. چون هر دو کافیین بالایی داره. وممکن بود تا صبح خوابش بپره. انسان پرتشویشی بود اما توانست مقابله با پریشانی مشکل راحل کند بعنوان نمونه صدای در شنید به سمتش رفت که ابهام فکری خودش را برطرف کند. واین جالب بود.
فرزاد پورسمنانی
۱۳۹۶/۱۰/۲۸
در به تصویر کشیدن وقایع و‌مناظر خوب‌عمل کرده بود ولی توضیحات بیربط و‌پرت زیاد داشت. یعنی انگار نویسنده میخواسته فقط‌یه چیزی بنویسه که صفحات رو‌پر کنه. مثل‌هواپیمای درحال عبور. در کل زیاد جذاب نبود
محمود منعم پور
۱۳۹۸/۰۹/۱۱
این داستان درست میانه یک زندگی بود. نه قبل ونه بعد داشت. به نظر من توقع نویسنده درک، به تصویر کشیدن محیط و حس در خواننده با کلمات است نه محتوا و نتیجه. شاید اینها حتی وجود نداشته باشند. مترجم هم حق مطلب را ادا کرده است.
ط ضیایی
۱۴۰۳/۰۲/۰۷
کتاب خوبی بود و نویسنده هم تونسته که داستان رو کاملا به شکل تصویری روایت کنه و این خیلی خوبه که وقتی داریم کتاب رو میخونیم همزمان توی ذهنمون یه تصور و تصویر سازی‌ای میتونیم از داستان داشته باشیم
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۱۷
زن همسایه در رخت خواب بوده و دری که باز بوده باعث بی خوابیش شده اینقدر ریز بین بوده به مسائل که گیره‌ی بند و هم میدیده
و مرد همسایه که با ذربین مسائل و می‌سنجیده و ۲ نگرش متفاوت و میخواست نشون بده
میثم قیاسی
۱۳۹۶/۱۲/۱۵
مذخرفترین کتابی بود که‌خوندم البته کتاب نه کتاب داستان کودکان نمره صفر میدم اصلا نتیجه اخلاقیش چی بود اصلا اخلاقی نه معناش چی بود اصلا من رک‌حرفامو میزنم بی‌رو در وایسی
لعیا نورمنور
۱۳۹۶/۱۱/۰۶
جالب بود تمام جزییات یک نیمه شب که یهو بیدار میشی و از کوچکترین چیزا ممکنه بترسی که دیگه خوابت نبره، فقط ایرانی نیس دیگه...
محمد علی فرهادی
۱۴۰۳/۰۵/۰۷
سلام نویسنده به ما میگویید دنیا ارزش ندارد و خیلی چیزهای کوچک را بزرگ نکنیم از فرصتهای بدست آمد استفاده کنیم و مثبت اندیش باشیم
محمد فرح
۱۳۹۶/۱۱/۲۷
سرم را روی بالشت گذاشتم. انگار همه‌ی حواسم پرت تو بود تا بگویی چه میشود این شب هزار و یک شب ولی فقط شبی اضافه شد به شبهایم.
Ahmad Bazaz
۱۳۹۶/۱۰/۱۹
پیشنهاد میکنم با‌ی سرچ ساده نقدهایی رو ک ب این داستان (و همه داستانا) شده بخونید
زهرا اقبال
۱۳۹۶/۱۰/۱۳
غمناک اما امیدوار و سام همیشه عاشق غمگین. قشنگگگگگگگ. ممنون از زحماتتون عزیزان
ایرج بایرامی
۱۳۹۸/۰۴/۰۲
کارور فوق العاده است. همیشه آرزو داشتم یه نویسنده مثل ریموند کارور باشم
سحر گمرکی
۱۳۹۷/۰۳/۰۱
خیلی بیمزه و بی‌معنی... کتاب باید یه چیزی به مخاطب بفهمونه این چی داشت آخه؟؟!!!
Haniye Eb
۱۳۹۶/۱۰/۱۴
ببخشید میشه یه نفر به منم بگه معنیش چی بود؟ من اصلا نفهمیدم داستان چی شد
پریسا افشار
۱۳۹۶/۰۹/۱۱
تلاش برای رهایی از افکاره منفی نشانه بهداشت روانی است
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۷/۲۲
زیاد جالب و پر محتوا نبود برا من که گنگ بود ممنون از کتابراه
Gisoo Bahman
۱۳۹۸/۰۸/۲۶
چی شده!! !🤨 خب دو صفحه اضافه مینوشت تا‌ی مفهومی برسه
علی برزگر
۱۳۹۸/۰۵/۲۳
یه داستان خوب از یکی از بهترین‌های داستان نویسی کوتاه.
احسان حسین زاده
۱۳۹۷/۰۷/۲۹
گاهی اوقات باید به پدیده‌های اطرافمان خوب نگاه کنیم
مریم عزلتی
۱۳۹۶/۱۲/۰۶
بد نبود ولی محتوای خاصی نداشت، بیشتر شبیه‌ی خاطره بود.
Ali Iz
۱۳۹۶/۱۰/۲۲
یعنی چی آخرش! خودم روزی هزاربار اینطوری تو فکرم جت میکنم...
null null
۱۳۹۶/۰۸/۲۹
ععععععععععععاااااااااااااااااااااالللللللللللللللللییییییییییییییییییییییییئ
Jalal Jafari
۱۳۹۶/۰۸/۲۵
نتونستم درک کنم نیاز دارم یکبار دیگه بخونم
Aytk
۱۴۰۱/۰۷/۰۹
میتونست داستان کوتاه جالبی باشه اما نبود.
Sara Oroji
۱۳۹۷/۰۹/۱۱
بی ربط بود.. احتمالا درست ترجمه نشده بود
گل بخت جون
۱۳۹۷/۰۷/۱۰
متاسفانه جذبم نکرد. ترجمه عالی
کاربر Good
۱۳۹۷/۰۲/۱۲
نمره صفرم نمیشه بش داده. در حد یک انشا ساده
Mahdi Barzgar
۱۳۹۶/۱۱/۲۸
من ک چیزی متوجه نشدم زیاد جالب نبود
محمد آموزگاران
۱۳۹۶/۱۱/۲۸
مث اینکه عنوان کتاب رو فراموش کردید.. باز هم کارو
Hani Hh
۱۳۹۶/۱۱/۱۱
کاش یکم طولانی تر بود بعدم من اخر نفهمیدم چفت نردرو بست یا نبست||:
زهرا قاسمی
۱۳۹۶/۱۱/۰۵
راستش برای من چیز جالب توجه و خاصی نداشت
احساس خوبی نداشتم از خوندنش
human humany
۱۳۹۶/۰۹/۱۹
اسم کتابش نسبت به متن کتاب یکم بی‌ربط بود
علیرضا شریعی
۱۴۰۳/۰۹/۲۲
نگرش مثبتی داره نویسنده
مهدی سلحشور
۱۴۰۲/۱۰/۰۵
عالی بود،،، یه بار دیگه خوندمش
Mohammadali H
۱۳۹۹/۱۲/۲۶
عالی
مرسی از کتابراه
نفیسه
۱۳۹۹/۰۶/۰۴
چرت بود حیفه وقته نخونید😒
Shad Mk
۱۳۹۸/۰۷/۲۹
قشنگ و جذاب بود.. 👌🏻✨
کاربر hana rn
۱۳۹۸/۰۱/۱۵
خیلی عالی بود مرسی
Hasti Nasri
۱۳۹۷/۱۱/۰۷
کوتاه و بی‌معنی
E.p E.p
۱۳۹۶/۱۲/۱۶
دلم برای حلزونا سوخت
محمد ....
۱۳۹۶/۱۲/۱۲
خیلی خوبه
کاشکی رمان بود
Mahdi Faramarzi
۱۳۹۶/۱۲/۰۷
گنگ و بی‌معنی
1 2 >>