نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مرگ ایوان ایلیچ - لئو تولستوی
4.4
423 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خواندن این کتاب تو هیاهوی زندگی، تلنگری محسوب میشه که به این فکر کنیم ما مستثنی نیستیم و مرگ سراغمون میاد حالا از هر طبقهای که باشیم و با هر میزان سواد..... ما در انسان بودن با همه مشترکیم و همین کافیست که مرگ را تجربه کنیم. ایکاش در طول زندگی این بینش رو بدست بیاریم و همانطور که ایوان ایلیچ از خود میپرسد مگر من چه کردم؟ من همه زندگیم به قاعده بوده.... چرا اینچنین درد میکشم، بنوانیم ببینیم و درک کنیم که علیرغم تفکر خودمون، واقعا خیلی جاها از مسیر درست زندگی خارج شدیم. به نظر من ایوان ایلیچ میخواد بگه که رضایت درونی باعث سبکبالی و مرگ راحت میشه. و پیام دبگهاش اینه که نباید تو زندگی مته به خشخاش گذاشت و اینقدر برای مسایل بی اهمیت وقت گذاشت. و پیام آخرش اینکه، مرگ چیز بد و وحشتناکی نیست در واقع زندگی آدم میتونه بسیااار ترسناکتر باشه. فکر میکنم این جمله از رولومی باشه که البته استاد ابتهاج هم جایی اینو نقل میکنه: آن جا که مرگ هست من نیستم و آن جا که من هستم، مرگ نیست. در واقع اشاره به این داره که با مردن شعور و اگاهی به اینکه منی وجود داره، دیگه نیست. در کل کتاب حوبیه و پیشنهاد میکنم بخونید. خوب هم اجرا شده بود.
به طور کلی به نظر من کتاب مرگ ایوان ایلیچ برای هر سنی مناسب است و میتوان برای تمرین تند خوانی از آن استفاده کرد و خواننده را به خود جذب میکند و مدام حس کنجکاوی را زیاد میکند تا اینکه به اتمام کتاب برسد و خواننده نهایت و عاقبت کتاب را درک کند. این کتاب در مورد مرگ یک قاضی است که نویسنده اول با مرگ ایوان ایلیچ شروع کرده بعد به زندگی و روزمرگی هایش پرداخته، چراکه قصد داشته مرگ را ملموستر جلوه دهد و همچنین با موضوع و عنوانی که برایش انتخاب کرده، بیشتر همخوانی داشته باشد. ایوان ایلیچ مردی بسیار مغرور و شیفتهی جایگاه و منصب بالا بوده و نسبت به آن متکبر و خودخواه بوده؛ طوری که باعث بد خلقی و بد اخلاقی او با اطرافیانش شده و از اصل زندگی و محبت دور شده است و کم کم که دچار سرطان و بیماری بسیار اسفناکی شده و درد و رنج خیلی زیادی را تحمل میکند و به این نتیجه و درک میرسد که کارش اشتباه بوده و پشیمان میشود.
سلام. عالی در نوع خود. چه زیبا و قدم به قدم مرگ و نیستی را توصیف میکرد. از مرگ میترسیم چون با حقیقت آن آشنایی نداریم و دیدیم گذر از این وحشت هم چگونه هموار و آسان بود. درست برعکس زمان تولد ماکه همه میخندند و ما گریه میکنیم در هنگام مرگ همه گریه میکنند و ما میخندیم. چه زیبا بود وقتی خوشحال شد که مرگ هم گذشت! و چه زیبا بود که به کودک و معصومیت ماندگارش به عنوان تنها شادی ماندگار دنیا اشاره شده بود. داستان پردازی عالی بود، بدون ذرهای گسست یا ملال. گفتگوی محتضر با دنیای درون خودش شفقت انگیز و قابل تآمل بود. نکاهی فلسفی و ژرف به زندگی و مرگ داشت. صدای راوی عالی بود و آهنگ زمینه متناسب و اثرگذار. ارزش بارها شنیدن را دارد. دستانتان گل افشان و سپاسگزارم!!!!!!!!!!!
تولستوی بخوبی نشون میده چطور بیماری جسمی استانه مقاومت و انگیزه داشتن بره هرکاری رو پایین میاره. وقتی از تجویز پزشکان مایوس میشه تا جایی پیش میره که مرز بین خرافه و واقعیتو گم میکنه و تضاد درست و غلط بودن تصمیمات بیمار رو با منولوگ درونی اون که شامل جدل عقل و احساسه هویدا میکنه. همچنین از خود بیگانگی و وضعیت بیمار درحال مرگ از دید خودش ودید دیگران نسبت اون رو شرح میده. و اینکه چگونه دیگران با ایلیچ به مثابهی ابژه برخورد میکنند. همچنین استثنا شمردن خود و خیال بافی کاراکتر با یاداوری خاطرات کودکی و خاطرات گذشته برای فراموش کردن مرگ هم در نوع خودش جالب بود.
من اینطوری متوجه شدم که تمامی این حرصهایی که برای این دنیا میزنیم بی خوده و در نهایت اون چیزی که باعث میشه لحظهی مرگ احساس پشیمانی نکنیم اینه که در طول زندگی در عین لذت از زیبایی های دنیا بیش تر به دنبال کمال و انسانیت باشیم. و چیزی که برام خیلی جذاب بود این بود که در لحظات آخر وقتی ایوان اقرار کرد که زندگیش رو خوب نگذرونده آرام شد و این که با این که این انسان در طول زندگی به کمال نرسیده بود با مرگش به آرامش رسید و دیگر درد روحی و جسمی نداشت. و این مژده ایست که آن دنیا بسیار زیباست.
سلام و عرض احترام کمتر کسی هست که اهل مطالعه کتاب های ارزشمند باشد و حضرت پرنس لئو نیکلاییویچ تالستوی را نشناسدمردی باریک بین، نافذ، پربرگ، اثرگذار و فلسفه دان و خلاصه اینکه همه چیز تمام نیازی نیست که درباره آثار این شخص گرانقدر زیاده گویی کنم، زیرا هر کس کتاب های این مرد را خوانده باشد غیر ممکن است که از آن نهایت لذت را نبرده باشد با تشکر فراوان از گوینده خوش صدا جناب آقای محسن زر آبادی پور و مترجم گرانقدر جناب آقای سروش حبیبی و باز هم تشکر از دست اندرکاران عزیز که این اثر زیبا را به شکل فایل صوتی برایمان به ارمغان گذاشتید.
یک شاهکار ادبی بینظیر و بینقص از تولستوی که در هر روزگاری خونده بشه قابل درک و تجربهست! خیلیهامون هر روز برای فرار از فکر و خیال خودمون رو با کار مشغول میکنیم و در نهایت بعد از چندین سال میفهمیم هیچی از زندگی نفهمیدیم که دیگه خیلی دیر شده... این کتاب با به تصویر کشیدن تکتک لحظات مرگ از وقوع چنین اتفاقی در آینده مارو باخبر میکنه تا بتونیم جلوی خیلی از وقایع دردناک رو بگیریم و قدر زندگی حال حاضرمون رو بدونیم
نویسنده برای این کتاب 15 ماه خود را در خانه حبس کرده و به نظر من ارزشش را داشته چون بی شک اثر فوقالعادهای است و زبان از بیان زیبایی و قدرت این کتاب قاصر...
کتاب بسیار سخت و قطوری است و شاید خسته کننده به نظر برسد، حتی خود من هم چند بار اواسط کتاب از خواندن خسته میشدم اما هر چه به جلو پیش میرفتم بیشتر متوجه میشدم که ارزشش را دارد و نمیشود دل از آن همه جذابیت کند.
جایزهٔ نوبل ادبیات قطعا جایزهی به جا و به حقی است برای این اثر عالی
کتاب بسیار سخت و قطوری است و شاید خسته کننده به نظر برسد، حتی خود من هم چند بار اواسط کتاب از خواندن خسته میشدم اما هر چه به جلو پیش میرفتم بیشتر متوجه میشدم که ارزشش را دارد و نمیشود دل از آن همه جذابیت کند.
جایزهٔ نوبل ادبیات قطعا جایزهی به جا و به حقی است برای این اثر عالی
سلام. رمان از زبان خود شخص اول داستان. اول کند و بعد تند پیش میرود. روایت یه زندگی ساده و بعد پر تلاطم. خیلی راحت زن میگیرد و تازه بعد از اولین فرزند تازه پی میبرد زندگی رو باخته. حل مسائل زن وفرزندان. امرار معاش. سر و صدا در داخل خانه. او فرار کرد به سمت شغلش. و بعد قما ر و بعد شب نشینی. ولی مجبور بود برگردد خانه. او خوش رفتار نبود. درکی از زندگی و خانواده نداشت. و در آخر عمر تازه از خواب غفلت بیدار شد که مرگ به سراغش آمد.
کتاب فضای تاریک و غمگینی داره و چون تولستوی بی نهایت ملموس همه چیز رو توصیف کرده اون فضای غمناک تا عمق وجود آدم رخنه میکنه. کتاب احوالات یک فرد محتضر رو بیان میکنه. به زیبایی هرچه تمام تر پوچ بودن دنیا و مادیات رو به رخ میکشه. و بسیار عمیق و تاثیر گذاره.
فقط اگه حالتون خیلی بد شد سه شنبهها با موری رو بخونین که بشوره ببره چون سه شنبهها با موری هم موضوعش تقریبا میشه گفت مشابه هستش اما بسیار لطیف و مثبت.
فقط اگه حالتون خیلی بد شد سه شنبهها با موری رو بخونین که بشوره ببره چون سه شنبهها با موری هم موضوعش تقریبا میشه گفت مشابه هستش اما بسیار لطیف و مثبت.
بعد از شنیدن کتاب به یاد آیه 115 سوره مومنون افتادم که خداوند خطاب به انسانها میفرماید: آیا چنین پنداشتید که شما را عبث و بازیچه آفریدیم و هرگز به ما رجوع نخواهید کرد؟ و نیز سوره عصر که میفرماید: قسم به عصر که انسان همه در خسارت و زیان است، مگر آنانکه بخدا ایمان آورده و نیکوکار شدند... کاش عبرت بگیریم و در برنامه روزانه مان قرائت ترجمه قرآن را قرار داده و با عمل به فرامین خداوند در این کتاب آسمانی دچار فرجامی نظیر فرجام ایوان ایلیچها نشویم. صدای گوینده خوب بود ولی کاش اینقدر تغییر صدا نمیدادند گاهی آزاردهنده است بویژه برای کسانی که از هندزفری استفاده میکنند.
راوی کتاب فوق العاده بود، آقای زر آبادی بسیاااااار حرفهای و بی نقص کار خوندن کتاب رو انجام داده بود.
اما دربارهی خود کتاب، وقتی اسم نویسنده رو دیدم فکر میکردم با کتاب خیلی فوق العادهای روبرو هستم، ولی
صرفا با یک کتاب دربارهی حالت روحی و پریشانیهای یک مرد از طبقهی اجتماعی معمولی که در بستر مرگ هست روبرو هستیم، خالی از هر گونه فسلفهای دربارهی مرگ یا زندگی یا حتی جملهی زیبا که شما رو به فکر فرو ببره.
اما دربارهی خود کتاب، وقتی اسم نویسنده رو دیدم فکر میکردم با کتاب خیلی فوق العادهای روبرو هستم، ولی
صرفا با یک کتاب دربارهی حالت روحی و پریشانیهای یک مرد از طبقهی اجتماعی معمولی که در بستر مرگ هست روبرو هستیم، خالی از هر گونه فسلفهای دربارهی مرگ یا زندگی یا حتی جملهی زیبا که شما رو به فکر فرو ببره.
در یک کلام فوق العاده، لئو تولستوی در خلق و گسترش فضای داستان، شخصیت پردازی و پرداخت به جزئیات و در نهایت ارائه آموزههای اخلاقی در این داستان نسبتا کوتاه عالی بوده و هنر نویسندگیاش در اوج کمال است. تبدیل داستان به فایل صوتی هم با هنرمندی و ظرافت انجام شده است. حتما شنیدن این داستان فوق العاده را به همه علاقمندان به قلم تولستوی توصیه میکنم.
رمانی مختصر دربارهی هراس از مرگ و شرح زندگی شخصی که با وجود موفقیتهای شغلی در تعادل بین دو موضع مهم زندگی ناتوان مانده و با شروع بیماری دنبال سنجش درستی زندگی پشت سرگذاشتهاش میگردد و اشارهای به مراحل واکنش به مرگ راس انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و در نهایت پذیرش مرگ است، رسیدن به درک درست در قسمت پایانی داستان نهفته بود
یسیار روزان و زیبا سخن از مرگ و جهان فانی و انسان اسیر توهم زندگی روزمره باز یاد صادق هدایت افتادام دست خودام نیست هرچه بیشتر در قولهای ادبیات فلسه جهان جستحو میکنم کسی به گرد پای هدایت نمیرسد او نباید در ایران بدنیا میامد در دنیا اندازه وزن فلسفی و ادبیش شناخته نشد ارزو دارام نسل جدید ایران این مهم را انجام دهد
عالی بود. ولی آخر باید چیکار کرد که دم مرگ اینجوری پشیمون نشد؟ فکر میکنم نگاهی که ایوان ایلیچ درسه هفته پایانی زندگیش به دنیا داشت نگاه درستیه وانسان باید در طول زندگی به این چشم به زندگی نگاه کنه. البته که این غیر ممکنه وگاهی هم باید غرق در روزمرگی شد ولی پس زمینهی ذهنی انسان باید اونطور باشه.
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما