معرفی و دانلود رایگان کتاب خندید و رفت...
برای دانلود قانونی کتاب خندید و رفت... و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب خندید و رفت...
در کتاب خندید و رفت...، خاطراتی ناب و خواندنی از شهدای شهرستان فامنین توسط رضا سلیمی فامنینی آورده شده است.
گاهی خیلی ساده میگوییم: "شهدا از جانشان گذشتند" اصلاً آنقدر برایمان تکراری و عادی شده که فکر میکنیم این کار خیلی ساده و آسان است. حتی گاهی با خود فکر میکنیم حتماً آنان دلبستگی به خانواده و زندگی مادی نداشتند، شاید هم از همه چیز دنیا گریزان بودند!
ما در کتاب خندید و رفت علاوه بر آشنایی با راه و رسم زندگی و شهادت جمعی از شهدای شهرستان فامنین میبینیم:
کسانی دل از همهی تعلقات کَندند که حتی طاقت چند ساعت دوری از همسر و فرزندانشان را هم نداشتند.
کسانی جهاد و شهادت را برگزیدند که مدتها در دو راهی خانواده و خدا حیران بودند و سرانجام دست به انتخابی سخت و دشوار زدند.
کسانی به استقبال شهادت رفتند که تنها برادر برای هفت خواهر خود بودند.
مادرانی چشم به در ماندند که با دیدن استخوانهای فرزند سکته کردند.
با پدربزرگی آشنا میشویم که هفت روز هم دوری نوهی خود را طاقت نیاورد!
با فرزند شهیدی آشنا میشویم که هنگام وداع، هیچکس نمیتوانست پدر را از آغوشش بیرون بکشد.
با مادری آشنا میشویم که وقتی برای اولین بار میخواستند موهای سر فرزندش را کوتاه کنند چادرش را پهن کرد تا تاری از آنها بر زمین نریزد و بعد از چهل سال هنوز آن موهای طلایی را چون جواهری پربها نگهداشته است و هر از گاهی میبوید و میموید. مادری که اطلاعیه شهادت فرزندش هنوز هم روی دروازه چسبانده شده است، کهنه که میشود اطلاعیه دیگری را میچسباند.
جا دارد لحظهای بیندیشیم که ما امنیت و آسایش خود را مدیون چه کسانی هستیم.
در اسفندماه 1396 دومین مسابقهی "شهیدی که من میشناسم" در سطح شهرستان فامنین به همّت هیأت رزمندگان اسلام و یاری اداره آموزش و پرورش برگزار شد. بیش از یک هزار اثر به این مسابقهی بزرگ ارسال شد و از بین آنها 205 اثر برگزیده و تقدیر شدند.
کتاب خندید و رفت منتخبی از خاطرات برگزیدهی این مسابقه است که اصلاح، ویرایش و بازنویسی شده است.
در بخشی از کتاب خندید و رفت میخوانیم:
بالاخره بعد از دوازده سال ... محمدرضا باز میگردد و دیدن استخوانهایش خیال مادر را راحت میکند. مادر و پدر برای آمدنش گوسفند قربانی میکنند و دوباره مراسمی برایش ترتیب میدهند.
همسرِ خواهر محمدرضا، حاج محمود رجبی، فرمانده گردان بود و همیشه در جبهه. محمدرضا هیچگاه آنها را تنها نمیگذاشت. او میگوید:
یک روز محمدرضا آمد و دید نفت نداریم تا چراغ را روشن کنیم و خانه هم خیلی سرد است، فوری رفت و بعد از چند دقیقه با یک بیست لیتری نفت برگشت.
در چله زمستان نفت خیلی کمیاب بود و برای تهیه یک بیست لیتری نفت کوپنی باید مشقت مدتها در صف ایستادن را بر خود هموار میکردی. من متحیر بودم که او چگونه توانسته بود در آن شرایط برایمان نفت فراهم کند.
محمدرضا گاهی غذایش را از خانه شان میآورد و پیش ما میخورد تا شبها تنها نباشیم. بعد از پنج دختر خدا محمدرضا را به مادرش هدیه کرد. او عزیز کرده خانواده بود.
وقتی برای اولین بار میخواستند موهای سرش را کوتاه کنند، مادر چادرش را پهن کرد تا تاری از آنها بر زمین نریزد. بعد از چهل سال هنوز مادر آن موهای طلایی را همچون جواهری گرانبها نگهداشته است. گاهی میبوید و میموید. اطلاعیههای شهادت محمدرضا همیشه روی دروازه چسبانده شده است. کهنه که میشود مادر اطلاعیه دیگری را میچسباند.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
1. دیگر هیچ نگفتم
2. با چشمان خود دیدم
3. نان سوخته
4. شب سرد
5. پدر بزرگ!
6. مثل کسی که دروغ بگوید
7. بنویس کربلا
8. افتخار آفرینان
9. وداع
10. قیمت شهادت
11. شهاب
12. خان ننه
13. شاخه گل و یک نامه
14. با قلبم میشنیدم!
15. دیگر گریه نکردم
16. میرزا
17. دایی محمد
18. خندید و رفت
19. دو راهی
20. همچون یوسف
21. زبانت را گاز بگیر
22. خاطرات ناتمام
23. لب تشنه
24. محسن
25. در ره منزل لیلی
26. هفده بهار
27. مدافع حریم حرم
28. عجیبترین حرف
29. کتابهای کش بسته
30. درد دندان
31. اشک و لبخند
32. بیشتر از اینها
33. قره دای
34. آخرین مرخصی
35. دایی جون
36. سرخِ سرخ
37. پل سیدالشهدا
38. نازک دل
39. چهل روز
40. واهمه
41. آن روزها
42. جوجه
43. بستنی
44. خود را پنهان کرده بود
45. کلاه
46. بخاطر توپ
47. اشک شوق
48. تمسخُر
49. سرد و ابری
50. ملاقات آسمانیان
51. یوسف
52. جرأت
53. دزدی
54. همکلاسی
55. لباس حضرت نوح
56. دور تر و دورتر
57. دختر
58. جانباز نجیب
59. از اکلاهما تا ذوالفقاری
60. عقب نشینی
61. شوق زیارت
62. حق الناس
63. یک نفر کمتر
64. مادر
65. فرشته آسمانی
66. برادرِ هفت خواهر
67. دعا
پیوست
تصاویر شهدای گرانقدر شهرستان فامنین
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب خندید و رفت... |
نویسنده | رضا سلیمی فامنینی |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 210 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-00-0521-6 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات دفاع مقدس |