معرفی و دانلود رایگان کتاب بچههای صفا، عشق و اخلاص
برای دانلود قانونی کتاب بچههای صفا، عشق و اخلاص و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب بچههای صفا، عشق و اخلاص
کتاب بچههای صفا، عشق و اخلاص نوشتهی رضا سلیمی فامنینی، خاطراتی ناب و خواندنی از شهدای شهرستان فامنین است.
شهدای عزیز ما به خاطر اهداف، آرمانهای والا، دفاع از خاک، ناموس و کشورمان رفتند. آنها رفتند تا ایران سربلند و ملت در امنیت باشند.
مسابقهی "شهیدی که من میشناسم" برای اولین بار در سال 1393 توسط هیأت رزمندگان اسلام و با همکاری اداره آموزش و پرورش در شهرستان فامنین برگزار شد. بیش از هزار نفر برای این مسابقه خاطره ارسال کردند که تعدادی از خاطرات توسط نویسندهی کتاب اصلاح، ویرایش و بازنویسی و در این اثر آورده شد. برخی از خاطرات متعلق به خود ارسال کنندهها است و برخی را از دیگران نقل کردهاند.
در بخشی از کتاب بچههای صفا، عشق و اخلاص میخوانیم:
به درب خانه رسیدم در زدم ولی جوابی نیامد. با چوبی که در دست داشتم شاسی زنگ را فشار دادم. بازهم جوابی نیامد. دوباره و چند باره در زدم باز هم کسی جوابم را نداد. به ناچار از مرکب پیاده شدم، بارش را بر زمین انداختم و در را باز کردم. داخل خانه شدم همان سکوت کوچهها در داخل خانه هم حاکم بود. جز چند مرغ و خروس و چند برهی گرسنه هیچ جنبندهای در حیاط منزل نبود. همه عناصر محیط با زبان بیزبانی میگفتند اتفاقی افتاده است. اتفاقی که حوادث پیرامون در مقابلش حقیرند. با خود گفتم: خداوندا هر چه که هست خیر باشد و اتفاق تلخی برای دوستان و همسایگان و هم شهریها نیفتاده باشد.
دقت که کردم متوجه شدم وقتی نسیم میوزد گاهی صداهای مبهمی به گوش میرسد. به کوچه برگشتم و به سمت صدا حرکت کردم. از محوطه باز مقابل خانهمان که زمین بازی روزهای فراغتمان بود گذشتم. از محوطه مدرسه عبور کردم. رفته رفته صداها واضح و واضحتر میشدند و قابل درک. از پشت دیوار مدرسه که رد شدم جمعیت انبوه مردان و زنان و بچهها را دیدم که همگی به نقطهای خیره مانده بودند. کودکان دسته دسته در کنار اندک سایه دیوارها غمگینانه تماشگر بودند. زنان با چشمان قرمز و ملتهب مویه میکردند و مردان دسته دسته ایستاده، با هم سخن میگفتند.
تراکم جمعیت نزدیک مزار شهدا بیشتر بود. صدای بلندگو به گوش میرسید و صدای مردم.
مردمی که بر فراز دستهایشان آسمانی را حمل میکردند.
سیمرغهایی که در آتش عشق زاده شده بودند. دو کبوتر شکسته بال که از خاک به افلاک و از خود تا خدا پر کشیده بودند. آن روز زمزمه لبها فقط افسوس و آه بود. مردم جز حسرت و درد چیزی نمیگفتند و چشمها جز اشک حسرت نمیباریدند. عظمت حضورشان روح همه را تسخیر کرده بود و مردم همچون پروانه گرد این عزیزان طواف میکردند.
نگران و گریان ایستاده بودم و همه را میدیدم. زمان هم مثل من از حرکت ایستاده بود. وقتی بخود آمدم که همه چیز تمام شده بود. دستهای کوچکم را بالا آوردم و اشک گونههایم را پاک کردم. صدایی به گوشم خورد:
پسرم جواد مگر نمیشنوی؟ بالام، بیا بریم. کی آمدی؟با کی آمدی؟ تا رسید با گوشهی چادرش اشکهایم را پاک کرد و دستم را در دستش گرفت. نشست، هم قد من شد و در حالی که گریه میکرد پیشانیام بوسید.
فهرست مطالب کتاب
به جای مقدمه
شب برفی
دل مادر
اویس قرنی
غیرت
غلامِ عباس
رسول
موی سر
استخوان و یک پلاک
سهم من از سوختن
قیامت در شلمچه
فقط سکوت و سکوت
یحیی
نصرالله
ناجی
کربلایی
دختر عمو
ماهی قرمز عید
معجزه توسل
آخرین نامه
امین
دسته گل عروس
نامزد
هندوانه
نوادر روزگار
تکههای پازل آسمان
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب بچههای صفا، عشق و اخلاص |
نویسنده | رضا سلیمی فامنینی |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 104 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-99075-2-8 |
موضوع کتاب | کتابهای خاطرات دفاع مقدس |
نماز میخوانم
اما چنان مذهبی نیستم
انتقاد کم هم ندارم
اما افتخار میکنم
و شرف و غیرت دارم که بفهمم رزمندگان ما چه رشادتهایی انجام دادند. امان از مقدس نماها.
کتاب عالی بود و بیشتر در مورد دفاع مقدس کتاب بنویسید.
در مورد حوادث بوسنی و هرزگوین هم کتابی بنویسید.
به خیلی از مسلمانان و مردمان آزاد جهان ادای دین نکردیم